در بسیاری از نقاط افغانستان خانواده ها از ترس طالبان و پاشیده شدن اسید به صورت دخترانشان، آنها را از فرستادن به مکاتب و مدارس باز داشته اند و هنوز خانواده های بیشماری هستند که بر اساس تعصبات قدیمی دختر را از اعضاء رسمی خانواده خود نمی دانند.

*رحمان بختیاری
در حالی که گزارش های منتشره از سوی رسانه های جمعی دنیا و داخلی افغانستان حاکی از موفقیت های روزافزون زنان در جهان است و تلاش زنان در کشورهای انقلابی مصر، یمن و لیبی دوشادوش مردان و نقش آنان در پیروزی های بهار عربی را به تصویر می کشد، در افغانستان وضع به گونه ای دیگر در حال رقم خوردن است، زیرا زنان، این نیمه از جمعیت افغانستان تحولات سیاسی اخیر و گفتگوهای در حالِ جریانِ به اصطلاح صلح آمریکا و دولت با طالبان را با دقت تعقیب واز احتمال قدرت گیری مجدد و بازگشت مقررات خشن و سخت گیریهای آنان بر علیه زنان شدیدا نگران می باشند.
به نوشته مطبوعات افغانستان هر چند رئیس جمهور افغانستان در سخنرانی های اخیر خود به دفعات اعلام کرده است که مذاکرات با طالبان، خدشه ای به پیشرفت های صورت گرفته در ده سال اخیر وارد نخواهد ساخت، اما گزارش مشترک سال 2011 آکسفام(Oxfam ) و اکشن اید (ActionAid) در این خصوص حاکی است که تقریبا 90% یعنی از هر 10 نفر زن 9 نفر آنان از بازگشت طالبان به قدرت شدیداً نگران هستند و آنرا مانعی برای ادامۀ حضورشان در عرصه اجتماعی می دانند. زیرا در حال حاضر این پرسش می تواند مطرح گردد که تا کجا می توان حقوق نسبی به وجود آمده برای زنان را حفظ و از آن در جامعه ای که طالبان در آن حضور محسوس خواهند داشت و احتمالا در ادارات دولتی نیز سهم خواهند یافت صیانت و حمایت نمود.
زمانی که از آزادی زنان در افغانستان سخن به میان می آوریم به این مفهوم نیست که زنان افغانی طی ده سال بعد از طالبان کاملاً و یا درصد زیادی از زیر بار تفکرات بسته و متحجر این گروه خارج شده و از یک برابری نسبی اجتماعی و حقوقی در یک جامعه اسلامی برخوردار گردیده اند. البته اگر در مقام مقایسه دوران پس از طالبان با دوران حاکمیت آنان بر کشور برآئیم به این نتیجه خواهیم رسید که زنان به موفقیت هائی نائل شده اند. زیرا در دوران طالبان آنها از کمترین حقوقشان در جامعه که سواد آموزی می باشد، شدیدا منع گردیده و حجاب ابداعی آنان که با گذشت ده سال هنوز پوشش اکثریت زنان می باشد و شامل کیسه ای است که در بخش صورت، سوراخ و پارچه ای مشبک و توری مانند برای نگاه کردن به روبرودر آن تعبیه شده است استفاده می نمودند و مقایسه آن با امروز که آمار واخبار از پیشرفت زنان در جامعه افغانستان مانند داشتن حق رأی و مشارکت در انتخابات و حضور تعدادی از آنان در مجالس شورا و سنای افغانستان و قبول مسئولیت در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی و نیز تحصیل در مقاطع مختلف آموزشی حکایت دارد، نمایانگر تغییرات ژرفی برای زنان می باشد.

در جائی که طالبان تحصیل علم و دانش برای دختران را ممنوع می دانسته اند و مقایسه آن با اکنون که بر اساس آمار منتشره 37% از کل دانش آموزان سال 2010 میلادی را دختران تشکیل داده اند بی تردید تغییری بزرگ محسوب می گردد اما در مقیاس آنچه که باید باشد و آنچه بر سر زنان این کشور وارد می شود، باید به این طبقۀ جامعه حق داد که با هرگونه تحول سیاسی از این قبیل برآینده خود نگران شوند. زیرا علیرغم تلاش ها برای تغییر به نظر می رسد سالها زمان لازم است تا برخی قوانین وتعصبات خشک و ضد انسانی و برآمده از برداشت های قبیله ای و غیر اسلامی حاکم در کشور بتواند جای خود را به دیدگاه های عقلانی و انسان دوستانه و نشات گرفته از سرچشمه های زلال دین محوری و خدا ترسی بدهد .
هرچند در سال 1388 پارلمان افغانستان قانون منع استفاده از خشونت علیه زنان را تصویب نمود ولی در عمل هیچ تلاشی برای اجرائی نمودن آن برنداشت. شاید دولت افغانستان مایل باشد تا به صورتی جدی تر از زنان حمایت نماید زیرا نه تنها خود شاهد برخی مظالم فاحش علیه زنان است، بلکه دریافت فشار از سوی سازمانها و فعالان دفاع از حقوق این قشر از جامعه را کاملاً درک می کند، اما به دلیل تعصبات جاهلانه ای که ذکر شد قادر به ممانعت از این تفکر در کشور نمی باشد.
بسیاری از زنان افغان هنوز پس از گذشت 10 سال از حکومت طالبان از پوشش ابداعی آنان استفاده می نمایند و در بسیاری از نقاط این کشور خانواده های بسیاری هستند که از ترس طالبان دختران خود را از فرستادن به مکاتب و مدارس باز داشته اند وهنوز خانواده های بیشماری هستند که بر اساس تعصبات قدیمی دختر را از اعضاء رسمی خانواده خود نمی دانند و به عبارت دیگر در مقابل این سئوال که چند فرزند دارد، تنها تعداد فرزندان پسر را به شما می گوید !! هم اکنون نیز طالبان در مناطقی از افغانستان که از نفوذ نسبی برخوردار می باشند به شیوه های مختلف اخطار می دهند که زنان از بیرون آمدن از خانه و کار در ادارات خودداری نمایند،وچون معتقدند دیدن صورت زنان موجب فساد در جامعه می شود لازم است تا از حجاب ابداعی آنان استفاده گردد و پاشیدن اسید به دختران دانش آموز از مصادیق بارز مخالفت صاحبان این تفکر بر علیه سواد آموزان دختر می باشد.
سحر گل را می شناسید؟
سحرگل خانمی است 14ساله که پس از 6 ماه شکنجه و آزار و اذیت توسط خانواده شوهر از بند و حبس خانگی بوسیله شوهرش آزاد گردید. بدون هیچ گونه اغراقی در این مورد به جرأت می توان او را نمونۀ بارز وضعیت هزاران دختر افغانی دانست که در این کشور در بند و گرفتار تعصبات افرادی می باشند که از واقعیت های اسلام بی بهره بوده و از دوران احترام به حقوق زن به عنوان موجودی زنده و دارای روح و کرامت انسانی آن قدر دور مانده اند که حتی شاید در زمان قرون وسطا نیز مشابه آنرا نمی توانیم بیابیم. اینکه چه بر سر وی آمده و چرا ناخن های وی را کشیده و گوشت تن اورا با انبر کنده اند تا تن به پستی و فحشا بدهد، داستان جداگانه ایست و اما اینکه چرا چنین اتفاقی رخ داده شاید مهم تر باشد. او دختری است که به "بد" داده شده بود، موهای تکیده، بدن سوراخ سوراخ، چهره رنج دیده، خونین و داغدار او که بر گوشه گوشۀ آن زخم های عمیقی دیده می شد، ناخن های کشیده، خاطر افسرده و وحشت و اضطراب او نمایانگر آن بود که این دختر محکوم به فنا بوده و اگر نجات داده نمی شد حتماً در چند روز آینده جان می داد.


اما سوال این است که به بد دادن چیست؟ اگر دختری ازدواج نماید ولی فاصله سنی وی با شوهرش 60 سال یا بیشترباشد، شوهر وی همسر یا همسران دیگری داشته باشد یا نداشته باشد، در خانه نان خشک بخورد و خورش آن در هر وعده کتک و تحقیر از جانب همسر واعضای دیگر خانواده همراه کلفتی برای همگی آنان باشد یا نباشد هیچ فرقی نمی کند سازش و اطاعت و لب به شکایت باز نکردن از اصول اولیه زندگی خواهد بود. حال اگر زن به هر عنوانی تخت این فشارهای روحی، روانی و اطمینان از اینکه هیچ ملجاء و پناهگاهی نخواهد داشت از خانه بگریزد، پدر و مادر دختر موظفند تا دختر را بیابند و به خانواده شوهر تحویل دهند که در این صورت سزای وی مرگ خواهد بود و درغیر این صورت دختر دیگرشان را به جای خواهر فراری به داماد می دهند که این امر را به "بد دادن" دختر می نامند. دختری که باید علاوه بر تحمل تمامی فشارهائی که خواهرش تحمل می کرد، فشارهای جدیدی را به دلیل حرکت ننگ آلود خواهر نیز تحمل نماید. سحر گل یکی از این دختران بدبخت بود که به "بد داده" شده بود. به بیان روشن تر یعنی به جای دیه و خسارت، فرد را دادن
در سال 1388مجله تایم خبر بریده شدن گوش وبینی عایشه، زن 18 ساله ای را منتشر و عکس وی را در روی جلدش چاپ و منتشر نمود که به نماد خشونت علیه زنان در افغانستان مبدل گردید. حکم مثله کردن عایشه توسط دادگاه طالبان صادر و به وسیله شوهرش اجراء گردید. به نوشته مطبوعات عایشه نیز در کودکی توسط خانواده اش به عنوان خون بها به بد داده شده بود و در 18 سالگی به دلیل فشارها و تحقیرها و اذیت و آزار خانواده همسر از خانه گریخته بود اما این تنها نمونه ای از وقایعی است که بطور متناوب در افغانستان بر زنان این کشور در جریان است.


سازمان ملل متحد برآورد می کند که حدود نود درصد از زنان افغان با نوعی سوء استفاده و خشونت های خانوادگی مواجه هستند. ایستر هاینمن از نهاد بین المللی زنان برای زنان افغان میگوید:" عایشه نمونه ای از هزاران زن در افغانستان و سراسر جهان است که با چنین خشونت و شاید هم بدتر از آن روبرو هستند."
خوشبختانه هفته گذشته آقای حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان نشستی را با شورای علما و برخی زنان افغانستان که بعضاً در سازمانهای دفاع از حقوق زنان فعالیت می نمایند، برگزار و ضمن برشمردن مشکلات موجود در این رابطه گفت: ما باید نشست بزرگی را با علمای بزرگ دین و بزرگان اقوام برگزار و صدای زنان و دختران مظلوم افغان را فریاد کنیم که به خاطر احتیاج به فامیل و خانواده همسرانشان کشته می شوند. این وظیفه دینی، انسانی و بشردوستانه ماست که علیه ظلم تبلیغ کنیم و جامعه را از مظالمی که در حق زنان صورت می گیرد آگاه سازیم . آقای مولوی قیام الدین کشاف، رئیس شورای سراسری علمای افغانستان نیز در این نشست هر نوع خشونت علیه زنان را محکوم و از مراجع قضائی و دادگستری خواست تا با مرتکبین اینگونه فجایع با قاطعیت برخورد نمایند!.
بی تردید شورای علماء، دولت و مراجع قضائی و قانونی در حال حاضر و با تفکراتی که در جامعه حکمفرماست فاقد توانائی لازم برای برخورد با این معضل می باشند. دولت افغانستان ممکن است بتواند بصورت موردی با آن برخورد نماید اما تعصبات غلط یا درست حاکم بر جامعه، اجرای قانون و آوردن آن در مسیر صحیح را غیر ممکن می سازد. لذا تا زمانی که قانون نتواند خانواده را زیر پوشش قدرتمند خود قرار دهد تا زنان در صورت مورد ظلم قرار گرفتن، جائی را برای مراجعه بدان داشته باشند و خانوادها از ترسِ مورد تهمت و بدنامی قرار گرفتن از پذیرش مجدد دختران تحت ستم خود در صورت قهر و فرار از خانه معذور باشند .... قوانین و فرامینی که بر روی کاغذ نگاشته می شوند از اعتبار اجرائی لازم برخوردار نخواهند بود. شاید تنها راه مقابله با این گونه پدیده ها، انجام کارهای فرهنگی، بالا رفتن سطح سواد و آموزش های دینی و آشنا شدن با آموزه های پرصلابت و بسیار غنی اسلام ناب محمدی باشد.

*کارشناس شبه قاره

26349

کد خبر 197653

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =