انقلابی که به خاک و خون کشیده شد

در پاییز سال ۱۹۵۶، سه سال پس از مرگ استالین و در اوج تلاش‌های خروشچف برای استالین‌زدایی، یکباره در مجارستان هنگامه‌ای به پا شد. پیر و جوان، دانشجو و کارگر، ناگهان به خیابان‌ها ریختند تا کشورشان را از زیر یوغ کمونیسم بیرون آورند. به مدت چند روز، روزهایی آمیخته با شادی و امید، چنین به نظر می‌رسید که انقلابیون حتی ممکن است به پیروزی هم برسن

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، «ساعت شش و نیم صبح، در دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس در وین، مجموعه‌ای از پیام‌های تلکس از بوداپست دریافت شد. این پیام‌ها از دفتر روزنامه مجارستانی خلق آزاد و به شکل اضطراری فرستاده می‌شدند، اما مفادشان مطالبی نبود که گزارشگران عادی می‌فرستند. آن‌ها را مرد جوانی ارسال می‌کرد که در یک دست اسلحه‌ای داشت و با انگشتان دست دیگر به صفحه کلید ضربه می‌زد، ایستاده به تماشای درهم شکستن امیدهای کم‌سویش به آزادی.

نیروهای شوروی از اولین ساعات بامداد حملات خود را به بوداپست و مردم ما آغاز کرده‌اند… لطفا تمام جهان را از این حمله خائنانه علیه تلاش ما برای دستیابی به آزادی آگاه کنید...

نیروهای ما درگیر جنگ شده‌اند.

کمک! کمک! کمک!»

آن‌چه بازگو شد بخشی از کتاب «دوازده روز» داستان انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان نوشته ویکتور شبشتین است که با ترجمه رحیم قاسمیان از سوی نشر مد منتشر شده است.

«دوازده روز» گزارشی پرخاشگر و پرخاطره از لحظه تعیین‌کننده جنگ سرد قیام الهام‌بخش اما وحشیانه مجارستان است. ویکتور سبستین، روزنامه‌نگاری که خانواده‌اش از مجارستان فرار کرده‌اند، گزارشی کاملا تازه به ما ارائه می‌دهد که شامل اسناد رسمی تازه منتشرشده، دفتر خاطرات خانواده‌اش و شهادت شاهدان عینی است. ما شاهد اولین روزهای پرهیجان هستیم که مردم بوداپست (تنها با چند تفنگ، بمب بنزینی و شجاعت ناامیدکننده) مسلح به مخالفت با اربابان شوروی خود قیام کردند و تقریبا موفق شدند. در حالی که جهان با تعجب تماشا می‌کرد، به نظر می‌رسید که مجارها ممکن است امپراتوری شوروی را تحقیر کنند. اما شوروی‌ها مایل بودند به اقدامات وحشیانه متوسل شوند و متاسفانه، غرب آماده بود تا به آن‌ها اجازه دهد. دوازده روز دراماتیک، واضح و معتبر به درک ما از این رویداد تاریخی بی‌اندازه می‌افزاید و آرزوی خاموش‌ناپذیر بشر برای آزادی را به ما یادآوری می‌کند.

در پاییز سال ۱۹۵۶، سه سال پس از مرگ استالین و در اوج تلاش‌های خروشچف برای استالین‌زدایی، یکباره در مجارستان هنگامه‌ای به پا شد. پیر و جوان، دانشجو و کارگر، ناگهان به خیابان‌ها ریختند تا کشورشان را از زیر یوغ کمونیسم بیرون آورند. به مدت چند روز، روزهایی آمیخته با شادی و امید، چنین به نظر می‌رسید که انقلابیون حتی ممکن است به پیروزی هم برسند. اما ناگهان واقعیت چهره تلخ خود را به نمایش گذاشت. نیروهای شوروی با قدرتی مقاومت‌ناپذیر به تجاوزی نظامی دست زدند. مقاومت مردم مجارستان با خشونتی درنده‌خویانه درهم کوفته شد، از پایتخت جز ویرانه‌ای به جا نماند، هزاران نفر از مردم جان خود را از دست دادند و کشور به مدت سه دهه در اشغال مهاجمان باقی ماند. حتی امروز هم که بوداپست به پایتخت پرجنب‌وجوش و مدرن یکی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا بدل شده، دیوارهای برخی از ساختمان‌های دولتی و مجتمع‌های مسکونی بزرگ آن از جای گلوله سوراخ‌سوراخ است. این رد گلوله‌ها به عمد باقی مانده‌اند تا برای مجارها و نیز گردشگران یادآور تراژدی پنجاه‌ساله‌ای باشند که همواره الهام‌بخش ستیزه‌گران با استبداد خواهد بود؛ انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان.

خیزش علیه یکی از ابرقدرت‌های جهان

این کتاب قصه یک شکست قهرمانانه است؛ حکایت شجاعتی حیرت‌انگیز در راه آرمانی نافرجام و داستان خشونتی سنگدلانه. مردم کشوری کوچک، مسلح به سلاح‌هایی در حد تفنگ و بمب‌های آتش‌زا آن‌قدر اراده و جسارت داشتند تا علیه یکی از ابرقدرت‌های جهان به پا خیزند. این انقلاب لحظه سرنوشت‌سازی در تاریخ جنگ سرد بود، زمانی که اتحاد شوروی بدون هیچ شک و تردیدی ثابت کرد برای حفظ امپراتوری خود از توسل به هیچ اقدام وحشیانه‌ای روی‌گردان نیست، غرب هم رضایت داد که چنین اقداماتی صورت گیرد. جهان آزاد با وحشت و نیز همدلی با مردم مجارستان شاهد آن بود که تانک‌های روس چگونه بخش‌هایی از بوداپست را که زمانی جلوه بسیار زیبایی داشت به مشتی خاک و سنگ بدل کردند اما رهبران غربی هیچ گامی برنداشتند.

انقلابی که به خاک و خون کشیده شد

از زمان فروپاشی کمونیسم، انبوهی از اسناد و مدارک جدید درباره این قیام پدیدار شده‌اند. هرچه بر دانسته‌های خود می‌افزاییم چهره مجارستان در مقام آوردگاه نبرد عظیم شرق و غرب در نیمه دوم قرن بیستم وضوح بیشتری می‌یابد. مجارستان بازیچه‌ای بود به تنگی درافتاده میان قدرت‌های بزرگ. سرنوشت آن در سال ۱۹۵۶ و در خیابان‌های بوداپست به دست قهرمانان و شروران و حقه‌بازانی که در این کتاب حضور خواهند یافت رقم نخورد، بلکه تمام آن تصمیم‌های سرنوشت‌ساز را قدر قدرتان مسکو و واشینگتن گرفتند، به همین سبب صحنه رخدادهای این کتاب دائما از مجارستان به اتحاد شوروی و ایالات متحده تغییر می‌کند.

