نشستی که با حرف​های مجیدی، امامی و امیرخانی آغاز شده بود، با انتقادات صریح سیدمهدی شجاعی از وضعیت فرهنگی کشور پایان یافت.

به گزارش خبرآنلاین، ظرفیت سالن خیلی زود تکمیل شد؛ یعنی قبل از آن که سخنرانان بیایند و مراسم آغاز شود.

کارکنان شهر کتاب هم که دیدند چاره​ای ندارند، صندلی​هایی که دم دست​شان بود از گوشه و کنار اتاق​ها جمع کردند، آوردند، و چیدند گوشه و کنار سالن. اما باز هم فایده​ای نداشت.

مثلا سهیل محمودی زمانی وارد نشست نقد و بررسی آثار سیدمهدی شجاعی شد که جلسه شروع شده بود و یک  جای خالی هم در سالن وجود نداشت. این اتفاق چند دقیقه بعد برای علی موسوی گرمارودی هم افتاد و ماجرا با بلند شدن آدم​ها و تعارف جا​هایشان به چهره​های سرشناس ختم به خیر شد.

فضای صمیمی یک نشست ادبی
نشست با تاخیر شروع شد، اما خیلی زود فضا گرم شد و صمیمی. به هر حال پای سید مهدی شجاعی در میان بود و نقد آثارش در شهر کتاب، سخنرانان هم آدم​های مجلس‌داری بودند، از خود مهدی فیروزان مدیر عامل شهر کتاب گرفته تا مجید مجیدی و رضا امیرخانی.

هر کس که در جای سخنران می​نشست و لب به سخن می​گشود، وجهی از وجوه سید مهدی شجاعی پررنگ​تر می شد، اما خود سید که جایش وسط سن بین مجری و سخنران بود، سرش را انداخته بود پایین و زل زده بود به میز روبه رویش. گاهی هم که سرش را بالا می​آورد، توی نگاهش یک چیزی دیده می​شد، توی مایه​های «اینقدر ما را شرمنده نکنید.»

شاید به همین خاطر بود که بعد از کلی گل گفتن و گل شنفتن، نوبت که به شجاعی رسید، گفت یکی از سخت​ترین نشست​های عمرش همین نشست بوده ​است.

حاضران در سالن اما این حس را نداشتند، و همین جالب بود. راستش را بخواهید  در این نشست هم اتفاق خاصی رخ نداد، یک عده آمدند و در مورد یک نفر صحبت کردند، اما نه تحمل جلسه سخت بود و نه این احساس وجود داشت که مثلا مجید مجیدی از ته دل حرف نمی​زند وقتی می‌گوید: «سیدمهدی شجاعی مثل خورشیدی​است که بر همه می​تابد و چتر حمایتی​اش در تمام این سال​ها شامل خیلی​ها شده​است.»

مشروح صحبت‌های مجیدی در این نشست را اینجا بخوانید.

نه مجیدی متنی از پیش آماده کرده بود و نه امیرخانی، نهایتش این بود که چند کلمه یا جمله را روی کاغذی نوشته بودند که یادشان باشد از کجا باید شروع کنند و به کجا برسند، یادشان هم که می‌رفت مهم نبود، چون بحث در مورد سیدمهدی شجاعی بود، داستان‌نویسی که هم در حوزه روایت​های داستانی آثار قابل توجهی تولید کرده و هم داستان​های مذهبی​اش فصلی تازه در ادبیات دینی ایران بوده و هست.

 مجیدی نیازی به تعریف کردن از شجاعی نداشت و شجاعی هم چه خودش و چه آثارش بی​نیاز از تعریف و تمجید امیرخانی بود، این را ما که پایین نشسته بودیم و داشتیم حرف​ها را می نوشتیم حس می​کردیم و البته آدم​هایی هم که از اول تا آخر مراسم نشسته بودند و زل زده بودند به میز روی سن، لابد یک چنین حس و حالی داشتند که دل​شان نمی​آمد، جلسه را ول کنند و بروند مثلا در طبقه بالا بین کتاب​ها بچرخند.

روایت مجیدی از (به قول خودش) سید، روایتی کاملا شخصی بود. حاصل رفاقتی 32 ساله. انگار یک نفر که آدم مشهوری شده، کلی فیلم خوب ساخته، بعد از 32 سال نشسته ​است و با صدای بلند دارد فکر می​کند به رفیقی که همراهش بوده برایش راه را باز کرده و... در تمام این سال​ها عوض هم نشده​ است. شاید اصلا به احترام همین رفاقت و این آدم بود که مجیدی نه نقبی به وضعیت فرهنگ زد و نه از محور نشست خارج شد. فقط از سید گفت و این که برای هنرمندانی مثل او چه کار کرده ​است.

 6 سال انتظار
مجیدی که پایین آمد سر سیدمهدی شجاعی هنوز پایین بود، اما در همین فاصله خیلی​های دیگر هم به جمع اضافه شده بودند، آدم​هایی که در شرایط عادی جای شان پشت میز سخنران بود، اما هر کدام در گوشه​ای از سالن نشسته بودند تا از سید مهدی شجاعی بشنوند، از علی موسوی گرمارودی و حسین انتظامی گرفته تا سهیل محمودی و محمدرضا زائری.

 شاید به همین خاطربود که پیش از آغاز سخنرانی مدعوین، مهدی فیروزان مدیر عامل شهر کتاب گفت که طی این 6 سالی که معاونت فرهنگی در شهر کتاب تاسیس شده، یکی از آرزو​های ما برپایی چنین نشستی بوده است. نشستی که محورش سید مهدی شجاعی باشد و آثاری که خلق کرده​ است.

صابر امامی که روی سن رفت، بحث ادبیات دینی را پیش کشید و از دستاورد​های خالق «سقای آب و ادب» گفت. بعد نوبت به امیرخانی رسید تا کلا بی خیال رفاقت و رابطه و مراوده شود و یک راست برود سراغ سبک و سیاق شجاعی در روایت​های مذهبی. تا امیر خانی از نفس دانی و عالی حرف بزند و فروتنی راوی در ادبیات مذهبی شجاعی را نشان بدهد. مهمان​های دیگری هم به جمع اضافه شده بودند. سالن دیگر نه ظرفیت صندلی اضافه داشت و نه جایی برای ایستادن. چون هر جا که می خواستی بیستی، حتما جلو چند نفر را می​گرفتی.

مشروح صحبت‌های رضا امیرخانی در این نشست را می‌توانید اینجا بخوانید.

بعد از پایان حرف​های امیرخانی، علی اصغر محمدخانی برگزار کننده و مجری جلسه از همه تشکر کرد و گفت که حالا نوبت خود نویسنده است، کسی که تا به حال در مورد او سخن گفته شده بود، حالا باید خودش حرف می​زد.

شجاعی اما به جای قدردانی​های معمول، همه حرف​ها را گذاشت، پای فروتنی سخنرانان و خودش رفت سراغ وضعیت فرهنگ و هنر این دیار تا نشان دهد که حال فرهنگ خوب نیست، در سراشیبی سقوط است و حتما باید برای آن کاری کرد.

مشروح صحبت های سیدمهدی شجاعی را اینجا بخوانید.

او که این چند ساعت را تاب آورده بود و دوسال به دلیل بیماری​اش دور از فضاهای رسمی بود، صریح دغدغه​هایش را گفت تا به یاد همه بیاورد که وضعیت فعلی فرهنگ عمومی ما مطلوب نیست و باز هم اگر غفلت کنیم دیگر کاری از دست کسی بر نمی​آید.
 
بیرون هوا تاریک شده بود، سالن خالی خالی، اما یک طبقه بالاتر، سیدمهدی شجاعی نشسته بود پشت یک میز، خودکاری دست گرفته بود و با همه دغدغه​ها و نگرانی​هایش داشت صفحه اول کتاب​هایش را برای کسانی که دورش نشسته بودند امضاء می کرد.

5857

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 176830

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 8 =