آقا: خانم، شناسنامه ام رو ندیدی؟
خانم: گذاشتمش کنار کارت سوختی که گفتی لازم می شه . حالا می خوای چیکار؟
آقا: می خوام نامزد بشم.
خانم: واه واه ، تحفه ... مثلا کی رو می ترسونی؟ هر کی قبول کرد با توی آس و پاس چلمن نامزد بشه بگو بیاد من خودم مدال که سهله سرویس طلا بندازم گردنش؟
آقا: مگه من چی کم دارم از اونای دیگه موهای فرفری ندارم؟ سیبیل چخماقی ام کوتاهه؟ با به اندازه کافی شکم ندارم؟
خانم: اصلا تو تام کروز حالا منظور
آقا:راستش چند شبه که یه هاله نور میاد سراغم و بهم الهام می کنه که باید مسئولیت ایران رو بعهده بگیرم.
خانم: خوشم باشه؛ هاله و الهام و ایران و ... گفتی فقط هم شب ها میان؟ اصلا گیرم که این چرندیات درست؛ ببینم تو که عرضه گردوندن یه خونه رو نداری حالا می خوای حرمسرا بچرخونی؟ می خوای چند تای دیگه رو هم مثل من بدبخت کنی؟ آقای یه لا قبای لنگ در هوا؟!
آقا: بدبخت چرا؟ حرمسرا کدومه؟ من قراره رئیس جمهور بشم و ایران رو آبادان کنم.
خانم: اینکه هنر نیست، اگه راست می گی آبادان رو برزیل کن
آقا: دیشب بهم زنگ زدن و گفتن: بعنوان یار ذخیره جمنا انتخاب شدم باید فضا رو دو قطبی کنم
واااای خدا ...اگه رئیس جمهور بشم چه کارها که نمی کنم. همون اولش شایسته سالاری می کنم و به جای اون میمونه مادرت رو می فرستم فضا
خانم: برو جد و آبادت رو بفرست رو هوا جناب سیب زمینی خان پشندی
آقا: سیب زمنی هم که باشم بازم از درخت سر ترم! مگه نشنیدی؟ دو تا درخت هم نامزد شدن.
من چی ام از اونا کمتره؟ تازه اون درخت ها می خوان جهان رو مدیریت کنند و من فقط فکر سعادت ایرانم
خانم: فقط مواظب باش اونقدر تند نری که بعدش مجبور بشی آب رو بریزی اونجایی که می سوزه
آقا: باشه؛ بازی سر شکستنک داره ؛ اما اگه من صحنه رو خالی کنم ، یه چیزی مثل لولو میاد یه چیز خیلی مهم دیگه رو می بره ... می فهمی؟ من باید نذارم؟ صحبت سرنوشت و آینده ایرانه
خانم: چرا هذیون می گی یعنی سرنوشت ایران به اون چیز مهم بستگی داره؟
آقا: دقیقا
خانم: معلومه اون لولوهه حسابی قاپت رو دزیده ها ....
آقا: نه بابا طرف آدم حسابیه و کمتر از دزدی دکل تو راست کارش نیست ... قاپ و قالپاق مال خرده پاهاست.
خانم: فهمیدم ... نکنه حالا طرف می خواد با نامزد شدنش رد گم کنه، چون خلاف کارها همیشه به محل خلافشون برمی گردند.
آقا: احسنت بر خانم مارپل خودم
خانم: موضوع خیلی پلیسی و حساس شد پس بذار منم بیام و نامزد بشم و کمکت کنم
آقا: چرا که نه ... مخصوصا که هنوز معلوم نیست رجل سیاسی چه صیغه ایه
خانم: وااااااای خدای من
آقا: باز چی شده؟
خانم: حالا باید چی بپوشم؟
خلاف کارها به محل خلاف شان باز می گردند!
کد خبر 655234
نظر شما