تورج زاهدی معتقد است که فرهنگ ما سرماخورده است و این بیماری دارد روز به روز مزمن‌تر می‌شود.

به گزارش خبرآنلاین، برای این‌که وضعیت فرهنگ کشوری مشخص شود، به شاخص‌های آماری در حوزه فرهنگ خاص یعنی کمیت انتشار کتاب‌ها و فیلم‌های ساخته شده و دیگر هنرها توجه می‌شود. اما برای ارزیابی فرهنگ عمومی وضعیت سخت‌تر می‌شود، چرا که در یک جامعه نمی‌توان آماری برای فرهنگ عمومی ارایه داد، نمی‌توان به طور مشخص گفت که مردم چقدر به والدین خود احترام می‌گذارند و یا چقدر دروغ می‌گویند. ارزیابی فرهنگ کشور بهانه‌ای شد برای گفتگو با تورج زاهدی نویسنده منتقد سینما و آهنگساز. 
 
وضعیت فرهنگ عمومی و همچنین فرهنگ خاص کشور را چطور ارزیابی می‌کنید؟
همان‌طور که گفتید فرهنگ کشور را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد، یکی فرهنگ عمومی و دیگری فرهنگ خاص است که در این بخش فرهنگ به معنای ادبیات و شعر و تئاتر و بقیه هنرهاست که در این بخش وضع بهتر است. اما من می‌خواهم درباره فرهنگ عمومی حرف بزنم، بخشی که به نظر می‌رسد که وضع خرابی دارد. این فرهنگ تابعی از مسوولان مملکت است و خیلی از رفتارهای اجتماعی تابع رفتارهایی است که می‌بینیم.
یکی از چیزهایی که در فرهنگ عمومی به هم ریخته قانون‌گریزی است، مثلا فردی ماشین‌اش را در ییاده روپارک می‌کند، و با این کار مزاحم عده‌ای می‌شود، اما قانون‌گریزی برایش اهمیت ندارد.
به نظر می‌رسد که فرهنگ ما الان سرما خورده  و سرماخوردگی‌اش دارد روز به روز مزمن می‌شود. به مرور علایم سرماخوردگی دارد خود را بیشتر نشان می‌دهد و اگر عطسه کند به اطرافیانش هم این ویروس سرایت می‌کند. به این دلیل کتاب و سینما و هنر های تجمسی بیش از آن‌که موجب رشد و بالندگی باشند، خودشان بیماری‌زا شده‌اند.

شما اشاره کردید که وضعیت فرهنگ در بخش عمومی و خاص مناسب نیست، بر اساس چه شاخص‌هایی فرهنگ را می‌شود ارزیابی کرد و وضعیت این شاخص‌ها چگونه است؟
برای این ‌که موضوع ملموس‌تر شود می‌خواهم مثالی بزنم. در اوایل شهردار شدن قالیباف، او  دیداری با سفرای کشورهای خارجی در تهران داشت که بیشترین گلایه این سفرا از بی‌قانونی رانندگان در خیابان‌ها بود. اگر هر فردی به دو کشور معمولی رفته باشد، خواهد دید که چطور به قوانین رانندگی احترام گذاشته می‌شود. وقتی گلایه‌های سفرای خارجی از رفتارهای هنجارشکن‌ رانندگان است، بقیه‌اش هم معلوم است. من قصد ندارم که خودمان را تخریب کنم؛ ولی واقعیت است. شما حاضر نیستید که بردارتان را به استادیوم‌ها بفرستید، این نشانه‌های تخریب فرهنگ عمومی است یا ادبیاتی که از مسولان کشور می‌شنویم بسیار عجیب است. آن‌ها عبارتی مثل بی‌تقوایی را به کار می‌گیرند، ولی خودشان خدا و پیغمبر را در نظر ندارند در نتیجه بچه‌های ما هم این روش را یاد می‌گیرند. اگر بخواهیم در فرهنگ عمومی رشد کنیم، باید رفتارهایمان را اصلاح کنیم.
 
