به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، لیلا خالد، یکی از معروفترین زنان مبارز فلسطینی است که اکنون ۸۱ سال دارد. او از ۱۵ سالگی تصمیم به پیوستن به جنبش آزادی فلسطین گرفت و سالها به طور فعال به مبارزه ادامه داد. لیلا در سال ۱۹۶۹ در یکی از عملیاتهای جنبش فلسطینی، هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ را در مسیر روم به آتن ربود و آن را در دمشق فرود آورد. این اقدام با هدف جلب توجه جهانی به قضیه فلسطین صورت گرفت. این دختر مبارز فلسطین با تصویر چفیهای بر سر و اسلحه بر دست تا سالها به نماد مقاومت فلسطین تبدیل شده بود. در خردادماه ۵۸ روزنامه «بامداد» خاطرات لیلا خالد را طی چندین شماره به چاپ رساند؛ خاطراتی که لیلا خالد در آن از فلسفه مبارزهاش سخن گفته بود. آنچه در پی میخوانید پنجمین و آخرین بخش این خاطرات است [دو قسمت از این خاطرات را بین قسمت چهارم و آخر به خاطر کسری روزنامه پیدا نکردیم] به نقل از روزنامه یادشده به تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۸:
شعلهها از اطراف هواپیما شروع به زبانه کشیدن کردند. تقریبا ۲۰ متر از هواپیما فاصله گرفتیم. اما مسافران در این لحظه در ساختمان فرودگاه که حدود نیم مایل با هواپیما فاصله داشت بودند. آتش شعلهور شد و هواپیما منفجر شد و سربازان سوری دوباره آمدند و نمیدانستند که چه شده است. ولی وقتی خود را تسلیم کردیم و سلاحهایمان را تحویل آنها دادیم، دچار تعجب شدند. فیلمبردار مجله «الهدف» مشغول فیلمبرداری از فرود و انفجار هواپیما بود ولی بر اثر خوشحالی فراموش کرده بود سرپوش عدسی را بردارد. میزبانان سوری ما، ما را به ساختمان فرودگاه بردند و در آنجا برای مسافران هواپیما مختصر سخنرانی کردم:
«خانمها، آقایان، از حسن توجه و گوش فرادادنتان و نیز همکاریتان در جریان پرواز متشکرم. من کاپیتن شادیه ابوغزاله هستم. این نام واقعی من نیست. نام من خالده است. اما شادیه ابوغزاله همان دختر جاودان و زندهیادی است که گفته است: قهرمانان معمولا فراموش میشوند ولی افسانهها و خاطرات آنها به عنوان میراث ملت باقی میماند. این چیزی است که مورخان و تحلیلگران آن را درک نمیکنند. جبهه خلق شادیه ابوغزاله را فراموش نخواهد کرد. همینطور نسل انقلابیونی که در ترسیم راه انقلاب از کمکهای او برخوردار بودند، از یادش نخواهند برد.
من مایلم به شما اطلاع دهم که شادیه یک زن عرب فلسطینی از شهر نابلس است. او یک دبیر و عضو سازمان سری جبهه خلق برای آزادی فلسطین بود. او در ۲۱ سالگی در ۲۱ اکتبر ۱۹۶۸ هنگامی که در خانهاش مشغول ساختن بمبهای دستی برای جبهه بود، دچار سانحه شد و به شهادت رسید. نخستین شهید انقلاب ما بود. من نام او را در پرواز ۸۴۰ روی خود گذاشتم تا جنایات اسرائیلیها را که در حق ملت ما مرتکب شدهاند، برای جهانیان بازگو کنم و به شما بگویم که آنها تفاوتی میان مردان و زنان و کودکان قائل نیستند و برای تحقق هدفهای تبلیغاتی خود در مطبوعات شما تکرار میکنند که ما وحشی هستیم و به زنان و کودکان «بیگناه» حمله میکنیم. من میخواهم که شما بدانید که ما کودکان را دوست داریم و تردیدی نیست که تفنگهایمان را به سوی آنها نشانه نخواهیم رفت. مسیر پرواز ۸۴۰ را تغییر دادیم زیرا خطوط هوایی بینالمللی یکی از بزرگترین شرکتهای هواپیمایی است که در خدمت هواپیمایی اسرائیل است.
مهمتر اینکه این یک هواپیمای آمریکایی است. دولت آمریکا یکی از سرسختترین طرفداران اسرائیل است. این دولت برای نابود کردن ما اسلحه در اختیار اسرائیل میگذارد. این دولت به صهیونیستها دلارهای آمریکایی بدون مالیات میدهد. در کلیه تریبونهای جهان از اسرائیل حمایت میکند و از هر راهی به آن کمک میکند. ما مخالف آمریکا هستیم زیرا یک کشور امپریالیستی است. ما روی جوخه فدایی خود نام چهگوارا گذاشتیم زیرا از آمریکا به خاطر ترور وی متنفریم. زیرا ما جزئی از جهان سوم و انقلاب جهانی هستیم. چهگوارا یکی از پیامآوران آن انقلاب جهانی بود. هواپیما را به حیفا بردیم زیرا حیفا شهر من و شهر سلیم است و هردوی ما در سال ۱۹۴۸ از آن طرد شدیم. شما را به تلآویو بردیم برای عرضاندام در برابر اسرائیل و نشان دادن ناتوانی آن در هنگامی که اعراب متوسل به یک استراتژی تهاجمی میشوند نه دفاعی.
شما را به دمشق آوردیم زیرا سوریه قلب تپنده میهن عربی است. زیرا سوریها مردمی خوب و میهماننوازند. ما امیدواریم در مدت اقامت در دمشق، به شما خوش بگذرد. و امیدواریم به کشورهایتان بازگردید و به دوستانتان بگویید که به اسرائیل این منطقه جنگ خاورمیانه سفر نکنند. امیدواریم به همسایگانتان بگویید که ما ملتی هستیم مثل شما، و مایلیم در صلح و امنیت در کشور خود زندگی کنیم و خود حاکم بر سرنوشت خویش باشیم. خواهش میکنیم به آمریکاییها بگویید ما از جنگ و بهرهکشی متنفریم و آنها باید مانع جنگیدن دولتشان علیه ما بشوند و نگذارند به اسرائیلیها در محروم کردن ما از وطنمان کمک کند. به ملتهای خود بگویید که رفتن به اسرائیل در حکم کمک به آن برای نادیده گرفتن حقوق ماست. و درود، درود ما به همه دوستداران ستمدیدگان.»
ساعت به هفت روز ۱۹ اوت ۱۹۶۹ [۲۸ مرداد ۱۳۴۸] نزدیک میشد و به محض پایان سخنرانی خود، دوست یونانی خودذ را دیدم که دارد گریه میکند و یک خانم آمریکایی مشغول آرام کردن اوست.
تصور نمیکنم فهمیده باشد من همان دختری هستم که در اتوبوس قبل از سوار شدن به هواپیما با او گفتوگو کرده بودم. من و سلیم راه افتادیم و به کودکان شکلات دادیم.
مسافران از اداره گمرک سوریه گذشتند و مقامات سوری آنها را در هتلهای دمشق جا دادند و همه را به جز شش اسرائیلی آزاد کردند. یکی از خانمها که مچ پایش در رفته بود به بیمارستان انتقال یافت. روز سوم سپتامبر سه اسرائیلی آزاد شدند و سه نفر دیگر بعدها با دو خلبان سوری و چند رزمنده که در بازداشت اسرائیل بودند، مبادله شدند اما من و سلیم به کلانتری برده شدیم و مدت ۴۵ روز بازداشت بودیم.
پایان
۲۵۹
نظر شما