"هر کس هندسه (ریاضی) نمیداند وارد نشود". معروف است که افلاطون این جمله را بر سردر مکتبخانه فلسفی خود نوشته بود. نویسنده و شاعری که اینروزها میشنود قرار است ارگانی منشور اخلاقی نویسندگان را تدوین کند، بهیاد این جمله میافتد و باز این پرسش تکراری را از خود میپرسد که "هر کس هندسه نمیداند" یعنی چه؟ چه کسی هندسه نمیداند و با چه شرایطی میتوان گفت که کسی هندسه میداند؟ اهالی فلسفه با آن ذهن متکی بر نسبت و نسبیت اجزای هستی چطور این مساله را حل میکنند و چطور میشود که به چنین وضعیتی تن میدهند؟ به نظرم تنها دو پاسخ احتمالی را میتوان در نظر گرفت؛ یکی اینکه افلاطونیان خود در این رفتار به نوعی تناقض دچار شدهاند، دیگر هم اینکه این نسبت داده شده، نارواست و اساسا چنین چیزی صحت ندارد. با این حال بعید بهنظر میرسد که انتساب موضوع تدوین منشور اخلاقی نویسندگان را روایتی نادرست منسوب به یک مدیر فرهنگی حوزه کتاب بدانیم. پس تنها گزینه باقیمانده این است که مدیریت یادشده به نوعی تناقض و تصمیمگیری اشتباه دچار شده است.
بهراستی چه حرکتی اخلاقی است و چه کسی را اخلاقمند می توان قلمداد کرد؟ تازه برای تعیین نویسنده و شاعر و هنرمند بودن هر فرد هم هرچند میتوان ضوابطی داشت که مثلا هر کسی فلان تعداد کتاب منتشر کرده، اثر خلق کرده یا از سوی شورای بهمان حایز شرایط رتبه درجه چند هنری شده پس میتواند از امکاناتی برخوردار شود، ولی باز چگونه میتوان گفت چه کسی نویسنده است؟ ازسوی دیگر مگر خانه کتاب بهعنوان بازوی اجرایی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد برای من شاعر و نویسنده تا به حال چه کار کرده که حالا بخواهد برای من نوعی تصمیم بگیرد که طبق حدود و خطوطی فرصتهایی را مشمولم سازد یا خیر؟! البته دوستان در لابهلای انتشار این وعدهشان ظاهرا اعلام کردهاند که یک هدف از تدوین این منشور، احقاق حقوق نویسندگان در زمینه حقوق مؤلفان است. حال بگذریم که کشور ما جزو معدود کشورهای ملحق نشده به کنوانسیون جهانی کپیرایت است، دو پرسش اینجا ایجاد میشود؛ یکی اینکه چرا دوستان تلاش شان را برای جبران خلاءهای قانونی و حداقل حرکتی در زمینه داشتن یک قانون داخلی برای این زمینه صرف نمیکنند؟ گذشته از این اگر قرار است چنین هدفی تامین شود چرا نام آنرا نگذاشتهاند منشور اخلاقی نشر یا چیزی شبیه این؟ راستی منشور اخلاقی ناشران یا منشور اخلاقی مدیران فرهنگی چه وقت و توسط چه کسی قرار است نوشته شود؟
البته شاید کلا ما این موضوع را جدیتر از آن چیزی که در ذهن طراحان بوده تلقی کرده و به آن پرداختهایم. برای نمونه، خود من بهعنوان یک ادبیاتی و فعال رسانهیی خیلی این موضوع را جدی نگرفته بودم تا خبرنگار یک روزنامه در اینباره تماس گرفت و آنگاه وقتی بیشتر دقت کردم، دیدم بله این موضوع میتواند خود خطری یا بر فرض نزدیک به محال، فرصتی برای جامعه فرهنگی ما باشد. در اظهار نظرهای چند روز گذشته دیدهام که برخی اهالی ادبیات گفتهاند اینگونه تلاشها خوب است، به شرط آنکه ضمانت اجرایی داشته باشد. اما شخصا معتقدم هرآنچه که میتواند عامل تهدیدکنندهای برای اهالی متین فرهنگ بوده و احیانا با تغییر مدیریتها که معمولا عمر طولانی ندارند، دستاویزی برای اعمال برخی سختیها قرار گیرد، غیر قابل پذیرش باید باشد.
گذشته از اینها، معمولا چنین سنگهای بزرگ و طرحهای کلی بیشتر در دو زمان ازسوی مدیریتها مطرح میشوند؛ یکی زمانی که مدیری در حال منصوب شدن در جایگاهی است و هنوز شناخت کافی از آن منصب و مشتقات و ملزوماتش ندارد. ظاهرا این احتمال در اینجا مصداق ندارد. دیگر موقع، زمانی است که نسبت به عملکرد مدیری رضایت وجود ندارد که به هر دلیلی، ازجمله نبود رضایت یا تغییر مدیران بالادستی، تصمیم بر تغییر در آن مدیریت است. به هر کدام از این دلیلها هم که توجه کنیم، هیچکدام از آنها را دلیلی متقن و منطقی برای چنین تصمیمی نمییابیم. با این اوصاف معتقدم ضمن ارج نهادن به هر تلاشی که با نیت ارتقای شرایط فرهنگی کشور میخواهد انجام شود، اگر قرار است منشور اخلاقی نویسندگان بر سر راه نویسندگان و شاعران ما که به نسبت سایر وجوه حوزه فرهنگ از مظلومیت و تضییع حق بیشتری برخوردارند، مانعی اضافه کند، یعنی برخلاف آرمانهای حضرت امام، منویات مقام معظم رهبری و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رفتار کند، گروههایی از شاعران و نویسندگان نیز نسبت به تدوین منشور صلاحیت مدیران فرهنگی کشور اهتمام کنند و نتایج آنرا به اطلاع عموم برسانند.
57244
نظر شما