بالاخره آن «مرد» یک روز پس از «روز مرد» آمد ...
بله؛ دنیا جوری است که به هر چیزی گیر بدهید، سرتان میاید. وقتی به آمریکایی ها با هرهر و کرکر برای روی کار آمدن ترامپ می خندیدیم باید فکر چنین روزهایی را هم می کردیم. آنقدر گفتیم چرا فضا دوقطبی نمی شود که شد و بدجوری هم شد. (توضیح: بدجور=بیشتر از چیزی که فکرش را می کردیم) دیگر حتی بابای حزب «جعمنا» هم نمی تواند این داستان را «جمعش» کند! ایکاش از خدا یه گونی پول می خواستیم. نمی دانم شما چقدر به مسائل متافیزیکی اعتقاد دارید، من که فکر می کنم همه اینها نشانه است تا ما همان «بقایی» را بعنوان قطب دوم به رسمیت بشناسیم و قال قضیه را بکنیم و بیش از این ناشکری نکنیم! همیشه همین بوده وقتی قدر کفش پاره را ندانستیم فردایش چلاق شده ایم. طبق یک روایت قدیمی همواره باید عکس مادر زن را همراه داشت تا در مواجهه با مشکلات بدانیم که مصیبت های بدتر از اینها هم هست. امان از این شور خدمت گزاری به مردم که بعضا مجبورمان می کند بخاطرش حرف هایمان را طی نامه ای به شرح و شکل ذیل راست و ریست کنیم:
«ملت عزیز و خار و خاشاک های گرامی
سلام و ارادت
من که گفته بودم قهر نمی کنم، دیدید که به قولم وفا کردم! اما اینکه چرا تنور انتخابات را گرم کردم باید بگویم هنوز هم سر حرفم هستم چون قرار بود مثل صدا و سیما گرمش نکنم و خدا وکیلی هم نکردم، من تنور را داغش کردم نه گرم و حالا از شما می پرسم: آیا «نان داغ ، کباب داغ » با «کباب گرم ، نان گرم» فرقی نمی کند؟ باز هم بگویید چرا سوال را با سوال جواب می دهی! شاعر هم در مورد عشق من به خدمتگزاری به مردم با اندکی دخل و تصرف چنین می گوید: اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم ...... چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد.
خدا را چه دیدید شاید وقتی رئیس جمهور شدم این بار ترامپ جواب نامه من را بدهد و پست مدیریت جهان را به من واگذار کند.
دیگر ملالی نیست جز دوری شما از صندوق های آرا
کوچک شما؛ مسئول داغ کردن تنور
والسلام»
حال برخی از منابع تا حدودی مخالف با «نظارت استصوابی» ضمن توبه از عقاید گذشته خود با یک تغییر موضع ناگهانی به آغوش گرم «شورای نگهبان» بازگشتند و به شدت برای تایید و بالاخص رد صلاحیت برخی از کاندیداها دست به دامانش شدند!!
خدایا ما را آن ده که آن به ...
نظر شما