۲ نفر
۲۰ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۹
درباره مینی‌سریال «Onorthodox»/ مبارزه‌ات را زندگی کن!

سکانس پایانی را که می‌بینی، بغض‌ت را قورت می‌دهی. نگاه می‌کنی به تصویر دختری که میان انبوهی از باورهای سنتی و خشک، رفته چند قدم آن‌ور ایستاده و می‌خواهد «زندگی» کند. او متفاوت است و این تفاوت بهایش گران است.

بغضت را قورت می‌دهی به خاطر تمام لحظات سختی که با چشم‌هایت دیدی که این دختر چطور یکی‌یکی جانش را به سختی سر پا نگه داشت و روح خدشه‌دارش را کشاند تا برسد به خط پایان آن مرحله. نقطه بگذارد و برود سر خط از ابتدا شروع کند. که جنگ نه فقط توپ است و تانک و تفنگ. مبارزه با سدهایی که تفکرات افراطی در آن رخنه کرده، جنگ سختی‌ست که شاید از نگاه بیرون خون‌ نداشته باشد، اما از درون آدم را می‌کُشد. زندگی با مغزهای کوچک متحجر همان مرگ تدریجی‌ست؛ که انگار زنده‌ای اما این جسمت است که فقط دارد روز را به شب می‌رساند. روح، خیلی وقت پیش‌ها خاک شده.

مینی‌سریال «آن‌آرتُدوکس»، ساخته‌ی ماریا شریدر که ترجمه‌های فارسی زیادی مثل «غیر مومن»، «غیرارتُدکس»، «سنت‌گریز» و ... دارد، یک روایت تکان‌دهنده است از تقابل سنت و مدرنیته‌؛ جایی که عقاید به شدت سخت‌گیرانه مذهبی یهودی دختری ۱۹ساله را وادار به ازدواج می‌کند و بعد باقی داستان‌های سنتی‌شان به میان می‌آید و اوضاع را برای دختر چنان به تنگ می‌آورد که هر چه از زندگی و ازدواج یک‌ساله‌ش ساخته رها کند و به آلمان فرار کند. خشونت علیه زنان، سختی‌هایی که یک زن در جامعه‌ی سنت‌زده با آن‌ها مواجه می‌شود، باورهای مذهبی خشک و تحجری که در ذهن انسان امروزی می‌سازد و هر چیزی که خلاف ادبیات زندگی و آزادگی‌ست، در چهار قسمت خلاصه شده و در هر سکانس مخاطب را درگیر خودش می‌کند.

«آن‌آرتًدوکس» از روی زندگی و سرنوشت «دبورا فلدمن» ساخته شده. او در بخش حسیدی‌نشین ویلیامزبرگ بزرگ شده. در سن ۱۹سالگی در حالی‌که اولین بچه‌اش را حامله بوده، از یک ازدواج اجباری فرار می‌کند و ساکن آلمان می‌شود. حتی تصورش هم تکان‌دهنده‌ست. در امریکا، در نیویورک، قلب آزادی و انتخاب، جامعه‌ای یهودیِ با عقاید مذهبی به شدت افراطی‌ زندگی می‌کنند که با رهایی و امید بیگانه‌اند. همه‌چیزشان در چهار خط سنت و قاعده‌ی منسوخ گنجانده شده و هر کسی پایش را از خط آن‌ورتر بگذارد، به زعم‌شان گناه‌کار است. در ادبیات آن‌ها، نفس کشیدن هم قاعده خودش را دارد و مومن به خدایی هستند که اساسا با قواعد زندگی انسان‌دوستانه هیچ‌ جور در نمی‌آید. این است که فلدمن تصمیم می‌گیرد آن خدا، آن قوم متحجر و آن زنجیر را از پایش باز کند و بدود. به سوی جایی که بتواند ابتدایی‌ترین اصول «زندگی» را زندگی کند. فلدمن سال ۲۰۱۲ یادداشتی با عنوان «غیرمومن؛ رد کردن جنجال‌برانگیز ریشه‌های حسیدی» نوشته که در آن مسیر مبارزه‌ش را خط به خط بیان کرده. از داستان زندگی‌اش کتابی با همین عنوان «آن‌ارتُدوکس» نوشته شده. حالا برداشت آزادی از کتاب، سکانس‌هایی از آن زندگی را به تصویر می‌شکد. با بازی درخشان شیرا هاس در نقش استی به عنوان فلدمن.

«آن‌آرتُدوکس» را که شروع می‌کنی، می‌روی تا انتهایش. قصه این زن رهایت نمی‌کند. می‌روی پای دردهایش. رنج‌هایش. امیدهای کوچکی که خودش به خودش می‌دهد و همان‌ها هم زیر پای خیلی‌ها به راحتی له می‌شود. اما باز بلند می‌شود. دستانش روی زانوهای خودش است. کسی را هم جز خودش ندارد. حرف زدن از این که حجم تنهایی‌ش چقدر است و سرنوشت چرا او را به فرار رسانده، دیدنش را حیف می‌کند. فیلم دغدغه‌های رایج زنان را در جوامعی روایت می‌کند که قوانین سنتی و خط‌قرمزهای مردسالارانه در آن‌ها بسیار پُررنگ است. رنجِ استی خیلی جاها با تمام جان حس می‌شود. اشک‌هایش. خنده‌های ریزش. امیدی که میان دست‌های خسته‌اش سنگینی می‌کند اما او سعی دارد هر طور شده زنده نگهش دارد. تجربه‌های تازه‌ای که برایش مثل پوست انداختن است. بیرون آمدن از قفسی که دورش ساخته بودند و حالا باید یاد بگیرد در دنیای خارج از آن قفس چطور از پس خودش بر بیاد.

و مبارزه و مبارزه و مبارزه. برای همه‌چیز. استی مبارزه می‌کند و پیش می‌رود. مخاطب با مبارزه‌ش همراه می‌شود و پیش می‌رود. سکانس آخر، بغض دارد خفه‌ت می‌کند. دلت می‌خواهد دیوارها را کنار بزنی. حس می‌کنی چیزی در درونت می‌جوشد که باید فریادش کنی. در ذهنت با خودت تکرار می‌کنی؛ مبارزه‌ات را زندگی کن!

۵۷۵۷

کد خبر 1892715

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 5 =