بهایی بسیار هنگفت به قیمت خون مردم

اسناد نویافته در روسیه نظرات قدیمی در باب رویکرد رهبران شوروی در مواجهه با مجارستان ۵۶ را روشن‌تر می‌سازد. میراث‌داران استالین که با هم رقابت سختی داشتند چند روزی دچار تردید و تزلزل شدند و به نحو غافلگیرکننده‌ای اعتماد به نفس‌شان را از دست دادند، اما سرانجام به خود آمدند و همان قساوت سبعانه‌ای را که از خودکامگان انتظار می‌رود به نمایش گذاشتند. شیوه‌هایی که آن‌ها در بوداپست به کار بستند وحشیانه بود. تزارهای سرخ کرملین همان رفتاری را برگزیدند که همه امپریالیست‌های نمونه از عصر قیصران به این سو، همواره در پیش گرفته‌اند. آن‌ها نیز کوشیدند تا حد امکان هر آن‌چه را که داشتند در چنگ خود نگاه دارند. سردمداران شوروی نه احمق بودند و نه اسیر توهمات بسیار، آن‌ها با روشنی تمام درک می‌کردند که کمونیسم چقدر منفور است و جایگاه روس‌ها در اروپای شرقی تا چه حد نازل. آن بنایی که از زمان جنگ ساخته بودند، آن ساختار یکپارچه و عظیم قدرت به نحو مهیبی استوار به نظر می‌رسید، اما کرملین‌نشینان سالمند آن‌قدری بصیرت داشتند که دریابند کل این امپراتوری می‌تواند ظرف چند روز فرو بپاشد و این درست همان اتفاقی است که سی‌وسه سال پس از انقلاب مجارستان رخ داد. اتحاد شوروی در سال ۱۹۸۹ علاقه‌اش به حفظ کشورهای اقماری در اروپا را از دست داده بود، حال آن‌که در سال ۱۹۵۶ حفظ دستاوردهای توسعه‌طلبانه‌اش اولویتی ملی و ایدئولوژیک به شمار می‌آمد. روس‌ها ابدا قصد نداشتند اجازه دهند که هیچ‌کدام از کشورهای اقماری‌شان اردوگاه سوسیالیسم را ترک کند. از دید نیکیتا خروشچف و دیگر سلاطین حزب کمونیست در مسکو، آنان در بوداپست اقدام درست یا دست‌کم قابل پیش‌بینی را انجام دادند و به قیمت خون مردم زمان خریدند، بهایی بسیار هنگفت.

درباره نقش ایالات متحده در رویدادهای سال ۱۹۵۶ اسناد جدید حتی از این هم روشنگرترند. آمریکایی‌ها در جنگ سرد پیروز شدند و ناگزیر دیدگاه خود را بر شیوه نگارش تاریخ آن حاکم کردند. امروزه رئیس‌جمهور دوایت آیزنهاور، نظامی و سیاست‌پیشه پرآوازه و جان فاستر دالس وزیر خارجه عبوس او در آمریکا محترم شمرده می‌شوند اما آن‌ها از ماجرای انقلاب مجارستان چندان سربلند بیرون نیامدند. این واقعه همزمان شده بود با آخرین هفته مبارزات انتخاباتی و تلاش آیزنهاور برای ماندن در کاخ سفید و نیز بحران کانال سوئز. در آن مقطع آیزنهاور مصر را مهم‌تر از مجارستان می‌دانست و این تصمیمی ناگزیر و البته منطقی به نظر می‌رسید. اما آن‌چه آدمی را سردرگم می‌کند دورویی سیاست دولت او پیش از آغاز قیام در مجارستان است. در تمام دوران ریاست‌جمهوری آیزنهاور وردست‌ها و مبلغ‌باشی‌های او با شور و هیجان ستیزه‌جویانه‌ای از آزادسازی «اسیران پشت پرده آهنین و عقب راندن» کمونیسم سخن می‌گفتند. سازمان سیا میلیون‌ها دلار برای پخش تبلیغات خرج کرد تا مژده گسترش دموکراسی بدهد .تردیدی نیست که مجارها به قیام تشویق شده بودند اما درست هنگامی که انقلابیون به کمک نیاز داشتند مقامات واشینگتن از خود سلب مسئولیت کردند و مجارها به حال خود رها شدند. می‌گفتند جنگجویان تندروی اردوگاه آمریکا در جنگ سرد حاضرند تا آخرین قطره خون مردم مجارستان با کمونیسم نبرد کنند؛ گفته‌ای سخت اغراق‌آمیز که یکی از مبارزان راه آزادی در بوداپست نیز آن را بر زبان آورد. اما در سال ۱۹۵۶ بسیاری از مجارها احساس می‌کردند آمریکایی‌ها به آن‌ها خیانت کرده‌اند.

