به گزارش خبرآنلاین، نشست معرفی و بررسی کتاب «دستور الجمهور» همزمان با سالروز تاسیس مرکز پژوهشی میراث مکتوب با حضور ایرج افشار، مصحح کتاب، دکتر محمود عابدی، دکتر محمدعلی موحد و دکتر اکبر ایرانی، رییس مرکز پژوهشی میراث مکتوب در این مرکز برگزار و در جریان آن از سردیس پیشگام تصحیح متون علامه محمد قزوینی رونمایی شد.
محمدعلی موحد در این نشست با اشاره به اینکه نهضت تصوف از قرن دوم شکل گرفت، گفت: از پیشوایان نخستین آن هم اطلاعات اندکی در دست داریم. بایزید که احتمالا در اواسط قرن سوم وفات یافته، به دنبال گروه اول متصوفه میآید. به هر حال قرن دوم زمان شکل گرفتن و سامان یافتن این حرکت است. در این قرن با گروه ممتازی از اهل تصوف آشنایی میشویم همانند شبلی و جنید. کسی که این علم را مرتب کرد، جنید بغدادی بود، شبلی هم این علم را بر سر منبر بُرد و آشکار کرد. این را خواجه عبدالله انصاری نوشته است.
به گفته وی شبلی و جنید کسانی بودند که حرکت تصوف را از صورت دنیا گریزی و انزواجویی به حرکتی نظاممند و گسترش یافته درآوردند. چهار نفر از بزرگان این حرکت، بی گمان «بایزید»، «جنید»، «بشر حافی» و «سفیان ثوری» بودهاند. این چهار تن بودند که اصول طریقت و سلوک را به صورت حرکتی مفید و نظامی مشخص تبدیل کردند. در ضمن عین القضاه میگوید که کلمه «صوفی» در قرن سوم پدید آمد و متداول شد.
موحد یادآور شد: بعد از قرن سوم نگرش زهدگرایانه به تصوف تبدیل میشود. زاهدان قرون اول بر خود سخت میگرفتند و توجهی به دنیا نداشتند و پرداختن به امر دنیا را فقط در صورت ضرورت، مجاز میدانستند. البته این نگرش سختگیرانه بعدها کم رنگ شد. این خطی است که تصوف ماقبل قرن سوم را از قرون بعد جدا میکند. در همین کتاب «دستور الجمهور» اشارههای پر طعن و طنز بسیاری درباره زاهدان نقل شده است، به ویژه به خودنمایان میتازد و پرده از روی ریای آنها برمیدارد.
وی در خصوص درونمایه کتاب «دستور الجمهور» گفت: کتاب «دستور الجمهور» در اوایل قرن هشتم، یعنی تقریبا 500 سال پس از زمان بایزید، زیر عنوان «دستور الجمهور فی مناقب سلطان العارفین ابویزید طیفور» تالیف شده است. محتوای کتاب را به سه قسمت میتوان بخشبندی کرد، قسمت اول، مقدمه و باب اول و دوم است که مربوط میشود به احوال شخصی بایزید، بخش دوم شامل کلمات و مواعظ و اقوال بایزید است. اینها را مولف در بابهای سوم و چهارم و پنجم گردآورده است. بخش سوم هم مربوط به جانشینان بایزید است.
موحد به این نکته اشاره دارد که مناقبنویسی با تاریخنویسی تفاوت دارد و ادامه داد: کوشش تاریخنگار صرف عریان کردن روایات میشود. او میکوشد که این نکته را بیابد که یک امر تاریخی چه هنگام به وقوع پیوسته است. سپس گزارش و تحلیلی از آن به دست میدهد. تاریخنگار روایات تثبیت نشده را دور میریزد اما کار مناقبنویس بر محور شخص مورد نظر او و قدیسپردازی از او میچرخد. او از میان انواع روایات، آنچه را که خیالانگیزتر باشد و شخصیت مورد نظر او را تافته جدا بافته کند، برمیگزیند، تا او را آراسته تر به جلوه درآورد. کتاب «دستور الجمهور» نیز از این شیوه به دور نیست.
وی افزود: به هر حال راجع به بایزید اطلاعات ما کم است و آنچه درباره او میدانیم، آمیخته با افسانه است. از خود او نوشتهای به جا نمانده است و اقوالی که از او آوردهاند، دویست سال پس از او به نگارش درآمده است. جامعترین آنها هم کتاب «النور» است. در کتاب «اللمعه» سراج طوسی، شطحیات او نقل شده است. سراج میگوید که جنید کتابی در شرح شطحیات بایزید داشته اما میدانیم که این کتاب به دست ما نرسیده است. کتابهای «طبقات الصوفیه» انصاری، «تذکره الاولیاء» عطار و «رساله قشیریه» هم همان اقوال را نقل کرده اند.
موحد با اشاره به اینکه کتاب «دستور الجمهور» همه اقوال را یکجا گردآورده است، گفت: این مسئله، حدود توقع ما را از این کتاب مشخص میکند. در کتاب آمده است که بایزید با عمر ابن عبدالعزیز، خلیفه اموی، محشور بوده است. این نکته مهمی است اما این که این دو همعصر بودهاند، مسالهای است که نویسنده «دستور الجمهور» توجهی به آن نداشته و سعی کرده است که زمان این دو را به هم نزدیک کند. از سویی دیگر، مولف مدعی است که از اعقاب بایزید است. خبری را هم از قول ابونعیم اصفهانی میآورد مبنی بر این که بایزید زن و فرزند داشته است اما ظاهرا کتاب اصفهانی را ندیده و تنها از زبان دیگری مطلبی از آن نقل کرده است. مولف میگوید که بایزید با دختر یکی از بزرگان دهستان ازدواج کرد و بعد دلایلی برای سخن خود میآورد که البته چندان قابل اعتماد نیست. درباره عالم بودن و سواد بایزید هم مطالبی میآورد که باز چندان اطمینان بخش نمیتواند باشد.
وی در خصوص شیوه تصحیح «دستور الجمهور» اینگونه توضیح داد: کار تصحیح متون، کار بسیار پر زحمتی است، به ویژه متونی که نسخههای درهم و برهمی دارند و مانند کلاف سر در گم هستند. باید ذکر خیری از استاد درگذشته محمدتقی دانشپژوه کرد و از کار استاد ایرج افشار تقدیر کرد که این متن را تصحیح کرده است. دانشپژوه نوشته است که وظیفه ما همین بود که متنی فراموش شده را به دوستداران تصوف عرضه کنیم. من یادداشتهایی درباره شیوه تصحیح متن تهیه کردهام که آنها را خدمت استاد افشار تقدیم میکنم تا در چاپهای بعد در نظر گرفته شود.
191/60
نظر شما