هراس و نگرانی داوری از فهم فلسفی ایرانیان / بیگانگی با فلسفه به دلیل سطحی نگری، ترجمه های نادقیق، و شهرت زدگی روشنفکری

رضا داوری اردکانی در دو اثر بنیادین خود، «مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی» و «وضع کنونی تفکر در ایران»، از تعلیق سخن می‌گوید؛ از دوری تاریخی ما از تفکر و از ورود بی‌مقدمه به تاریخ جدید غرب، بی‌آنکه مبادی و لوازم آن را دریافته باشیم. او بحران تفکر را نه در سطح برنامه‌ریزی فرهنگی، که در لایه‌های عمیق تاریخی و وجودی می‌بیند و با تحلیل نسبت ما با فلسفه، سنت، و مدرنیته، نشان می‌دهد که بدون بازاندیشی در بنیان‌های فکری خود، نه راهی به گذشته و نه امکانی برای آینده وجود دارد. روشنفکران، زبان‌باختگان: چرا فلسفه در ایران غریب می‌ماند؟

گروه اندیشه: رضا دستجردی در خبرگزاری ایبنا به مناسبت زادروز رضا داوری اردکانی فیلسوف و اندیشمند ایرانی با بررسی دو کتاب او، به اندیشه های این فیلسوف ایرانی پرداخته است. از نظر  نویسنده، رضا داوری اردکانی، فیلسوف و اندیشمند برجسته ایرانی، در دو اثر مهم خود، «مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی» و «وضع کنونی تفکر در ایران»، به شکلی عمیق و بنیادین به موضوع "تعلیق تفکر" در ایران می‌پردازد. دستجردی به نقل از داوری تاکید می کند که ما از تفکر دور افتاده‌ایم و بدون درک مبانی و لوازم تاریخ جدید غرب، بی‌مقدمه وارد آن شده‌ایم. از نظر نویسنده، داوری اردکانی بحران تفکر را در لایه‌های عمیق تاریخی و وجودی می‌بیند و تأکید دارد که بدون بازنگری در بنیان‌های فکری، نه می‌توان به گذشته بازگشت و نه امکانی برای آینده وجود دارد. از نظر دستجردی، داوری در کتاب «مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی»، جایگاه تاریخی تفکر فلسفی در جهان اسلام، به ویژه در ایران را بررسی می‌کند و  در این رساله عمیق به جای روایت صرف تاریخ فلسفه یا تحلیل بیرونی آن، به دنبال فهم نسبت فلسفه و تاریخ در سنت اسلامی است. از نظر نویسنده پرسش محوری داوری این است که فلسفه چه نقشی در شکل‌گیری تاریخ و سیاست داشته است؟ از نظر دستجردی بخش مهمی از کتاب داوری به نقد ترجمه‌های معاصر فلسفه غربی و ضعف درک فلسفه مدرن در میان متفکران ایرانی اختصاص دارد. از نظر او، داوری معتقد است که آشنایی با متفکران مدرن غربی، نه تنها ما را از سنت‌مان دور نمی‌کند، بلکه به درک عمیق‌تر آن کمک می‌کند. داوری بر ضرورت بازاندیشی در پرسش‌های فلسفی غرب تأکید می‌کند و از سنت اسلامی می‌خواهد به جای تکرار یا نفی، وارد گفت‌وگو با این پرسش‌ها شود.

از نظر دستجردی ، داوری در کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران»، تحلیلی ریشه‌ای از موقعیت تفکر در تاریخ معاصر ایران و چالش‌های فکری ناشی از ورود به عصر جدید غربی ارائه می‌دهد. داوری با استناد به قاعده‌ای فلسفی، معتقد است که تاریخ اسلامی ایران به پایان رسیده، اما ما هنوز در درک ماهیت تاریخ جدید که از بستر اندیشه غربی برخاسته، ناتوانیم. از نظر دستجردی ، داوری معتقد است که ایرانیان با تهی شدن از تفکر، به سوی غرب روی آوردند، اما این حرکت نه با درک و آمادگی، بلکه با ظاهربینی و تقلید همراه بود. داوری با صراحت می‌گوید که "خشت اول کج نهاده شد" و ما نه تنها در فهم فلسفه و علوم انسانی غربی دچار سطحی‌نگری شدیم، بلکه در عمل نیز تنها به تقلید از صورت‌ها اکتفا کردیم. از نظر دستجردی، یکی از بخش‌های چالش‌برانگیز کتاب، نقد داوری بر تصور رایج از تفکر است. او تفکر را با دانش رسمی، سواد دانشگاهی یا تدابیر روزمره سیاسی و اقتصادی یکسان نمی‌داند و آن را امری وجودی و درونی می‌شمارد. داوری تأکید می‌کند که نجات از قهر تمدن غربی، نتیجه تفکر است، نه پیش‌شرط آن. داوری به وضعیت فلسفه در ایران کنونی می‌پردازد و نگرانی خود را از ناتوانی در درک زبان متفکران بزرگ، چه شرقی و چه غربی، ابراز می‌کند. او راه برون‌رفت از این وضعیت را تربیت نسلی می‌داند که با صبر و فروتنی، به ژرفای اندیشه روی آورد. از نظر دستجردی، این دو کتاب داوری اردکانی، دعوتی صادقانه و صریح به بازگشت به تفکر و خودشناسی عمیق‌تر در مواجهه با چالش‌های مدرنیته هستند. این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:

****

  امروز زادروز رضا داوری اردکانی فیلسوف و اندیشمند ایرانی است. این نظریه‌پرداز فرهنگی و اندیشه فلسفی که صاحب بیش از هفتاد عنوان اثر در حوزه‌های مختلف اندیشه است، چنانچه در «آفاق فلسفه در سپهر فرهنگ؛ گفت‌وگوی حامد زارع با رضا داوری اردکانی» آمده، فیلسوفی تمام‌عیار به شمار می‌رود. اگرچه به باور زارع، طی چند دهه، بسیاری، بر مبانی و پرسش‌های فلسفی‌اش خدشه وارد آوردند، اما آنچه عیان است، پیروزی فلسفه، پرسش و تفکر بر شائبه، سطحی‌انگاری و هیجان‌زدگی است که مراجعه دوباره به آثار و آرای این فیلسوف شهیر، در این کلیشه کهنه، ترک وارد آورده، مددرسان شناخت صحیح وی می‌شود.

همچنان که آمد، داوری صاحب آثار بسیاری است که در این مقال، بر آن شدیم از آن میان، دو اثر حائز اهمیت وی را مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم که خود به‌خوبی آینه تمام نمایای اندیشه و فلسفه اویند. آنچه در پی می‌آید حاصل تورق دو اثر او در میانه دهه ۵۰ است: «مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی» و «وضع کنونی تفکر در ایران».

بازاندیشی فلسفه در تاریخ ایران اسلامی در «مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی»؛

در روزگاری که گفت‌وگو درباره فلسفه در ایران اغلب میان مباحث دانشگاهی محصور مانده بود، داوری اردکانی با نگارش کتاب «مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی» تلاش می‌کند جایگاه تاریخی تفکر فلسفی در جهان اسلام به‌ویژه در ایران را به بحث بگذارد؛ تلاشی که نخستین بار در سال ۱۳۵۴ آغاز شد و امروز نیز همچنان تازگی دارد.

در این رساله موجز اما عمیق، داوری اردکانی نه صرفاً تاریخ فلسفه را روایت می‌کند و نه قصد دارد به تحلیل فلسفه‌ورزی در جهان اسلام از منظر بیرونی بپردازد. او می‌کوشد تا از خلال یک پرسش محوری، راهی برای فهم نسبت فلسفه و تاریخ در سنت اسلامی بیابد: فلسفه در شکل‌گیری تاریخ و سیاست چه نقشی داشته است؟

داوری کتاب را با تأملی بنیادین درباره نسبت فلسفه و تاریخ آغاز می‌کند. به‌زعم او، برخلاف دوران مدرن که فلسفه تاریخی شده و تاریخ، ظرف تحقق فلسفه تلقی می‌شود، در دوره کلاسیک یونانی و اسلامی، چنین نسبتی مطرح نبوده است. فیلسوفان بزرگ، از افلاطون و ارسطو گرفته تا فارابی، به مدینه فاضله و سیاست اندیشیده‌اند، اما کمتر به تاریخ به‌عنوان یک امر نظری توجه کرده‌اند.

