مهمتر از انتقاد سخنرانان این مراسم، اما پاسخهای رئیسجمهوری بود. بهزعم غالب حاضران در آن نشست، واکنش حسن روحانی کمسابقه و در این حال آمیخته با عصبانیت بود. او از یکسو اعتبار رسانهها را از حیث کارکرد و مشروعیت به چالش کشید. از سوی دیگر، رسانهها را متهم به تسهیل در مطالبات فزاینده کرد. روحانی درک رسانهها از ریشه مشکلات جاری را غلط خواند و از آنها خواست که کانون اصلی توجهات خود را برای تحلیل واقعی از اوضاع به جنگ روانی معطوف کنند که از داخل و خارج علیه دولت او با شدت جریان دارد. او برای نخستینبار میان رسانههای همسو و منتقد دولت تمییز نگذاشت و چوب انتقاد خود را نصیب همه رسانهها کرد. دلیل این کار روشن بود، همه سخنرانان این مراسم چشمانداز را برای نه تنها جامعه رسانهای بلکه جامعه ایرانی هشداردهنده و یأسآور خوانده بودند.
رئیسجمهور روحانی نهیب زد که مشکلات کشور نه اقتصادی، نه سیاسی و نه فرهنگی است، هرچه هست جنگروانی است. او آنگاه دستاوردهای دولتهای یازدهم و دوازدهم را یک به یک برشمرد و مهمترین آسیبپذیری دولت را فرسودگی در برابر جنگ روانی و در فقدان رسانههای مشروع و معتبر خواند.
اگرچه تفسیر و تحلیلهای ناظران از سخنان کمسابقه رئیسجمهوری در این نشست به برخی جنبههای آن بوده است، اما نه میتوان جانمایه کلام او را غیرواقعی خواند و نه اصالت انتقاد جامعه رسانهای کشور -به ویژه رسانههای همسو با گرایشهای دولت اعتدال- را آن گونه که رئیسجمهوری مدعی شد، زیر سؤال برد. پرسش این است: آیا باید مردم را بابت مطالبات فزاینده از دولتمردان و اصولاً نظام سیاسی نکوهش کرد؟ یا رسانهها را که بهزعم رئیس جمهوری در بزنگاه لازم نتوانستهاند برای منطقی کردن مطالبات ایفای نقش کنند؟ تاثیر دیگر عوامل در اینباره چیست؟
"میخائیل گورباچف" میگوید: «دانستن آنچه اشتباه است ساده است، دانستن قسمت صحیح دشوار است.» خوب یا بد، همه طرفها براین باورند که به هرحال "حسن روحانی" و دولتش، میراثدار جریان اصلاحطلبی است که از نیمه دوم دهه هفتاد آغاز شد اما بهزودی در ابتدای راه بازماند اما با پایان کار دولتهای نهم و دهم، بار دیگر به عنوان یک ضرورت خود را به سپهر سیاسی کشور تحمیل کرد. اصلاحات در دولت هفتم و هشتم ناکام ماند، چون کنشگران اصلیاش از رابطه نیروهای خود و استفاده مناسب از آنها در اجرای اهدافشان ارزیابی روشن نداشتند. ناکامی اصلاحطلبان در استمرار دولت خود به دلیل فقدان اندیشه نبود بلکه به این دلیل روشن بود که میان شمار آرزوها و رابطه آنها با واقعیتهای جاری، تناسبی وجود نداشت. تعارض میان نگرش جزماندیشان جناحی و اصلاحطلبانی که میخواستند با اصلاحات و شکوفا کردن افکار به جامعه جان تازه ببخشند، سبب شد که انگیزههای مختلف یکدیگر را خنثی کنند. اکنون نمی توان انکار کرد که دولت روحانی ایدههای بزرگ در سر دارد اما در مقابل مفهوم و اجرای آن، گاه ناتوان مینماید. شاید در نگاه ناظران چنین باشد که او هرگز قادر به پر کردن خلاء میان ترکیببندی یک ایده و اجرای آن نیست. او در باره اهداف و مشروعیت خود به افکار عمومی رو آورده است. از این رو میکوشد نتایج عملکرد و بازتاب آن را در افکار عمومی و بهطور مشخص رسانهها بسنجد. در این حال او به دلیل فشارها مجبور است بر اهداف کوتاه مدت و نتایج فوری تمرکز کرده و به این طریق افکار عمومی را با خود همسو کند. روحانی دریافته است که برای موفقیت، نیازمند مشروعیتی است که در سطح عمومی او را مقابل منتقدان قدرتمندش یاری کند. بازتعریف کارویژه مطبوعات در نگاه حسن روحانی و تأکید او در این باره از همین خاستگاه نظری است.
به باور رئیسجمهور روحانی، این رسانهها هستند که میتوانند با تعریف و تبیین اهداف و فلسفه سیاستهای او میان آحاد مردم، حمایتهای لازم را از او نه تنها در برابر مخالفانش بلکه سرعتبخشی به روند امور و نتایج زود هنگام فراهم کنند. در اینجا روحانی با یک پارادوکس دیگر روبروست؛ از یکسو از رسانهها برای ورود فعالانه به عرصه اجتماعی و منطقی کردن مطالبات فزاینده خیلی دیر دعوت میشود، از سوی دیگر منتقدان قدرتمندش برای دست کشیدن از جزمیتهای خود، همچنان غیرمنعطفاند. این معادلهای است که لازم است درک شود. رسانهها اکنون درگیر صورتمسئلههایی هستند که مطالبات فزاینده در جامعه ایرانی ایجاد کرده است. اما آیا رسانهها برای چنین وضعی آمادگی دارند؟ نباید در تشخیص اندازهها در طول راه دچار اشتباه شد؛ همانگونه که اکنون رسانهها، منفعلانه گزارشگر اوضاع هستند. بنابراین نه انتقاد جامعه رسانهای از دولت دوازدهم نابهجاست و نه این باور رئیسجمهوری که دولتش درگیر جنگ روانی است. دانستن آنچه اشتباه است سخت نیست . دشواری اصلی، دانستن آن چیزی است که صحیح است.
نظر شما