در حوزه فرهنگ خاص هم ما نشانه های سرما خوردگی را می بینیم. دو تا فیلم یکی به نام «جدایی نادر از سیمین» یکی به نام «اخراجی‌ها3» ساخته می‌شود. هر دو برای یک جامعه است، ولی بر علیه هم تبلیغ می‌کنند. یکی را می‌گویند نبینید آن یکی را ببینید. این‌ها شاخص انحطاط است. هیچ‌کس فکر نمی‌کند شاید کسی دوست دارد که فیلم دیگر را ببیند، متاسفانه این دعوا میان خواص است.
 
وقتی کتاب شخصی چاپ می‌شود، نویسندگان دیگر علیه‌ آن حرف می‌زنند، یا نمایشی اجرا می‌شود کارگردان‌های تئاتر علیه‌اش حرف می‌زنند که این کار نبینید یا نخوانید. ما علیه هم نقد نمی‌کنیم، علیه هم تخریب می‌کنیم و اجازه نمی‌دهیم دیگری کار کند. ادبیات ما هم  سیاسی شده است، مثل این‌که سیاسی‌ها می‌گویند که به آن رای ندهید، به من رای دهید، هنرمند باید بگوید همه کارها را ببنید کار مرا را هم ببینید، ادبیات ما شده، کتاب ما را بخوانید، کتاب  آن یکی را نخوانید. همه به ممیزی ارشاد بد می‌گویند خودشان دارند همین کار را می‌کنند.
 
در داوری‌ کتاب‌ها هر کدام یکسری برگزیده مشخص دارند، هر کس طیف خود را انتخاب می‌کند، هر کس در غرفه خودش است و این غرفه‌ها ما را از هم جدا کرده است. دکتر شریعتی جمله خوبی دارد و می‌گفت «خدا عقیده‌هایمان را از عقده‌ هامان مصون دارد»، اما این اتفاق الان نمی‌افتد.

در رسیدن به وضعیت فعلی چقدر انفعال خودمان تاثیر داشته است و چقدر عامل بیرونی یا تهاجم فرهنگی موثر بوده است؟
تاثیر این ها به یک میزان است. من اعتقاد ندارم یکی از آن یکی بیشتر است. سرماخوردگی معمولا سراغ کسی می‌رود که سیستم دفاعی بدنش ضعیف شده است، ما هر چقدر منفعل باشیم تهاجم بیشتر می‌شود، هر قدر به ما تهاجم شود ما را منفعل‌تر می‌کند. مهم‌ترین مساله این است که ما از هویت فرهنگی خود جدا شده‌ایم، مشکل ما از جایی شروع شد که نخواستیم خودمان باشیم و خواستیم دیگری باشیم، نویسنده‌ ما خواست که مثل نویسنده آمریکای لاتین باشد.
 
وقتی مهمانی خارجی می‌آید ما باید چیزی بدهیم که او تا حالا نخورده است؛ مثل قرمه سبزی. او آمده ایران ببیند و با آداب ما آشنا شود، ادبیات ما هم همین است، ما نباید خوشحال شویم که غربی‌ها حافظ و سعدی را می‌شناسند، جای تاسف دارد که هنوز بعد از هفتصد سال نتوانسته ایم که نویسنده و شاعر دیگری را به دنیا معرفی کنیم.
 
ما عموما از هویت خود جدا شده‌ایم، یکی از نویسندگان می‌گفت که وقتی ما با هم صحبت می‌کنیم، می‌گوییم که کتاب‌های داستایوفسکی و تولستوی را خوانده‌ایم، ولی ما دو کتاب مهم داریم که خیلی از نویسندگان ما آن‌را نخوانده‌اند. چند نفر از نویسندگان ما «مثنوی» و «قابوس‌نامه» را خوب خوانده‌اند؟ بعد در آثار غربی ها  مذهب و اسطوره‌هایشان جایگاه مهمی دارد و ردشان دیده می شود، اما در آثار ما این گونه نیست. این دلیل منفعل شدن ماست. ما وقتی کار خوب می‌بینیم علاقمند می‌شویم. آن‌ها برای تهاجم به ما فیلم نمی‌سازند ما می‌رویم می‌بینیم و خوش‌مان می‌آید. اگر کتاب خوبی این‌جا نوشته شود، به هر صورت مخاطب دارد. به جای این که خودمان را تقویت کنیم، به آن‌ها حمله می‌کنیم، در هیچ صنفی این طور حمله به خود وجود ندارد، در یک راسته اگر دو یا سه زرگر باشد به مرور به تعداد آن‌ها اضافه می‌شود تا این‌که به راسته زرگرها تبدیل می‌شود، این موضوع به نفع آن‌ها می‌شود، ولی وقتی کتابی می‌نویسیم اگر خوب باشد دیگری از آن تعریف نمی‌کند.

یکی از موضوعات وابسته به فرهنگ اخلاق عمومی است، وضعیت اخلاق عمومی و آداب را در جامعه چطور می‌بینید؟
جامعه را مثل اندام و پیکره انسانی می‌دانیم، اگر کسی سرش درد کند از او بپرسیم حالت چطور است، می‌گوید خوب نیستم سرم درد می‌کند، یا مریضم. جامعه هم یک پیکره است که بیمار است. در شهرستان‌ها هم این بیماری وجود دارد اما به نظرم کمتر است.
از سوی دیگر، جامعه ما چون چند فرهنگی است به راحتی می‌شود به اختلافات فرهنگی در آن دامن زد. در بعضی از شهرها تعصبات سوار شده است و اذیت می‌کند. اما در جامعه‌ ما به شهرستان‌ها بی توجهی می‌شود و باعث می‌شود که فرهنگ عمومی‌شان علیه فرهنگ جامعه تحریک شود و عمل کند. شهرستان‌ها چون کوچک هستند و همه همدیگر را می‌شناسند، طرف نمی‌تواند کج‌رفتاری کند، ضرب‌المثلی داریم حیا به چشم است، در نتیجه آن‌ها چون همه همدیگر را می‌شناسند کاری که بد باشد انجام نمی‌دهند چرا که ممکن است کسی آن‌ها را ببیند و بشناسد.

در رسیدن به وضعیت فعلی نقش دشمن را چقدر می‌دانید؟
اعتقاد دارم که دشمن در این موضوع حتما نقش داشته است، با اعتقاد نداشتن من اصالت این موضوع از بین نمی‌رود. ما در جامعه جهانی زندگی می‌کنیم و حرف‌های تازه‌ای را به دنیا می‌زنیم، ولی این طور نیست که همه بلاها از سر دشمن باشد. ما اگر در خانه‌مان را باز نگذرایم کسی نمی‌تواند وارد خانه ما شود، رفتارهای خود ما دشمنان را جری یا مایوس می‌کند، ما هم برای بعضی کشورها دشمن هستیم و آن‌ها باید خود را از ما مصون دارند. ما می‌گوییم اسلام و دین و شیعه که این چیزها برای یکسری کشورها خطر است. ما اگر بخواهیم از دشمن در امان باشیم باید حلقه‌های محافظتی‌مان را بیشتر کنیم، اگر در خانواده زن و شوهر خوب باشند کسی نمی‌تواند زندگی‌ آن‌ها به هم بزند.

الان شرایطی داریم که همه همدیگر را دشمن می‌دانیم و به یکدیگر انگ خیانت می‌زنیم. هم ما دشمن داریم و هم ما دشمن دیگران هستیم، اما اگر از این‌ها مصون باشیم نباید ببینیم که آن‌ها چکار می‌کنند. بعضی اوقات ما دشمن‌تراشی می‌کنیم، داریم در خیابان راه می‌رویم و به کسی کاری نداریم یکی مدام بوق می‌زند. بعضی اوقات می‌توانیم راه خودمان را برویم، چرا بی خودی بوق می‌زنیم و دیگران را حساس می‌کنیم، این همان کاری است که باعث دشمن‌تراشی می‌شود.
57244
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 185056

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 2 =