زیبب کاظمخواه: محسن پرویز نویسنده و منتقد ادبی چند سالی بر صندلی معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تکیه زده بود، حالا دو سالی است که فرد دیگری جای او را گرفته است و او در این مدت مشغول تدریس در دانشگاه و نوشتن شده است، کاری که در این چند سال به دلیل مدیریت کنار گذاشته بود. با او درباره وضعیت فرهنگی و همچنین مدیریت فرهنگی گفتگو کردیم.
وضعیت فرهنگ خاص اعم از ادبیات و تئاتر و سینما را چگونه ارزیابی میکنید؟
صحبت کردن درباره وضعیت کلان فرهنگی کشور بدون پرداختن به جزییات شاید سخت باشد. بر همین اساس به شکل کلی نمیتوان دقیق و کامل حکم کلی برای همه حوزهها صادر کرد. اما آن قسمتی از فرهنگ که شامل مسایل کلی وضعیت فرهنگی که محصول فعالیت دست اندرکاران از یک طرف – یعنی هنرمندانی که در یکسوی ماجرا قرار دارند- و مدیران و تصمیم گیران این حوزهها از طرف دیگر است، گاهی همسویی دیده میشود و دست اندرکاران و مدیران یک حوزه همگام و همراه هم جلو میروند، البته گاهی ممکن است تعارضاتی هم باشد که گاه این تعارضات ناشی از سوءتفاهمهاست و گاهی تلقیهای متفاوت از یک فعالیت وجود دارد که به راحتی مرتفع نمیشود، مجموعه این مسایل همه تاثیر گذارند. در کنار اینها مصرف کننده تولیدات فرهنگی نیز اهمیت دارد اینکه او همراهی داشته باشد باعث تاثیرگذاری تولیدات میشود. اگر تئاتر خوبی ساخته شود، ولی استقبال نشود تاثیرگذاری ندارد. این عوامل باید در کنار هم دیده شوند. تصورم در وضعیت کلان حوزه فرهنگ این است که ما وضیعتمان مثل گذشته است؛ گاهی اتفاقات خوبی میافتد و گاهی بر اثر ندانم کاریها تاثیرات سویی دیده میشود که ناشی از تصمیمات غلط است.
صحبت کردن درباره وضعیت کلان فرهنگی کشور بدون پرداختن به جزییات شاید سخت باشد. بر همین اساس به شکل کلی نمیتوان دقیق و کامل حکم کلی برای همه حوزهها صادر کرد. اما آن قسمتی از فرهنگ که شامل مسایل کلی وضعیت فرهنگی که محصول فعالیت دست اندرکاران از یک طرف – یعنی هنرمندانی که در یکسوی ماجرا قرار دارند- و مدیران و تصمیم گیران این حوزهها از طرف دیگر است، گاهی همسویی دیده میشود و دست اندرکاران و مدیران یک حوزه همگام و همراه هم جلو میروند، البته گاهی ممکن است تعارضاتی هم باشد که گاه این تعارضات ناشی از سوءتفاهمهاست و گاهی تلقیهای متفاوت از یک فعالیت وجود دارد که به راحتی مرتفع نمیشود، مجموعه این مسایل همه تاثیر گذارند. در کنار اینها مصرف کننده تولیدات فرهنگی نیز اهمیت دارد اینکه او همراهی داشته باشد باعث تاثیرگذاری تولیدات میشود. اگر تئاتر خوبی ساخته شود، ولی استقبال نشود تاثیرگذاری ندارد. این عوامل باید در کنار هم دیده شوند. تصورم در وضعیت کلان حوزه فرهنگ این است که ما وضیعتمان مثل گذشته است؛ گاهی اتفاقات خوبی میافتد و گاهی بر اثر ندانم کاریها تاثیرات سویی دیده میشود که ناشی از تصمیمات غلط است.
در این میان مدیریت فرهنگی چه تاثیری میتواند در بهبود وضعیت فرهنگی داشته باشد؟
مدیریت یک علم مستقل از حوزههای مختلف است و اصول کلی مدیریت این است که هر کس مسولیتی بر عهده میگیرد باید علمش را هم داشته باشد. در جمهوری اسلامی ایران توقع این است که اگر کسی منصبی میگیرد، بر اساس مدیریت اسلامی عمل کند، نه مدیریت غربی. در کشور ما مرسوم است که در حوزههای مختلف - به غیر از فرهنگ - کسانی که در نقش مدیر واقع میشوند از صاحبان تخصصهای مربوطه باشند، مثلا وزیر کشاورزیمان را از مهندسان راه ساختمان انتخاب نمیکنیم کسی را انتخاب میکنیم که در وزارت کشاورزی فعالیت یا تخصص آن حوزه را دارد. در حوزه بهداشت و درمان هم از رشتههای وابسته شخصی را انتخاب میکنیم.
