به گزارش خبرآنلاین مسعود رضایی از جمله مورخ های کشورمان در یادداشتی با عنوان «معمای آرش حجازی» که از سوی مجله پنجره منتشر شده به زوایای پنهان قتل ندا آقا سلطان در حوادث بعد از انتخابات پرداخت.
در این یادداشت که از آرش حجازی به عنوان یکی از شخصیت های محوری حادثه ندا یاد شده، در خصوص وی آمده است: وی در سال 1375 از دانشگاه علوم پزشکی ایران فارغالتحصیل میشود و سال بعد از آن اقدام به تأسیس انتشارات کاروان میکند و سپس بهعنوان مترجم رسمی آثار پائولو کوئیلو، نویسنده مشهور برزیلی، در ایران فعالیت خود را ادامه میدهد.
در ادامه این یادداشت می خوانیم: حجازی که خود نیز دستی در داستاننویسی دارد از مدتی پیش برای ادامه تحصیل راهی انگلستان میشود. وی به هنگام اصابت گلوله به ندا در روز 30 خرداد 88 در نزدیکی وی حضور داشت و به فاصله اندکی پس از این واقعه، کشور را ترک کرد. حجازی بلافاصله با حضور در شبکه بیبیسی به بیان مشاهدات خود از این واقعه دست زد که بازتاب بسیار گستردهای یافت و نقش مهمی در جهت دادن به افکار عمومی دراینباره ایفا کرد.
در ادامه با اشاره به اینکه حجازی سه روز بعد از حادثه ندا از کشور خارج شده است، تصریح شده است: دانشجویان شاغل به تحصیل در خارج معمولا برای مسافرتهای چند روزه به کشور باز نمیگردند و غالبا پس از اتمام ترم تحصیلی و آغاز تعطیلات حداقل برای مدت چند هفته به ایران میآیند؛ مگر آن که کاری بسیار ضروری آنها را وادار به مسافرت چند روزه کرده باشد.
البته وی در وبلاگ شخصی خود نوشته است: «من در انگلستان مشغول تحصیلم. دوران تعطیلات تابستانیام بود و بلیت بازگشت به تهران را از سه هفته قبل خریده بودم. روز جمعه به اتفاق خانوادهام به لندن رفتیم و در کنسولگری ایران در لندن رأی دادیم. روز بعد به تهران برگشتم. هدفم از سفر به تهران دو مورد مشخص بود: الف. باید خانه قبلیام را تخلیه میکردم، برای این که وسعم به پرداخت اجارهاش نمیرسید، موعد اجاره سر آمده بود و خانه کوچکتری را رهن کرده بودم؛ ب. یک قضیه حل اختلاف با مترجمی داشتیم که چون امضاءکننده قرارداد من بودم، باید در جلسه حکمیت اتحادیه ناشران حضور پیدا میکردم. من روز بعد از مرگ ندا ایران را ترک نکردم. ندا روز شنبه 30 خرداد به قتل رسید و من روز چهارشنبه سوم تیر به انگلستان برگشتم. علت برگشتنم هم نگرانی شدید خانوادهام در انگلستان بود و اعصاب خراب خودم. وگرنه قصد داشتم دو هفته بعد برگردم.»
در ادامه نویسنده با توجه به اظهارات حجازی به طرح مباحثی پرداخت و گفت:
-
معمولا دانشجویان و یا افرادی که در دیگر کشورها حضور دارند و قصد بازگشت به همان محل را پس از آمدن به ایران دارند، اقدام به تهیه بلیت رفت و برگشت میکنند و در این صورت تاریخ بازگشت خود را میتوانند قطعی کرده (و به اصطلاح اوکی کنند) یا باز گذارند (و به اصطلاح اوپن باشد).
-
درباره اختلاف با مترجم نیز امکان مراجعه به اتحادیه ناشران و بررسی مسئله وجود دارد. مسئله اختلاف ایشان با مترجم چه بوده و آیا نیاز ضروری و حتمی به حضور ایشان در تهران وجود داشته است؟ آیا تاریخ جلسه حکمیت از قبل معلوم بوده و آیا اساسا این جلسه تشکیل شده است؟ آیا ماجرای اختلاف ایشان با مترجم حل شده یا بیآنکه دیگر این موضوع مهم برای وی اهمیتی داشته باشد، راهی انگلیس شده است؟
-
آرش حجازی بلافاصله پس از بازگشت به لندن، اقدام به گفتوگویی با شبکه بیبیسی فارسی کرده و به شرح ماوقع میپردازد. عین گفتههای وی در این گفتوگو که در سایتهای اینترنتی موجود و قابل دسترسی است، چنین است: «صدا رو تو خیابون شنیدیم و تصمیم گرفتیم بریم بیرون و ببینیم چه خبره. ما خیابون خسروی رو تا انتها رفتیم و رسیدیم به خیابون کارگر؛ جایی که مردم جمع شده بودن و چندین متر پایینتر، حدود 50 متر پایینتر پلیسهای ضدشورش با موتورسیکلتهاشون ایستاده بودن و مردم رو عقب میروندن. در یک لحظه گاز اشکآور میون مردم پرتاب شد و مردم وحشت کردن، در همان زمان پلیسها حرکت کردن به سمت مردم با موتورسیکلتهاشون و مردم در داخل خیابون خسروی دویدن که دورشن از صحنه. ندا هم در میان اون مردم بود، ما میدیدیمش، مرتب در تمام این مدت ما ایشونو میدیدیم. ما هم همینطور دور شدیم تا به تقاطع خیابون خسروی و خیابون صالحی رسیدیم، جایی که مردم پراکنده شدن دیگه. یه چند نفری ایستاده بودن که ببینن چه کار باید بکنن، برن؟ بمونن؟ چهکار بکنن؟ که در همون لحظه ما صدای تیری رو شنیدیم، شلیکی رو شنیدیم. من از دوستی که کنارم ایستاده بود، پرسیدم که این چی بود؟ گلوله بود؟ و ایشون گفتش که نه مثل این که میگن که گلولههای پلاستیکی دارن میزنن. منتهی در همون لحظه من برگشتم و دیدم خون از سینه این خانوم ندا که در یک متری من ایستاده بود، داره فواره میزنه، دیگه بعد از اون من به طرف ایشون رفتم و به کمک اون فردی که کنارشون بود، در اون لحظه من فکر میکردم پدرشونه و بعدا شنیدم که معلم موسیقیشونه، روی زمین خوابوندیم. من سعی کردم با فشار دستم جریان خون رو متوقف کنم. ولی گلوله به آئورت ایشون خورده بود و ریهشون رو پاره کرده بود. گلوله از جلو وارد شده بود و به سینه ایشون، برخلاف اون چیزی که گفته میشد که از پشت ایشون مورد اصابت قرار گرفتن. متأسفانه نتونستم کاری بکنم، یعنی متأسفانه با تمام فشاری هم که به سینه ایشون آوردم وقتی آئورت ایشون پاره شده بود، خون در ظرف کمتر از 30 ثانیه، 40 ثانیه از بدنشون خالی شد و متأسفانه دیگه بقیه صحنه رو هم که همه دنیا دیدن که ایشون ظرف کمتر از یک دقیقه درگذشتن.»
وی در پایان تصریح کرد: به هر حال با توجه به مجموع آنچه بیان شد، بهنظر میرسد اظهارات و رفتارهای آرش حجازی در طول یک سال گذشته، معمایی را در اذهان ایجاد کرده است. آیا آرش حجازی در حال پنهان کردن مسئلهای است که چنین ابهامات، تناقضات و تفاوتهایی در اظهاراتش رخ میکند؟ آیا او صرفا در حال داستانسرایی بهخاطر جلبتوجه دیگران است؟ آیا او تنها به دنبال چهره شدن و مشهور شدن است؟ آیا او در پی بازاریابی برای کتاب داستانی است که احتمالا در مورد ندا به نگارش درخواهد آورد؟ و آیا...
نظر شما