نگاهی به کتاب فدرالیسم در جهان سوم نوشته محمدرضا خوبروی پاک
هنوز هم خیلیها، فدرالیسم را آرمانشهری میدانند برای جمع کردن آزادیهای محلی و ملیگرایی درکنار هم، اما فدرالیسم نیز همچون بسیاری از واژهها، صامت است و راویان متعدد آن، به میل و سلیقه خود دست به تأویل آن میزنند. دایره این تأویل آنقدر وسیع است که مایریک کرویسات، حتی معرفی و به دست دادن آمار از کشورهایی که نظام فدرالی را برگزیدهاند، کار دشواری است؛ چرا که نمیتوان تنها ادعای کشورها را پذیرفت، ادعایی که البته در مواردی نیز ناروا و بیجاست.
هرچند فدرالیسم به ادبیات سیاسی ایران از سالها پیش راه یافته است ولی زبان فارسی همچنان از فقر منابع تحقیقی در این عرصه، به شدت رنج میبرد. فدرالیسم به ادبیات حاکمان نیز راه یافته است و دستکم در 2 دوره آخری انتخابات ریاستجمهوری، به شعار یکی از کاندیداها نیز تبدیل شد؛ هرچند وجه تعدیلشده آن و با عنوان «فدرالیسم اقتصادی». فدرالیسم در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی به سکه رایج در برخی استانهای مرزی کشور بدل گشته بود اما به دلیل ابهامهای فراوانی که همراه خود داشت، هرگز نتوانست مسئله همزیستی دوستانه قومیتهای ایرانی در پناه دولت مقتدر مرکزی را حل و فصل کند.
شاید گسترش متون تحقیقی و پژوهشی در این عرصه بتواند ما را از هیاهوی بسیاری که امروزه بهویژه در خارج از کشور در مورد فدرالیسم به عنوان «کیمیای سعادت» به راه افتاده است، رهایی بخشیده تا آنگاه بتوانیم به یافتن راهحل ایرانی همزیستی قومهای ایرانی بپردازیم.
محمدرضا خوبرویپاک، یکی از پژوهشگران مقیم پاریس از سالها پیش کوشیده است بخشی از این فقر مراجع تحقیقی را برطرف کرده و منابعی جدی در اختیار پژوهشگران و سایر کنجکاوان قرار دهد. نخستین کتاب او در این زمینه نقدی بر فدرالیسم (شیرازه، 1377) نام داشت. او در این کتاب به بازخوانی برخی تجربههای ناکام فدرالیسم پرداخت. اقلیتها (شیرازه، 1380)، جمهوری مستعجل در کردستان (پاریس 2002 به زبان فرانسوی) و تمرکززدایی و خودمدیری (چشمه 1384) از آثاری است که او پیش از این در این زمینه روانه بازار کتاب کرده است. کتاب 2جلدی «فدرالیسم در جهان سوم» جدیدترین اثر اوست که از سوی نشر هزاره منتشر شده است. این کتاب که میتوان آن را نخستین دایرةالمعارف فدرالیسم در ایران نیز بهشمار آورد، به بررسی وضعیت 16 فدراسیون در حال توسعه میپردازد و دشواریهایی را که این کشورها با آن مواجهند، برمیشمارد.
به عنوان مثال پس از برشمردن چهار اصل تقسیم حاکمیت، خودمدیری سیاسی، اصل مشارکت و قوه قضائیه مستقل و دیوان قانون اساسی به عنوان مبانی فدرالیسم، بر اصول دیگری تکیه میکند که برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و حفظ منافع همگانی ضرورت دارد. او همچنین از تفاوتهای خودمدیری و خودمختاری به عنوان موضوعی کلیدی در نظامهای فدرال یاد میکند که در برخی لغتنامههای فارسی مورد غفلت واقع شده است. تأکید او بر این است که استقلال و خودسری در نظام فدرال جایی ندارند.
یکی از نکات موردتوجه در این کتاب، منع تقلید مطلق از نظام فدرالی ایالات متحده آمریکا برای کشورهایی است که به لحاظ صنعتی و سیاسی، همانندیهای کمتری با این کشور دارند.
«فدرالیسم در جهان سوم» نشان میدهد که فدرالیسم، دارویی معجزهگر برای حل و فصل مشکلات سیاسی کشورهای جهان سوم نیست؛ هرچند برخورد هوشمندانه با آن میتواند دستاوردهای مثبتی را به همراه داشته باشد.
امارات متحده عربی، پاکستان، مالزی، هندوستان، بوسنیوهرزگوین، صربستان و مونتهنگرو، آفریقایجنوبی، اتیوپی، جزیرههای کومور، نیجریه، آرژانتین، برزیل، سنتکیتس ونویس، مکزیک، ونزوئلا و میکرونزی کشورهای فدرالی هستند که نوع فدرالیسم، نحوه استقرار و پیامدهای استقرار در آنها مورد بررسی قرار گرفته است. با این حال جای خالی عراق در این بررسیها، خودنمایی میکند.
نظر شما