مبالغ کلانی که جاسوسی شرق و غرب خرج شبکه‌های اطلاعاتی کردند

دلیل این سیاست بسیار روشن است شهرت و اعتبار ریچارد نیکسون که نقش گذرایی در این نمایش دارد، در دوران پساواترگیت در معرض ارزیابی دوباره و بنیادینی قرار گرفته و نمود مثبت‌تری یافته است. او در سال ۱۹۵۶ معاون رئیس‌جمهور و طراح یکی از مصادیق تکان‌دهنده سیاست واقعی بود. نیکسون در جریان نشست در کاخ سفید آن هم سه ماه پیش از آغاز انقلاب مجارستان گفته بود که از منظر آمریکا و از لحاظ روابط عمومی هیچ بد نخواهد بود اگر اتحاد شوروی مشت آهنین خود را یک بار دیگر بر سر کشورهای بلوک شرق فرود آورد.

نیروهای روسی که شهروندان مجار را قتل‌عام کردند به فرمان قاتلان کرملین‌نشین اعزام شده بودند و نباید آمریکا را در این ماجرا مقصر دانست با این همه در آن زمان برخی چهره‌های سرشناس واشینگتن از نحوه برخورد دولت وقت با بحران مجارستان رضایت نداشتند و می‌گفتند دستگاه حاکم در قبال این تراژدی بیش از آن‌چه پذیرفته بود مسئولیت داشت. پرسش‌هایی که در آن زمان مطرح شده و بی‌پاسخ مانده بودند، هنوز هم ارزش مطرح شدن دارند ایالات متحده در طرف درست نبرد بزرگ دهه پنجاه ایستاده بود، درنتیجه از رهبر جهان آزاد انتظار صداقت و شرافت و شایستگی بسیار بیشتری می‌رفت تا از یکی از بدترین حکومت‌های خودکامه تاریخ.

یکی از دیگر مضامین جنگ سرد که جذابیت ماندگار خود را همچنان حفظ کرده است نیز در این داستان نقش مهمی بازی می‌کند؛ جاسوسی شرق و غرب مبالغ کلانی خرج شبکه‌های اطلاعاتی خود کردند و چنین به نظر می‌رسید که جاسوسان سخت سرگرم کار هستند. با این همه مایه حیرت است که چگونه تمام این سازمان‌های جاسوسی از اتفاقاتی که واقعا در کشورهای اقماری می‌گذشت غافل بودند. روس‌ها به رغم ضرباتی که در مناطق دیگر به آنان وارد آمده بود، ابدا نگران مجارستان نبودند. نه سیا، نه ام آی سیکس و نه هیچ سازمان جاسوسی غربی دیگری پیش‌بینی نمی‌کرد که در سال ۱۹۵۶ آشوبی جدی در مجارستان رخ دهد، چه رسد به خشن‌ترین شورش ممکن علیه سلطه شوروی در اروپا، آتشی که به‌زودی از زیر خاکستر سر بر می‌آورد.

مجارستان زیر فشار نظام دیکتاتوری در بلوک شرق روزگار می‌گذراند

اما چرا مجارستان و چرا سال ۱۹۵۶؟ آشکارترین دلیل این است که مجارستان در اوایل دهه ۱۹۵۰ زیر فشار سرکوب‌گرترین نظام دیکتاتوری در بلوک شرق روزگار می‌گذراند. ماتیاش راکوشی حاکم مستبد مجارستان هشت سال بر سریر قدرت باقی ماند. او را می‌توان در هیولاوشی با مرشد بزرگش استالین یا مائو مقایسه کرد. به گفته دوتوکویل، نظام‌های دیکتاتوری درست در زمانی که دست به اصلاحات می‌زنند از همیشه آسیب‌پذیرترند، طرفه آن‌که نظام حاکم بر مجارستان در سال ۱۹۵۶ خود را غرق آرامش و فراغت می‌دید و همین آسودگی کافی بود تا خشم و انزجار جای وحشت را بگیرد و به اثرگذارترین عامل برانگیزنده در حیات سیاسی کشور بدل شود.

در عین حال و مهم‌تر از همه مردم مجارستان به لحاظ فرهنگی و تاریخی و زبانی خود را متفاوت از دیگر ملت‌های بلوک شرق می‌دانستند. پس از پایان جنگ، در تمام کشورهای اقماری نفرت از اتحاد شوروی موج می‌زد زیرا روس‌ها آن‌ها را به چشم مستعمره می‌دیدند و به همان سیاق با آن کشورها رفتار می‌کردند؛ اما در هیچ کشوری این نفرت به اندازه مجارستان شدت و ژرفا نداشت. مجارستان کشوری شکست‌خورده بود و همچون دشمن با آن رفتار می‌شد و همین امر تاثیر روان‌شناختی حیاتی‌ای بر آن به جا می‌گذاشت. در جنگ جهانی دوم مجارستان که تحت سلطه یک دیکتاتور فاشیست اداره می‌شد برخلاف لهستان یا چکسلواکی به خاک اتحاد شوروی حمله برده بود. این سابقه بخش عمده‌ای درنده‌خویی و رذالت بی‌حدوحصری را توضیح می‌دهد که دو طرف طی آن دوازده روز پاییزی از خود به نمایش گذاشتند.

تلفظ اسامی مجارستانی می‌تواند برای کسانی که با این زبان آشنایی ندارند بسیار گیج‌کننده و دشوار باشد. ازجمله باید به نام ایمره ناج اشاره کرد، یکی از شخصیت‌های اصلی داستان سال ۱۹۵۶. او رهبر این انقلاب شناخته شد، به مرگی بسیار پرافتخار و دلیرانه بر چوبه دار جان سپرد و به نام شهید آرمان آزادی مقام سخت محترمی یافت. اما ظرف چند سال اخیر نقش او در این داستان در مجارستان تغییر غریبی کرده است. رفتارهای او بار دیگر در ترازوی داوری قرار گرفته و این بار کفه اندکی به ضررش سنگینی می‌کند. مرگ ناج درخشان‌تر از زندگی‌اش بود برخی مدارک نشان می‌دهند که او در اوج تصفیه‌های مسکو در دهه ۱۹۳۰ مامور کا.گ.ب. بوده است. امروزه مردم مجارستان همچنان او را مرد بسیار محترمی می‌دانند اما نه در مقام رهبری سیاسی.

به محض آن‌که ناج در انقلاب نقش بنیادینی به عهده گرفت فرجام تراژیکش ناگزیر به نظر می‌رسید. در عوض پانوش کاردار به انقلاب خیانت کرد به لطف روس‌ها و در مقام آلت دست آن‌ها در مجارستان به قدرت رسید و تضمین کرد که ناج به دار آویخته شود. او به مدت سی‌ودو سال بر سر کار ماند و در اغلب این دوران چهره‌ای حقیقتا محبوب و ستوده شده بود در نظر سنجی سال ۲۰۰۳ در بوداپست برای انتخاب محبوب‌ترین چهره‌های تاریخی در مجارستان او در مقام دوم جای گرفت حال آن‌که ایمه ناج با فاصله زیادی پایین‌تر از او قرار داشت.

اتحاد شوروی در چشم جهانیان چهره‌ای به یکسان منفور و مخوف یافت

واژه معادل انقلاب در زبان مجارستانی فوررادالوم است، به معنای لغوی جوش و خروش توده‌ها این درست همان چیزی است که در اکتبر سال ۱۹۵۶ در بوداپست رخ داد. نشانه بارز این انقلاب عبارت بود از آرمان‌گرایی و هیجان نفس‌گیر و نیز خشونت و سردرگمی مفرط گاه درست روشن نبود چه کسی با چه کسی و برای دستیابی به چه هدفی می‌جنگد برخی تصاویر که نوعا به شکل عکس‌هایی سیاه و سفید و دانه‌دانه شده در یادها مانده‌اند حتی امروزه هم پشت آدمی را می‌لرزانند. آتشبارهای روس که هر جنبنده‌ای را در آن سوی دانوب به رگبار می‌بندند؛ تماشاگران انبوه اعدام، گرد آمده به دور شهروندان مسلحی که در یک چشم به هم زدن حکم عدالت را بر جاسوسان پلیس جاری می‌کنند و کودکان ده دوازده ساله‌ای که به کارزار تانک‌ها می‌روند. همواره خاطرم مشوش می‌شود آنگاه که این نوجوانان را و نیز بزرگسالانی را که آنان را مسلح کرده و به خیابان فرستاده بودند قهرمانانی انقلابی می‌خوانند و به آن‌ها درود می‌فرستند.

شبشتین در بخشی از پیش‌گفتار کتاب می‌گوید: مادرم اغلب همراه با جمع دوستان بوداپستی خود به بحث در این باره می‌پرداخت. آیا ممکن بود انقلاب پیروز شود؟ آیا واقعا ضرورت داشت که دو هزار و پانصد مجار در نبردی چنین نابرابر جان خود را از دست بدهند؟ آیا انقلاب مجارستان چنان که مردم این کشور دوست دارند بگویند یک پیروزی در عین شکست بود؟ من با داستان سال ۵۶ بزرگ شدم و این داستان همواره با من بوده است، از همان زمان که کودک خردسالی بیش نبودم و همراه خانواده‌ام مجارستان را به قصد پناهندگی ترک کردم. من نیز، از زمانی که به یاد می‌آورم همان پرسش‌هایی را بر زبان داشته‌ام که مادرم مطرح می‌کرد. پرسش‌هایی درباره انقلابی که سرنوشت ما را دگرگون ساخت.

انقلابی که به خاک و خون کشیده شد

پس از انقلاب مجارستان، اتحاد شوروی در چشم جهانیان چهره‌ای به یکسان منفور و مخوف یافت. مردم در سراسر جهان خشم خود را از این کشور به نمایش می‌گذاشتند، خشمی آمیخته به ته‌رنگی از پشیمانی که چرا جهان غرب برای کمک به مجارها قدم از قدم برنداشت. تمام شهرهای بزرگ خارج از بلوک شوروی صحنه تظاهرات‌های عظیمی علیه هجوم روس‌ها به بوداپست بودند. اما هیچ‌یک از این اعتراضات خاطر هیأت رهبری کرملین را آشفته نکرد. در نظر آنان، احترامی که شوروی ظاهرا در دیگر نقاط جهان به دست می‌آورد از خشم غرب اهمیت بیشتری داشت. با این همه موضوع دیگری که سلاطین کرملین در محاسبات خود پیش از اعزام تانک‌ها به بوداپست اصلا بدان نیندیشیده بودند بر روال جنگ سرد اثر عمیقی به جا نهاد. وحشی‌گری شوروی در کجارستان اردوگاه چپ را در سراسر جهان و خاصه در اروپا به شکاف‌های ناگواری دچار ساخت. اتحاد شوروی همواره حفظ وفاداری آشکار احزاب بی‌شک اهرم‌های تبلیغاتی ارزشمندی به‌شمار می‌آمدند.

ویکتور شبشتین، زاده سال ۱۹۵۶، نویسنده و تاریخ‌نگار مجارستانی است که در مورد تاریخ روسیه، کمونیسم و ولادیمیر لنین فعالیت می‌کند. شبشتین که در شهر بوداپست به دنیا آمد، به عنوان ژورنالیست با بسیاری از مطبوعات برجسته بریتانیا از جمله The Times، the Daily Mail، و the London Evening Standard همکاری کرده است.

کتاب «دوازده روز» داستان انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان نوشته ویکتور شبشتین با ترجمه رحیم قاسمیان در ۴۵۶ و قیمت ۳۲۰ هزار تومان از سوی نشر مد منتشر شده است.

۲۵۹

کد خبر 2087723

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =