حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبائی به بررسی جایگاه اخلاق در ساحت امام خمینی(ره) پرداخت.طباطبایی در این گفت و گو سه خاطره از امام تعریف میکند که در ادامه بخوانید:
1_ یکبار در جلسه ای ایشان حرفی زدند که حاکی از تیزبین بودن و پختگی شان بود. امام بعد از آزادی از زندان تهران و بازگشت به قم، جلسه ای با حضور آقایان خزعلی، مرحوم مشکینی، مرحوم دوانی، مرحوم منتظری، شیخ اسدالله نجف آبادی، شیخ احمد کافی و برخی دیگر داشتند. من هم به عنوان پیام رسان علمای مشهد حضور داشتم. ایشان در آن جلسه گفتند که "می دانم که دفعه بعد قطعا مرا در ایران نگه نخواهند داشت. اما شما تلاش کنید که علما هفته ای یکبار دور هم بنشینند. بحثهای فقهی را در آن جلسات انجام دهید و وقتی بیرون آمدید، اگر کسی پرسید که چه خبر بود؟ بگویید چیزی نبود؛ بحث فقهی می کردیم. در این صورت، دروغ هم نگفته اید". بنده پیش خودم گفتم که این سخن آقا برای تحریک کردن ساواک به حرفهای رد و بدل شده است. وقتی از آنجا بیرون آمدیم این مطلب را گفتم که آقای منتظری در مقابل گفتند "تو چه چیزهایی می گویی"! آیت الله سعیدی هم گفت که "هر چیزی را که می فهمی نباید بگویی"!
2_ در اواخر دهه 30 اتفاقی برای من افتاد که اخلاق امام را بخوبی نشان می دهد؛ یکبار وقتی من از مشهد به قم آمده بودم، در درس آیت الله العظمی بروجردی حضور پیدا می کردم و با وجود سن کم، اشکال هایی را که شیخ کاظم مهدوی دامغانی –هم منزلم- یاد می داد، از ایشان می گرفتم. من هم آنها را تکرار میکردم و با گذشت مدتی آنقدر در اشکال گرفتن قوی شده بودم که آیت الله بروجردی 5 هزار تومان به من داد و همه را به آقای دامغانی دادم. در حین اشکال کردن ها، یکبار امام با صدای بلند به من گفت "بنشین"! من هم پیش خودم فکر می کردم که ایشان چقدر بداخلاق است! اما بعد از درس دست مرا گرفتند و گفتند "این خلاف ادب است که در حضور بزرگان مثل بچه ها بالا و پایین می پری....این پیرمرد هم برای اینکه دل تو را نشکند، با وجود سنگینی گوشش، به زحمت حرف تو را می شنود". وقتی ایشان این حرف را زدند، بنده خواستم دستشان را ببوسم که اجازه ندادند و پیشانی ام را بوسیدند و گفتند "من شما را دعا می کنم". شب هم دوباره نزدشان رفتم که گفتند "شیخ کاظم را نصیحت کن، دست از این کارها بردارد". من پاسخ دادم که جرات این کار ندارم! امام دوباره گفتند که "پس وقتی بگیر تا من و آقا کاظم(آیت الله شریعتمداری) به دیدنشش برویم". اما من باز هم مخالفت کردم و لذا ملاقاتی نکردند.
3_ وقتی امام تبعید شدند، علما به تهران آمدند و آقای امینی میزبان آنها بودند. علما در آن جلسه می خواستند امام را به عنوان مرجع اعلام کنند تا رژیم شاه امکان محاکمه ایشان را پیدا نکند. آقای امینی(میزبان) در آن جمع روایتی را خواندند و گفتند "وقتی برای بیعت گیری به خانه علی(ع) ریختند، صبح آن روز ایشان در مسجد بود و می توانستند حضرت را از مسجد بیاورند و بیعت بگیرند، اما گذاشتند تا به خانه برود و آنگاه حرمت خانه را بشکنند؛ حالا هم که به خانه آقای خمینی رفتند و او را دستگیر کردند، حرمت خانه را شکستند. شکستن حرمت بیت علما خطرناک است"! متاسفانه امروز هم مشابه آن اتفاقات می افتد؛ آن زمانی که به حسینیه جماران ریختند، حرمت شکنی بود. حتی حرمت حاج حسن آقا را شکستند، در حالی که آن روز(14 خرداد 89) او می توانست صحبت کند. آن حرمت شکنی، حرمت شکنی سید حسن نبود؛ شکستن حرمت خط امام و روحانیت اصیل بود.
29219
نظر شما