از نگاه نویسنده، فلسفه در مدینه یونانی نه‌تنها در بنیان‌گذاری نظام سیاسی نقش تعیین‌کننده نداشته، بلکه ظهور آن نشانه‌ای از گسست و بحران در سیاست یونان بوده است. این نکته را داوری با نقل قولی از هگل تقویت می‌کند که می‌گوید «فلسفه زمانی می‌آید که جهان کهن در حال فروپاشی است». او این ایده را به قلمرو اسلامی نیز تعمیم می‌دهد و می‌پرسد: آیا ظهور فلسفه در جهان اسلام، هم‌زمان با آغاز تضعیف قدرت سیاسی خلافت نبوده است؟

هراس و نگرانی داوری از فهم فلسفی ایرانیان / بیگانگی با فلسفه به دلیل سطحی نگری، ترجمه های نادقیق، و شهرت زدگی روشنفکری

از همین‌رو، نویسنده به تبیین موضع خود در برابر تلقی غربی از تاریخ می‌پردازد. به اعتقاد داوری، اگرچه بسیاری از شرق‌شناسان، فلسفه اسلامی را صرفاً نگهبان و مترجم سنت یونانی دانسته‌اند، اما واقعیت این است که اندیشمندان مسلمان، از ابن‌سینا تا سهروردی، چیزی نو پدید آوردند که در فلسفه یونانی وجود نداشت. چرا اگر فلسفه اسلامی تقلیدی صرف بود، اندیشمندان مسیحی قرون وسطی به جای مراجعه به ترجمه‌های عربی، مستقیماً به منابع یونانی روی نمی‌آوردند؟

وی این نگاه غالب شرق‌شناسان را بخشی از پروژه استیلا و «تاریخ‌نگاری فلسفه از منظر غرب» می‌داند، بدان معنا که غرب با مسلط کردن روایت خود، سایر سنت‌ها را به حاشیه رانده و فلسفه را به مسیر خاصی محدود کرده است که از یونان آغاز و به روشنگری اروپا ختم می‌شود. اما داوری معتقد است فلسفه اسلامی، به‌ویژه با ظهور حکمت اشراق و حکمت متعالیه، به سنتی مستقل تبدیل شده است که نه تنها وارداتی نیست، بلکه ریشه در تجربه عرفانی و دینی تمدن اسلامی دارد.

یکی از بخش‌های مهم کتاب، تأمل در سرنوشت سهروردی است. داوری با نگاهی نمادین، شهادت شیخ اشراق را نشانه‌ای از درگیری فلسفه و قدرت سیاسی می‌داند. در عین حال، تأکید می‌کند که این تقابل به حذف فلسفه نیانجامید، بلکه به تثبیت جایگاه آن در تمدن اسلامی انجامید. اگر فلسفه بیگانه بود، چگونه در نظام آموزشی حوزه‌ها دوام می‌یافت و با علوم دینی همزیستی پیدا می‌کرد؟

کتاب از جنبه‌ای دیگر نیز خواندنی است: نقد داوری به ترجمه‌های معاصر فلسفه غربی و ضعف درک فلسفه مدرن در میان متفکران اسلامی. او می‌گوید که در دهه‌های اخیر، هرچند توجه به فلسفه بیشتر شده، اما بیشتر استادان فلسفه اسلامی از رهگذر ترجمه‌های ناقص با فلسفه جدید آشنا شده‌اند و اغلب، فلسفه غربی را صرفاً در قالب ایدئولوژی‌های ضد دین (مثل مارکسیسم) می‌شناسند.

وی تأکید می‌کند که فلسفه معاصر را باید مطالعه کرد، نه برای تقلید، بلکه برای درک بهتر خود فلسفه اسلامی. به اعتقاد او، آشنایی با دکارت، کانت، هگل و دیگر متفکران مدرن نه تنها ما را از سنت‌مان دور نمی‌کند، بلکه کمک می‌کند عمق آن را بیشتر درک کنیم. داوری حتی پا را فراتر می‌گذارد و می‌گوید: هر فیلسوفی باید با زمان خود تفکر کند. فلسفه صرفاً احکام نیست، بلکه نحوی از صیرورت وجود است.

در پایان، داوری به آسیب‌شناسی آموزش فلسفه در ایران می‌پردازد. او فاصله میان فلسفه اسلامی و فلسفه مدرن را ناشی از نوعی گسست تاریخی می‌داند که باید با پژوهش و آموزش جبران شود. داوری، برخلاف دیدگاه‌های محافظه‌کارانه، بر ضرورت بازاندیشی در پرسش‌های فلسفی غرب تأکید می‌کند و از سنت اسلامی می‌خواهد به جای تکرار یا نفی، وارد گفت‌وگو با این پرسش‌ها شود.

کوتاه سخن آنکه، کتاب «مقام فلسفه در دوره تاریخ ایران اسلامی» تأملی ژرف درباره نسبت فلسفه، تاریخ، سیاست و تمدن اسلامی است. رضا داوری اردکانی در این اثر، سنت فلسفی ایران را نه در حاشیه، بلکه در متن تاریخ اندیشه قرار می‌دهد. با نگاهی انتقادی به شرق‌شناسی و دفاعی از فلسفه اسلامی دعوت می‌کند تا از خلال تأمل در فلسفه معاصر، به عمق سنت خود بازگردیم. این کتاب نه‌تنها برای علاقه‌مندان به تاریخ فلسفه و اندیشه اسلامی، بلکه برای آنان که دغدغه نسبت ایران و مدرنیته را دارند، اثری کلیدی و روشنگر است.

بحران اندیشه در عصر تقلید در کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران»

در میان انبوه گفتارهایی که درباره عقب‌ماندگی، بحران هویت، و مواجهه با مدرنیته در ایران منتشر شده، کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» داوری اردکانی جایگاهی منحصربه‌فرد دارد. این اثر، نه گزارش تاریخی صرف است و نه صرفاً دعوتی به تفکر، بلکه تحلیلی است ریشه‌ای از موقعیت تفکر در تاریخ معاصر ایران و چالش‌های فکری ناشی از ورود به عصر جدید غربی.

داوری اردکانی در این رساله تأمل‌برانگیز، بحث را با استناد به قاعده‌ای فلسفی آغاز می‌کند: «هر دوره تاریخی با اصول و مبادی خاص خود آغاز می‌شود و با افول آن اصول، تاریخ آن دوره نیز پایان می‌یابد». وی از این منظر، معتقد است که تاریخ اسلامی ایران به پایان رسیده، اما ما هنوز از درک ماهیت تاریخ جدید که از بستر اندیشه غربی برخاسته ناتوان مانده‌ایم. او می‌نویسد که هر تاریخی نیازمند مبادی خاص خود است و نمی‌توان اصول یک دوره را به دوره‌ای دیگر تعمیم داد.

از نظر داوری، ما ایرانیان زمانی که خود را از تفکر تهی یافتیم، به امید مشارکت در تاریخ جدید، به سوی غرب رو کردیم؛ اما این حرکت نه با درک و آمادگی لازم، بلکه با ظاهربینی و تقلید همراه بود. او با صراحت می‌گوید: «خشت اول کج نهاده شد» و ما نه تنها در فهم فلسفه، هنر و علوم انسانی غربی دچار سطحی‌نگری شدیم، بلکه در عمل نیز تنها به تقلید از صورت‌ها اکتفا کردیم، بی‌آنکه به مبانی آن راه یابیم.

هراس و نگرانی داوری از فهم فلسفی ایرانیان / بیگانگی با فلسفه به دلیل سطحی نگری، ترجمه های نادقیق، و شهرت زدگی روشنفکری

در نگاهی کل‌نگر، داوری چیرگی غرب بر جهان را امری انکارناپذیر می‌داند، اما هشدار می‌دهد که نباید این چیرگی را توجیهی برای بی‌فکری خود بدانیم. او تصریح می‌کند که غرب «نیامده بود تا دست دیگران را بگیرد»؛ بلکه بنا به طبیعت تاریخی‌اش، جهان غیرغربی را به سیطره خود درآورد. از این‌رو، اگر ما به‌راستی خواهان نجات از این سلطه هستیم، تنها راه، تفکر است؛ نه نفی غرب، نه تقبیح آن، و نه تقلید از آن.

نویسنده در این کتاب، در عین حال که از غرب فاصله می‌گیرد، به دام غرب‌ستیزی نمی‌افتد. او تأکید دارد که تفکر، نه در تقابل مستقیم با تمدن غرب، بلکه در مواجهه‌ای اندیشمندانه و پرسشگرانه با آن شکل می‌گیرد. به‌زعم او، پیش‌شرط استقلال از غرب، خود اندیشیدن است؛ وگرنه هر واکنشی حتی سلبی‌ترین شکل آن اگر بر پایه تفکر نباشد، صرفاً واکنشی از سر ضعف است و منجر به «واماندگی» می‌شود.