تنها بخشی که این طور نیست و ظاهرا کسی ضرورت نمیبیند که مدیرانش تناسبی با حوزه کاری خود داشته باشند، همین حوزه فرهنگی است؛ یعنی ظاهرا ضرورتی دیده نمیشود که مدیران فرهنگی از دل حوزه فرهنگ بر آمده یا آشنایی کامل با این حوزه داشته باشند. گاهی این موضوع در سایر حوزهها رعایت میشود و کسی که برآمده از بخش فرهنگی است انتخاب میشود؛ مثل اتفاقی که در حوزه هنری افتاده و یکی از هنرمندان حوزه فرهنگ انتخاب شده که کارنامهاش مقبول است، اما همین حوزه هنری مدیر قبلیاش با آن که مدخلیتی با حوزه فرهنگ نداشت از جای دیگری آورده شده و در حوزه فرهنگی گذاشته شده بود. عین این اتفاق در ارشاد هم قبلا افتاده است، شما را ارجاع می دهم به این موضوع که مدیران تخصصی وزارت ارشاد را بررسی کنید، یعنی ببینید معاونان وزارت ارشاد چقدر تخصص و خبرگی در این حوزهها دارند.
مدیریت یک علم مستقل از حوزههای مختلف است و اصول کلی مدیریت این است که هر کس مسولیتی بر عهده میگیرد باید علمش را هم داشته باشد. در جمهوری اسلامی ایران توقع این است که اگر کسی منصبی میگیرد، بر اساس مدیریت اسلامی عمل کند، نه مدیریت غربی. در کشور ما مرسوم است که در حوزههای مختلف - به غیر از فرهنگ - کسانی که در نقش مدیر واقع میشوند از صاحبان تخصصهای مربوطه باشند، مثلا وزیر کشاورزیمان را از مهندسان راه ساختمان انتخاب نمیکنیم کسی را انتخاب میکنیم که در وزارت کشاورزی فعالیت یا تخصص آن حوزه را دارد. در حوزه بهداشت و درمان هم از رشتههای وابسته شخصی را انتخاب میکنیم.
تنها بخشی که این طور نیست و ظاهرا کسی ضرورت نمیبیند که مدیرانش تناسبی با حوزه کاری خود داشته باشند، همین حوزه فرهنگی است؛ یعنی ظاهرا ضرورتی دیده نمیشود که مدیران فرهنگی از دل حوزه فرهنگ بر آمده یا آشنایی کامل با این حوزه داشته باشند. گاهی این موضوع در سایر حوزهها رعایت میشود و کسی که برآمده از بخش فرهنگی است انتخاب میشود؛ مثل اتفاقی که در حوزه هنری افتاده و یکی از هنرمندان حوزه فرهنگ انتخاب شده که کارنامهاش مقبول است، اما همین حوزه هنری مدیر قبلیاش با آن که مدخلیتی با حوزه فرهنگ نداشت از جای دیگری آورده شده و در حوزه فرهنگی گذاشته شده بود. عین این اتفاق در ارشاد هم قبلا افتاده است، شما را ارجاع می دهم به این موضوع که مدیران تخصصی وزارت ارشاد را بررسی کنید، یعنی ببینید معاونان وزارت ارشاد چقدر تخصص و خبرگی در این حوزهها دارند.
گاهی در حوزههای دیگر افرادی یک تخصص اکتسابی دارند؛ در حوزه فرهنگی هم ممکن است این اتفاق بیافتد؛ یکی مهندس است و صدای خوبی دارد و آواز میخواند. اما به نظرم قاعدتا یا باید فرد در یک رشته هنری صاحب تخصص باشد و یا تحصیلاتش در آن حوزه باشد. چهار رشته تخصصی که در ارشاد معاونانی دارد، ببینید که چند درصد به این شکل منصوب شدهاند؛ بررسی سوابق نشان میدهد در حوزه فرهنگ بیش از 50 درصد مدیران در حوزهشان تخصص لازم را ندارند.
چرا این اتفاق افتاده و مدیران حوزه فرهنگ بر منصبی گمارده میشوند که تخصصی در آن ندارند؟
بخش عمدهای از این موضوع به راس امور بر میگردد. اگر بالاترین مقام مجموعهای با امور آشنا باشد و دست اندرکاران حوزه را بشناسد لزومی ندارد که از جاهای دیگر مدیری بیاورد؛ نتیجهاش این میشود فردی که در راس حوزهای فرهنگی قرار میگیرد، هفت و یا هشت نفری همراه او هستند. اگر او به نهاد اقتصادی برود، همان افراد هم با او میروند، اگر به دانشگاه برود این آدم ها همراهش هستند. این نشان میدهد که آن اصل پذیرفته شده در کشور ما نادیده گرفته شده است. گاهی گفته میشود که مدیریت عام است و اگر کسی مدیریت عام خوانده باشد میتواند به عنوان مدیر فعالیت کند. ولی نباید موضوع را با این ماجرا ممزوج کنیم. کسانی که الان یادآور میشویم هیچ کدام در رشته مدیریت هم درس نخواندهاند، در آن رشته نه تخصص دارند و نه حتی سابقه مدیریت تجربی.
بخش عمدهای از این موضوع به راس امور بر میگردد. اگر بالاترین مقام مجموعهای با امور آشنا باشد و دست اندرکاران حوزه را بشناسد لزومی ندارد که از جاهای دیگر مدیری بیاورد؛ نتیجهاش این میشود فردی که در راس حوزهای فرهنگی قرار میگیرد، هفت و یا هشت نفری همراه او هستند. اگر او به نهاد اقتصادی برود، همان افراد هم با او میروند، اگر به دانشگاه برود این آدم ها همراهش هستند. این نشان میدهد که آن اصل پذیرفته شده در کشور ما نادیده گرفته شده است. گاهی گفته میشود که مدیریت عام است و اگر کسی مدیریت عام خوانده باشد میتواند به عنوان مدیر فعالیت کند. ولی نباید موضوع را با این ماجرا ممزوج کنیم. کسانی که الان یادآور میشویم هیچ کدام در رشته مدیریت هم درس نخواندهاند، در آن رشته نه تخصص دارند و نه حتی سابقه مدیریت تجربی.
فرهنگ عمومی به نظرتان چگونه است و با توجه به شاخصها در این حوزه اعتلا داشته ایم یا نزول؟
برای به دست آوردن نتیجه این سوال باید شاخصهایی را تعریف کنیم و کارهای پژوهشی داشته باشیم و کارهای گذشته و امروز را مقایسه کنیم تا ببنیم که جلو رفتهایم یا عقب. به لحاظ آماری گاهی بزرگ نمایی میشود؛ زیرا با این قسمتها در حوزههای علمی هم زیاد سر و کار داریم. گاهی میخواهید نموداری نشان دهید شکل نمودار را طوری طراحی میکنید که اختلاف فاحشی در جهت نزول و پیشرفت مشاهده میشود. اگر به لحاظ آماری این اختلاف معنادار نباشد، ارزش چندانی ندارد. مثلا میگوییم افراد نسبت به بستن کمربند ایمنی اینقدر پایبند بودند و الان با توجه به آمار یک درصد افزایش داریم. ممکن است آن یک درصد قابل اعتنا نباشد، ولی گاهی میتوان این را به شکلی نشان داد که این اختلاف به چشم بیاید. در حوزههای مختلف فرهنگ عمومی اگر بخواهد پژوهش انجام شود، ممکن است نزول و رشد معناداری نبینید. بحث دقیق درباره این موضوع مستلزم این است که آن پژوهشها را انجام و به جواب معناداری برسیم. خارج از این، آنچه اظهار میکنیم برداشتهای شخصی خود ما است و شاید ارزش و اهمیت آن با دقتی که یک پژوهش علمی انجام میشود نباشد.
برای به دست آوردن نتیجه این سوال باید شاخصهایی را تعریف کنیم و کارهای پژوهشی داشته باشیم و کارهای گذشته و امروز را مقایسه کنیم تا ببنیم که جلو رفتهایم یا عقب. به لحاظ آماری گاهی بزرگ نمایی میشود؛ زیرا با این قسمتها در حوزههای علمی هم زیاد سر و کار داریم. گاهی میخواهید نموداری نشان دهید شکل نمودار را طوری طراحی میکنید که اختلاف فاحشی در جهت نزول و پیشرفت مشاهده میشود. اگر به لحاظ آماری این اختلاف معنادار نباشد، ارزش چندانی ندارد. مثلا میگوییم افراد نسبت به بستن کمربند ایمنی اینقدر پایبند بودند و الان با توجه به آمار یک درصد افزایش داریم. ممکن است آن یک درصد قابل اعتنا نباشد، ولی گاهی میتوان این را به شکلی نشان داد که این اختلاف به چشم بیاید. در حوزههای مختلف فرهنگ عمومی اگر بخواهد پژوهش انجام شود، ممکن است نزول و رشد معناداری نبینید. بحث دقیق درباره این موضوع مستلزم این است که آن پژوهشها را انجام و به جواب معناداری برسیم. خارج از این، آنچه اظهار میکنیم برداشتهای شخصی خود ما است و شاید ارزش و اهمیت آن با دقتی که یک پژوهش علمی انجام میشود نباشد.
با توجه به برداشت شخصی، تصورم این است که هر جا در جامعه زمینهسازی مناسب انجام شده و قاعده و قانونی گذاشتیم خوب و قابل اجرا بوده، مردم تبعیت کردهاند. مردم ما اصولا قانون گریز نیستند؛ ولی قواعدی که میگذاریم افراد را به سمت زیر پا گذاشتن آن سوق میدهد. مثلا یک خیابان را یک طرفه میکنیم و افراد برای دسترسی به خیابانهای مجاور مجبورند که از آن خیابان بروند با این کار افراد را به سمت قانونشکنی سوق دادهایم. این معنایش قانون گریز افراد نیست، گاهی شکل اجرایی کار و درست نبودن آن افراد را به سمت شکستن قانون سوق میدهد. من فکر می کنم مردم جامعه ما در شرایط منطقی پایبند به قانون هستند.
این مربوط به قانونهایی است که وضع میشود، اما در بخش احترام به یکدیگر و یا حقوق آپارتمان نشینی چرا افراد بسیاری از چیزها را رعایت نمیکنند؟
بخشهایی که نقص به نظرمان می رسد، خیلیهایشان مربوط به آماده نکردن زمینههای قبلی است. بعضی کشورهای آسیای جنوب شرقی قوانین رانندگی را خوب رعایت میکنند و خیلیها تعجب میکنند که اینها قانونمندتر از مردم ما هستند. مثلا اگر بخواهند گردش به چپ کنند، اگر بیست ماشین هم باشد پشت سر آنها میایستند، این مربوط به فرهنگ و با فرهنگ بودن آن جامعه نیست، مربوط به این است که روز اول ماشین در اختیارشان قرار دادهاند و گفتهاند که این ابزار راه استفادهاش این است و همه نسل به نسل همین طور استفاده کردهاند. در بین مردممان فرهنگ آپارتماننشینی نبوده است و همه خانه شخصی داشتهاند و بعد این افراد را آپارتماننشین کردیم ولی آن قواعد را درست آموزش ندادیم. یا اگر کسی در جایی به حقوق کسی تعدی میکند شاید به این دلیل است که خیلی از این افراد از این اتفاق مطلع نیستند که این تعدی به حقوق دیگری است و چه بسا این اتفاق در دورههای بعدی حادتر شود. الان داریم خیلی از نقاط کشور که آپارتماننشین نبودهاند را آپارتمان نشین میکنیم و اگر این اتفاق بیفتد، طبیعتا دچار مشکل میشوند. طرف در منزل شخصیاش مهمانی برگزار میکرده و سر و صدا داشته، ما بدون این که بگوییم چه اتفاقی میافتد اگر در یک آپارتمان مهمانی پر سرو صدا برگزار کند، او را آپارتمان نشین کردهایم. آن فرد میخواهد رویه زندگی قبلیاش را دنبال کند، اگر قبلا تشریح کرده باشیم خیلیها راغب نمیشوند که در آپارتمان زندگی کنند.
بخشهایی که نقص به نظرمان می رسد، خیلیهایشان مربوط به آماده نکردن زمینههای قبلی است. بعضی کشورهای آسیای جنوب شرقی قوانین رانندگی را خوب رعایت میکنند و خیلیها تعجب میکنند که اینها قانونمندتر از مردم ما هستند. مثلا اگر بخواهند گردش به چپ کنند، اگر بیست ماشین هم باشد پشت سر آنها میایستند، این مربوط به فرهنگ و با فرهنگ بودن آن جامعه نیست، مربوط به این است که روز اول ماشین در اختیارشان قرار دادهاند و گفتهاند که این ابزار راه استفادهاش این است و همه نسل به نسل همین طور استفاده کردهاند. در بین مردممان فرهنگ آپارتماننشینی نبوده است و همه خانه شخصی داشتهاند و بعد این افراد را آپارتماننشین کردیم ولی آن قواعد را درست آموزش ندادیم. یا اگر کسی در جایی به حقوق کسی تعدی میکند شاید به این دلیل است که خیلی از این افراد از این اتفاق مطلع نیستند که این تعدی به حقوق دیگری است و چه بسا این اتفاق در دورههای بعدی حادتر شود. الان داریم خیلی از نقاط کشور که آپارتماننشین نبودهاند را آپارتمان نشین میکنیم و اگر این اتفاق بیفتد، طبیعتا دچار مشکل میشوند. طرف در منزل شخصیاش مهمانی برگزار میکرده و سر و صدا داشته، ما بدون این که بگوییم چه اتفاقی میافتد اگر در یک آپارتمان مهمانی پر سرو صدا برگزار کند، او را آپارتمان نشین کردهایم. آن فرد میخواهد رویه زندگی قبلیاش را دنبال کند، اگر قبلا تشریح کرده باشیم خیلیها راغب نمیشوند که در آپارتمان زندگی کنند.
وضعیت آداب و اخلاق عمومی در جامعه را چگونه میبینید؟
این موضوع در حوزههای فرهنگ متاثر از مسایل بیرونی هست. بعد از وقایع سال 88 و فتنهای که دیگران برای مردم ما ساختند، متاسفانه قدری در روابط اجتماعی مردم تاثیرگذار بود و هنوز تاثیر آن را میبینیم. مردم به شکل سنتی باهم دوست و رفیق هستند و آن نوع همراهی و همکاری که در مردم ما دیده میشود، در کشورهای دیگر فرق میکند. در آنجا قانون سعی میکند روابط را تعیین کند، در اینجا خود آدمها با رعایت اخلاق و حرمت یکدیگر را رعایت میکنند.
این موضوع در حوزههای فرهنگ متاثر از مسایل بیرونی هست. بعد از وقایع سال 88 و فتنهای که دیگران برای مردم ما ساختند، متاسفانه قدری در روابط اجتماعی مردم تاثیرگذار بود و هنوز تاثیر آن را میبینیم. مردم به شکل سنتی باهم دوست و رفیق هستند و آن نوع همراهی و همکاری که در مردم ما دیده میشود، در کشورهای دیگر فرق میکند. در آنجا قانون سعی میکند روابط را تعیین کند، در اینجا خود آدمها با رعایت اخلاق و حرمت یکدیگر را رعایت میکنند.
در جریان اتفاقات 88 مردم با هم مشکلی نداشتند، میدیدیم که مردم شور و هیجان بسیاری داشتند. رقابت بین هواداران کاندیداها بود، در خیابان که حرکت میکردیم یک عده یک طرف تبلیع یک کاندیدا را میکردند و طرف دیگر تبلیع کاندیدای دیگر را و باهم درگیر نمیشدند، اما حفظ حرمتی که بین مردم وجود داشت متاسفانه با دستهای پنهانی که سعی میکردند اختلاف و دعوا ایجاد کنند تبدیل به دعوای بین مردم شد. بعد از آن مردم با نگاه بد به هم نگاه میکردند، بدون در نظر گرفتن شخصیت او، در نظر می گرفتند که طرفدارا کدام کاندیدا هست. الان عوارض آن را میبینیم. آدمها بدون در نظر گرفتن شخصیت یک طرف، از جنبه سیاسی به او نگاه میکنند. متصدیان امور و مسولان ما ناتوان از اصلاح این ماجرا بودند اگرچه الان کمرنگ شده است، ولی لطمهای که در مقطع زمانی زد، دشمنی بین مردم ایجاد کرد و رقابت توام با رفاقت قبل از انتخابات تبدیل به نوعی کینهتوزی بین افراد جامعه شد. کسانی که در این میان فریب دشمن را خوردند، قاعدتا باید حواسشان باشد که چنین نگاه و شرایطی اولا تکرار نشود، و در ثانی اگر آنچه در گذشته اتفاق افتاده ناشی از عملکرد خود میبینند آن را جبران کنند. بعضی از افرادی که به این وضعیت دامن زدند پیش از این افراد قابل احترامی بودند.
در رسیدن به وضعیت فرهنگی فعلی نقش تهاجم فرهنگی و دشمن را چقدر موثر میدانید و از طرف دیگر چقدر انفعال خودمان در این موضوع تاثثر داشته است؟
این که فکر کنیم دشمنی نیست و هر اتفاقی که میافتد محصول تعاملات درون نظام است، ساده اندیشی و نادیده گرفتن یکسری واقعیت است. وقتی کنگره آمریکا مبالغی برای مبارزه با ایران تعیین میکند اما موشکی جایی منفجر نمیشود، میفهمیم هزینه جنگ نرم است. این که دشمن در این وسط نقش دارد، قابل انکار نیست. اگر هیچ ردپایی از دشمن پیدا نکنیم، همین که دشمنان مردم ایران و همدستان آنها اعلام میکنند ما بودجهای صرف مبارزه ایران میکنیم، نشان میدهد که دشمنی هست که فعالیت میکند. خصوصیتی که آمریکاییها دارند این است که از سرمایه خود فقط در جایی استفاده میکنند که ضرورت ایجاب میکند. وقتی کودتای 28 مرداد را بررسی میکنید میبینید که پولی که هزینه کردند خیلی ناچیز است. آنها سعی میکنند از منابع مالی و نیروی انسانی خود کشورها استفاده کنند، به تعبیری خواص جوامع را به دست میآورند و با بهرهگیری از آن، نقاط ضعف خواص، جوامع را میفریبند.
این که فکر کنیم دشمنی نیست و هر اتفاقی که میافتد محصول تعاملات درون نظام است، ساده اندیشی و نادیده گرفتن یکسری واقعیت است. وقتی کنگره آمریکا مبالغی برای مبارزه با ایران تعیین میکند اما موشکی جایی منفجر نمیشود، میفهمیم هزینه جنگ نرم است. این که دشمن در این وسط نقش دارد، قابل انکار نیست. اگر هیچ ردپایی از دشمن پیدا نکنیم، همین که دشمنان مردم ایران و همدستان آنها اعلام میکنند ما بودجهای صرف مبارزه ایران میکنیم، نشان میدهد که دشمنی هست که فعالیت میکند. خصوصیتی که آمریکاییها دارند این است که از سرمایه خود فقط در جایی استفاده میکنند که ضرورت ایجاب میکند. وقتی کودتای 28 مرداد را بررسی میکنید میبینید که پولی که هزینه کردند خیلی ناچیز است. آنها سعی میکنند از منابع مالی و نیروی انسانی خود کشورها استفاده کنند، به تعبیری خواص جوامع را به دست میآورند و با بهرهگیری از آن، نقاط ضعف خواص، جوامع را میفریبند.
این که ما دشمن داریم و نقشه میکشد و سعی میکند به ما تهاجم کند قابل تردید نیست، اما از ضعفهای درون سیستم به نحو احسن استفاده میشود. حضور افراد غیر کارشناس و غیر متخصص از یک طرف و حضور افراد غیر متعهد از طرف دیگر در مسوولیتهای نظام، از نقاط ضعفی بوده که ما از آن غافل بودیم و دشمن از آن همیشه استفاده کرده است. این که امام(ره) تاکید داشتند از متعهدین متخصص استفاده شود و تاکید بیشترشان روی تعهد افراد بوده به واسطه دوراندیشی ایشان بود. دشمن از این نقاط سوء استفاده میکند. کسانی که خود و دنیایشان برایشان پراهمیتتر از جایگاه اجتماعی و خدمتی است که در آن حضور دارند، لطمه بیشتری میزند و باعث بیاعتمادی جامعه و مثمر ثمر واقع شدن تهاجمات ساماندهی شده دشمن میشود. اگر ما هم درست عمل کنیم و هم اطلاعات درست در اختیار آحاد جامعه بگذرایم، خیلی از تلاشهای دشمن به سراتجام نمیرسد. در نظام جمهوری اسلامی ایران باید خواص توجه داشته باشند که الویت شماره یک حل مسایل درون خودمان هست و این اولویت بر همه مسایل دیگر میچربد. در دست گرفتن قدرت به هر قمیتی و پشتگرمی دشمن نتایج خوبی به بار نمیآورد و نمونههای فراوانی از این دست وجود دارد که با مراجعه به تاریخ نزدیک میتوان از آن درس گرفت. فروپاشی شوروی و کسانی که به آن کمک کردند سرنوشت پندآموزی است.
57244
نظر شما