از امام جمعه ی موقت محترم تهران طی خطبه های نماز جمعه مورخ 31/04/90 در اشاره به برخی از جرایم شنیع ارتکاب یافته در سطح کشور جمله ی زیر نقل شده است:«نباید با دیدن این صحنه ها فضایی بسازیم که کشور نا امن شده و هاله ای از نا امنی ایجاد کنیم. واقعیت این است که ایران اسلامی امن ترین کشور جهان است و این موارد استثناست».!
ذکر چنین جمله ای، آن هم از زبان شخص محترمی که ملبس به لباس مقدس روحانیت می باشد، آن هم در مسند امامت جمعه ی پایتخت، دارای اشکالاتی است که اهم آنها به قرار زیر است:
- 1- مهمترین و اصلی ترین مشکل در جمله ی فوق، منطبق نبودن آن بر واقعیت است. میزان ناامنی و خشونت در کشور از هر حد قابل قبول و قابل تصوری فراتر رفته است و با کمتر کشوری در دنیا قابل مقایسه می باشد. این گونه به وضوح مخالف واقعیات سخن گفتن به هیچ روی پسندیده و زیبنده، آن هم از یک روحانی عالی مقام، نیست.
- 2- اشکال دوم، تأثیر این نوع سخنان در بی اعتماد کردن مردم نسبت به سخنان مسؤولان نظام و صاحبان تریبون های رسمی می باشد. به یاد می آورم یکی از کسانی که پس از من منصب سخنگویی دستگاه قضایی را بر عهده گرفت روزی توصیه هایی را از من در این زمینه طلب می کرد، و من اولین چیزی که به ایشان گفتم آن بود که تا زمانی که نتوانید ابتدائاً اعتماد مردم را نسبت به آنچه که می گوئید جلب کنید، سخنگویی کار بی فایده ای خواهد بود. مردم هرگاه احساس کنند که شخص سخنگو یا مسؤول همواره یک سویه سخن می گوید و حرف هایش از استدلال و استناد مناسب برخوردار نیست، دیگر برای حرف های او و امثال او هیچ ارزش و اعتباری قائل نخواهند بود، و در چنین حالتی، سخن نگفتن از سخن گفتن بهتر و کم ضررتر خواهد بود. قطعاً مردمی که چنان سخنی را از تریبون نماز جمعه می شنوند و عادت به پذیرش مطلق هر آنچه که می شنوند ندارند.
- اولاً، از خود خواهند پرسید که مگر سخنران محترم چه بررسی هایی را در مورد حدود دویست کشور جهان به عمل آورده و به این نتیجه رسیده است که "ایران اسلامی امن ترین کشور جهان است"، و مستند این مطالعات چیست؟
- ثانیاً، بسیاری از مردم که این سخنان را می شنوند یا انعکاس آنها را در مطبوعات می بینند حداقل یک بار پا از مرزهای کشور به خارج گذاشته و وضعیت امنیت را چه در کشورهای عربی و چه در کشورهای غربی یا سایر کشورها - به ویژه درباره ی بانوان- به چشم خود دیده، و شاهد بوده اند که کمتر کسی، حتی در ساعات پایانی شب و در حالی که گاه زنان پوشش کاملاً نامناسبی هم بر تن دارند، متعرض آنها می شود. مردم در آن جوامع کمتر اثری از زد و خورد و درگیری فیزیکی در خیابان ها و اماکن عمومی و حتی متلک گویی مشاهده می کنند، در حالی که در شهرهای کشورمان همه روزه شاهد این گونه تعرضات، زورگویی ها، سرقت ها، قتل ها، ایراد جرح ها، قمه کشی ها، دست به یقه شدن ها و حداقل فحاشیها و بد دهنی ها می باشند، یا اخبار آن را در جراید مطالعه می کنند. پس با مقایسه ی مشاهدات خود با آنچه که از زبان آن روحانی محترم شنیده اند به سخنان همه ی مسؤولان و روحانیون بی اعتماد و بی اعتنا می گردند، و این خسران کمی برای مجموعه ی نظام نیست.
- 3- اشکال سوم در آن سخن، تأثیر آن در "خود گول زنی" است. اولین گام برای حل مشکل، شناخت آن و آشنایی با عمق، ابعاد و گستره ی آن می باشد. این که احساس کنیم مشکلی وجود ندارد یا عمق آن را درک نکرده بلکه آن را تنها یک استثنا دانسته و دیگران را بسیار مشکل دارتر از خودتصور کنیم، طبعا موجب آن خواهد شد که حساسیت لازم را برای مقابله ی با آن نداشته باشیم و به نوعی بی تفاوتی در این رابطه دچار شویم، که متأسفانه قرائن موجود نشان می دهد که برخی از مسؤولان ما در این زمینه ها به چنین وضعیتی دچار شده اند.
- این که امیرالمؤمنین علی «علیه السلام» با شنیدن خبر کنده شدن خلخال از پای یک زن یهودی فریاد برآورده و بر می خروشد که اگر کسی با شنیدن خبر این فاجعه حتی جان به جان آفرین تسلیم کند، به هیچ وجه قابل سرزنش نخواهد بود، ناشی از آن است که آن بزرگوار از عمق فاجعه آگاه است و آن را نه یک واقعه ی استثنائی، که لاجرم و به طور طبیعی باید در یک کشور بزرگ انتظار ارتکاب موارد مشابه آن را داشت، بلکه واقعه ی دلخراشی که همه مردم، و به ویژه مسؤولان، در قبال آن مسؤولیت دارند، و باید پاسخگو باشند، می داند. به عبارت دیگر، علی «علیه السلام» نمی خواهد کلاه سر خودش گذاشته و فقط با حرف های دل خوشکنک وجدان خود را آسوده نگاه دارد. او مشکل را می شناسد و با آن گونه سخن گفتن می خواهد حساسیت مردم را هم به عظمت این گونه مسایل و حوادث برانگیزاند.
اما نکته ی اصلی این است که برای حل چنین مشکلی چه باید کرد. پس از قبول این واقعیت که معضل ناامنی و جرم در کشور ما به حد بسیار بالا و غیرقابل قبولی رسیده است باید برای حل آن چاره اندیشی کرد. متأسفانه اکثر مسؤولان در مواجهه با این پدیده ها فقط از لزوم برخورد قاطع با مجرمان سخن گفته اند. گویا به صرف برخورد قاطع می توان از وقوع این فجایع جلوگیری کرد! در حالی که چه برخوردی قاطع تر از اعدام، که تا کنون علیه بسیاری از متجاوزان اجرا شده و اخبار آن هم با آب و تاب بسیار در جراید منعکس، و در عین حال روز به روز بر دامنه ی این جرایم افزوده شده است. بدین ترتیب، باید به راه های علمی، و از جمله تسریع در تصویب قانون جامع پیشگیری از وقوع جرم، و آگاه کردن چندباره ی قوه قضائیه بر لزوم عمل به وظیفه ی آن قوه، مذکور در بند 5 اصل 156 قانون اساسی در زمینه ی پیشگیری از وقوع جرم، که بیش از سی سال است که عملاً تعطیل شده، پرداخت و سعی در کم کردن یا از بین بردن عوامل جرم زا در جامعه نمود. متأسفانه در زمینه ی شیوع خشونت در جامعه برخوردهای مسؤولان و نویسندگان جراید با ادبیات گاه خشنی، که چه علیه افراد خودی و چه علیه بیگانگان به کار می برند، به جای القای آرامش، موجب تزریق خشونت به جامعه شده و عکس العمل مردم هم برخوردهای خشونت آمیز در کوچه و خیابان می باشد. پس برای مقابله با مشکل خشونت ورزی افراد در جامعه هم، مثل بسیاری از مشکلات دیگر اجتماعی و اقتصادی، باید برداشتن گام اول را از مسؤولان و صاحبان قلم انتظار داشت، و این گام اول لزوما و صرفا توسل به برخوردهای قاطع نیست.
نظر شما