داوری در فصل‌های میانی کتاب، به تبیین نقش و ویژگی‌های اهل تفکر می‌پردازد. او بر این باور است که متفکران واقعی اهل تنهایی‌اند، شهرت‌طلب نیستند، دغدغه سود و زیان ندارند و زبان‌شان با زبان زمانه و غوغای خلق متفاوت است. این تمایز نه از سر نخوت، بلکه از عمق درگیری آنان با مسائل بنیادی ناشی می‌شود. داوری معتقد است که متفکران، راه‌گشای آینده‌اند؛ زیرا زبان آینده را بهتر می‌فهمند و آن را به زبان امروز ترجمه می‌کنند.

او اما هم‌زمان هشدار می‌دهد که متفکران نیز نباید به کلی از مردم جدا شوند، زیرا اگرچه آن‌ها در خلوت می‌اندیشند، اما کارشان در نهایت، خدمت به آینده جمعی است. آنان باید نه به دنبال تأیید توده‌ها، بلکه در پی گشودن افق‌هایی برای رهایی از «مصالح و منافع زودگذر» باشند؛ منافع و مصالحی که اگر زمان زیادی بر آنها بگذرد، به ورطه فلاکت می‌انجامند.

یکی از بخش‌های مهم و چالش‌برانگیز کتاب، نقد داوری بر تصور رایج از تفکر است. او تفکر را با دانش رسمی، سواد دانشگاهی، یا تدابیر روزمره سیاسی و اقتصادی یکسان نمی‌داند. از نظر او، «تفکر» امری وجودی و درونی است، نه مجموعه‌ای از اطلاعات یا استدلال‌های تکنیکی. او حتی تصریح می‌کند که بسیاری از کسانی که به‌ظاهر اهل نظر و سوادند، از تفکر بی‌بهره‌اند؛ چرا که اسیر تقلید، شهرت و فریب ظاهر علم شده‌اند.

داوری در ادامه، درگیری با پرسش‌های بنیادی را شرط لازم برای آغاز تفکر می‌داند. او می‌نویسد که نجات از قهر تمدن غربی نه پیش‌شرط، بلکه نتیجه تفکر است. ما نمی‌توانیم منتظر باشیم تا ابتدا از سلطه غرب آزاد شویم و بعد بیندیشیم؛ بلکه باید بیندیشیم تا از سلطه آزاد شویم. او این نکته را در تقابل با بسیاری از روشنفکران ایرانی مطرح می‌کند که خواسته‌اند از بیرون و با ابزارهای سیاسی و اجتماعی، راهی برای رهایی از سلطه غرب بیابند.

نویسنده در بخش پایانی، به وضعیت فلسفه در ایران کنونی می‌پردازد. او از اینکه ما هنوز زبان متفکران بزرگ، چه شرقی و چه غربی را درنمی‌یابیم، ابراز نگرانی می‌کند. دلیل این بیگانگی را نیز در سطحی‌نگری، نبود عمق در آموزش، ترجمه‌های نادقیق، و شهرت‌زدگی روشنفکری می‌بیند. از نظر داوری، راه برون‌رفت از این وضعیت، تربیت نسلی است که از غوغای ظاهری فاصله گیرد و با صبر و فروتنی، به ژرفای اندیشه روی آورد.

مخلص کلام آنکه، کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران»، نه فقط تشخیص بیماری است، بلکه دعوتی است به درمان. در جهانی که بیش از هر زمان دیگری از اصالت اندیشه تهی شده، داوری با صداقت و صراحت از ضرورت بازگشت به تفکر می‌گوید. او خواننده را با خود به سفری فلسفی می‌برد که در آن باید با تاریخ، غرب، سنت و حتی خودمان از نو روبه‌رو شویم. این اثر برای هر کسی که دغدغه تفکر، هویت ایرانی، یا نسبت با جهان مدرن را دارد، ضرورتی جدی است. داوری، همچون آینه‌ای، تصویر زخم‌خورده و گمشده ما را نشان می‌دهد؛ و از ما می‌خواهد به‌جای فرار از این تصویر، آن را ببینیم، بفهمیم، و به یاری اندیشه، ترمیمش کنیم.

216216

کد خبر 2074101

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین