۷ نفر
۱۴ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۲۲
همه ما جان به لب آمدگانیم ، آن هم از جانب شما !

آقای ابوالفضل بهرام‌پورکارشناس مسائل دینی ، خواستار قطع کردن دست راست و پای چپشان می شود و به همین اندازه هم رضایت نمی دهد و می گوید که باید آن ها زجرکش کنید و در یک کشتی قراضه وسط دریا رها کنید تا همان جا بمیرند .

شاخ و شانه کشیدن های این کارشناس روی آنتن صدا و سیما زمانی جای خود را به عذرخواهی داد که افکار عمومی در یک همنوایی جمعی ، ماهیت این تفسیربه رأی را  به باد انتقاد گرفت و آن را به عقب راند .      
محمد جواد جمالی نوبندگانی ، نائب رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس که سخنگوی هیأت نظارت بر رفتار نمایندگان نیز هست می گوید :  بسیاری از دستگیرشدگان اعتراضات آبان ماه ،پرونده شرارت داشته و برخی ۱۰ تا ۱۵ بار به دلیل سرقت و تجاوز به عنف زندانی شده بودند.
این نماینده تنها زمانی از ادامه اظهار نظر در این زمینه خودداری می کند که درمی یابد در رویه قضائی فعلی، ریشه معیشتی اعتراضات نادیده گرفته نمی شود و تلاش می شود با نگاهی منعطف و به دور از برچسب های کلیشه ای به پرونده ها رسیدگی شود .  
اما شق القمر همه کنش های پس از واکنش های آبان ، بیانیه اعتراضی جمعی از هنرمندان   موسوم به صدای آبان ماه  ۹۸  بود. آن هم  پس از  18 روز سکوت و زیر و بالاکردن مصالح و منافع صنفی و کلنجار رفتن  با دولت برای مالیات ندادن !
  در این بیانیه که هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد و چیزی نیست جز همان دلنوشته های پرسوز و گداز اینستاگرامی ،   با یک خط کشی زمخت  معترضان آبان ماه را به‌جان‌آمدگانی توصیف کرده اند که هیچ روزنه ای برای شنیده شدن صدایشان نداشته اند.
  امضاء کنندگان «بیانیه صدای آبان ماه ۹۸»  در نهایت این سوال را مطرح  کرده اند که کدام حزب و تشکیلاتی باقی گذاشته‌اید که بتواند بیانگر خواست‌های مردم باشد ؟
اما خارج از آسمان و ریسمان بافتن این بیانیه آب بندی شده ؛ باید کسی بود تا پیش از امضاء بیانیه،  کارکرد پیدا و پنهان احزاب را برای این هنرمندان تعریف و بازنمایی می کرد و توضیح می داد که  ماشین حزب حتی در نظام های پیشرفته  تأمین‌کننده امتیازات  برای پاره‌ ای از مؤسسات اقتصادی و بازویی در خدمت جریان های سیاسی است نه حامی توده های از همه جا رانده ی کف خیابان. از این گذشته ، در میان 98حزب ملی و استانی به رسمیت شناخته شده در همین کشوردر کدام یک از آن ها رد پایی از هنرمندان برای پیگیری مطالبات عمومی یافت می شود ؟ کدام هنرمند حاضر شد تا نشان های پوک و پرزرق و برقی چون سفیرصلح دوستی اکو و سفیر حسن نیت و صلح یونیسف را کنار بگذارد و یکی از همین شب ها پژواک صدای آبان ماه که هیچ ، سفیر نان شبی برای  زباله گردهای یخ زده ی  آخر شب باشد؟
آن چه روشن است تغییر فرماسیون فرهنگی مردم و افزایش سطح دانش رسانه ای آن ها به ویژه در سال های اخیر ، افکار عمومی را به این درجه از بینش اجتماعی رسانده است که برای  دَک و پوزهای روشنفکرمآبانه ی این دنیای شیشه ای اینستاگرامی  تره هم خرد نکند و حواسش متوجه بده و بستان های دنیای واقعی  باشد .
بی شک حال این مردم کمی خوب می شد اگر هر خرده بورژوای نوپایی که ازراه می رسید پیراهن فرهنگ و سیاست بر تن نمی کرد و خود را  سخنگوی خودخوانده ی دین و فرهنگ و سیاست نمی دانست . حال این مردم خوب می شد اگر هیأت نظارت بر رفتار نمایندگان همان گونه که به سرعت سابقه تجاوز و سرقت بیشتر دستگیر شدگان را درمی آورد ؛ به همان سرعت نیز درباره فساد نمایندگان...و ...در پرونده فساد خودرویی اطلاع رسانی می کرد و می گفت که سلطان پوشک در لباس نماینده ملت چقدر عایدش شد  ؟
حال این مردم خوب می شد اگر کارشناس مسایل دینی با همان اشتیاقی که از قطع دست و پا و زجرکش کردن و کینه ورزی می گوید ؛ آیه های رحمت و مهربانی را تفسیر و تلاوت می کرد.
حال این مردم خوب می شد اگر این و آن به اسم فرهنگ ، خود را در قاب بدبختی های دسته جمعی جا نمی کردند و عکس یادگاری نمی گرفتند .
 راستی ! کدام سانس از فیلمت را به احترام همین  جان به لب آمدگان رایگان کردی تا به تماشا بنشینند؟ کدام کنسرتت را رایگان کردی تا همان کودک کاری که عکسش را در صفحه اینستاگرامت به اشتراک می گذاری و برایش ناله ها سر می دهی میهمان آن باشد ؟ عواید کدام نمایشگاه و گالری ات  صرف  خرید داروهای نایاب بیماران خاص شد ؟ از کدام شکایتت به خاطر افشای کپی برداری از نقاشی های این و آن گذشتی که حال جهانی آرمانی و عاری از خشونت و انتقام و فریب را طلب می کنی ؟
 و چقدر در این قیل و قال های علیل شبه فرهنگی جای کسانی چون او خالی است . سید علی صالحی را می گویم . او که 9 سال پیش چشم به روی یکی از ارزنده ترین جایزه های ادبی اش بست و گفت : مردم با آبرو گرسنه‌اند، با سیلی رخسار سرخ می‌کنند جایزه‌ها را بگذارید برای بعد. او که می سرود :  گاهی آنقدر بدم می آید /که حس می کنم باید رفت/باید از این جماعت پُرگو گریخت/ گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا/حتی از اسمم، از اشاره، از حروف/گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا / گوشه ی دوری گمنام/حوالی جایی بی اسم/گاهی واقعا خیال می کنم/ روی دست خدا مانده ام /خسته اش کرده ام /راهی نیست باید چمدانم را ببندم/ راه بیفتم...بروم / ومی روم/اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم کجا...؟/ کجا را دارم؟ کجا بروم؟

1717

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 637460

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 12 =