فقط آنهایی که پزشکان، آن «نه» آخر را به آنها گفتهاند، میدانند دیشب چه بر خانواده اسطوره بزرگ فوتبال ایران گذشت. کسانی که به دلیل عجز علم در برابر ناشناختهها، آب شدند تا عزیزانشان آخرین علائم حیاتی را هم از دست بدهند.
ناصر حجازی، این دوست داشتنی فوتبال ما عصر دیروز علائم حیاتی خود را آرام آرام از دست میداد که پزشکان مجبور شدند دستگاه بنت را به او وصل کنند تا بیمار عزیز اهالی فوتبال که از تمام اندامهای حیاتیاش تنها یک قلب برایش باقی مانده بود، به کمک این دستگاه نفس بکشد. چون دیگر ریههای او هم رفیق نیمهراه شده بودند و کاری برایش نمیکردند.
پچ پچ پشت درهای ICU حرفهای امیدوارکنندهای به گوش نمیرساند و همه از خدا میخواستند همه چیز خواب باشد؛ اما این طور نبود. آنچه نجواها میرساند، مرگ مغزی بود. خدایا این روزها نوشتن، چه کار سختی است. از اسطوره فوتبال ایران تنها نشانهای روی تخت باقی مانده بود و پزشکان با تمام تلاش در خور تحسینشان، درمانده بودند چه باید برای نجات او انجام دهند.
علائم حیاتی و واکنشهای ناصرخان نسبت به محیط پیرامون، به تدریج در حال کمرنگ شدن بود و همین هشیاری پایین، هشداری بود برای کسانی که اسطوره را از صمیم دل دوست داشتند. همانها که دیشب، خواب را بر خود حرام کردند. آنها که آرزو میکردند همه اخبار مایوسکنندهای که از بیمارستان به بیرون درز میکند، همهاش دروغ باشد.
اسطوره صریحاللهجه، راستگو، خوشپوش و دوست داشتنی فوتبال ایران، در ساعات پایانی دیشب دیگر هشیاریاش را به طور کامل از دست داده بود. او که همین چند روز پیش به همه اهالی فوتبال و عاشقان استقلال نوید داده بود «من زندهام و این فصل را برای استقلال میسازم»، دیشب با تشخیص پزشکان، فقط یک قلب داشت که آن یکی هم چون برای مردم میتپید، سالم مانده بود. او که تا آخرین روزهای سلامت، مدام حرف از مردم زد و دل سوختهاش برای مردم را به رخ آنها کشید که هیچ غمی از مردم در سینه ندارند. حجازی دیشب با تزریق آخر، به خواب فرو رفت تا پزشکان امروز حرف آخر را بزنند.
تشخیصی که شاید دنیا را پیش چشم ما تیره کند. خبری که شاید برای عاشقان سینهخسته حجازی، نحسترین خبر دنیا باشد. تشخیصی که هیچ یک از اهالی فوتبال دوست ندارند آن را بشنوند؛ چون اسطوره، جایی در دل ما دارد که پاک شدنی نیست. اسطوره، حتی در همین وضعیت که روی تخت بیمارستان نسبت به هیچ چیز واکنش نشان نمیدهد، تکرار شدنی نیست.
نظر شما