به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، عصر خاطره «الماسهای درخشان» چهارشنبه ۱۸ تیرماه در موسسه پیام آزادگان برگزار شد. در این برنامه، چند تن از آزادگان مداح دوران اسارت، به تشریح روشها و شکلهای برگزاری مراسم عزاداری ماه محرم در اردوگاههای اسارت پرداختند و خاطرات خود را با حاضران به اشتراک گذاشتند.
مهدی عباسی از آزادگان دوران دفاع مقدس، در ابتدای نشست به بیان بخشی از خاطرات خود از دوران اسارت در اردوگاه موصل ۴ پرداخت و با اشاره به وضعیت آزادگان شهید و درگذشته اظهار کرد: وقتی درباره اسارت از من میپرسند، نخست به یاد یارانی میافتم که در آن شرایط سخت کنار ما بودند اما هرگز بازنگشتند. همچنین آزادگانی که سالها پس از آزادی در کنار ما زیستند و اکنون در میان ما نیستند.
وی با بیان اینکه در سال ۱۳۶۱ و در جریان عملیات رمضان به اسارت درآمده، افزود: در زمان اسارت، ۱۵ سال داشتم و از ۱۰ سالگی ذاکری اهل بیت را آغاز کرده بودم.
عباسی با اشاره به شرایط سخت دوران اسارت در اردوگاههای عراق تصریح کرد: در بصره و در یکی از پادگانها، همراه با حدود ۷۰۰ اسیر دیگر، بدون امکانات اولیه نگهداری میشدیم. اکثر اسرا مجروح بودند و گرمای تیرماه عراق، با دمای بیش از ۵۵ درجه، شرایط بسیار دشواری را رقم زده بود.
وی همچنین به نقش معنویت در حفظ روحیه اسرای ایرانی اشاره کرد و گفت: در یکی از شبهای سخت، یکی از اسرا با نام سیدمحمود، دعای توسل را با صدای بلند قرائت کرد. فضای عاطفی خاصی در اردوگاه حاکم شد و حتی رفتار نگهبانان عراقی نیز به طور موقت تغییر کرد.
این آزاده در ادامه با اشاره به فضای مذهبی در اردوگاه موصل ۴ گفت: با وجود محدودیتها، برنامههایی مانند دعای ندبه در برخی آسایشگاهها برگزار میشد. به دلیل ملاحظات امنیتی، این برنامهها مخفیانه و محدود انجام میشد.
عباسی با اشاره به یکی از وقایع ایام محرم در اردوگاه اظهار کرد: در یک شب عزاداری، پس از ورود نگهبان عراقی، جلسه بهسرعت متوقف شد. اما نگهبان با اشاره به شور سینهزنی، به اشتباه تصور کرد که اسرا در حال رقص هستند و خواست مراسم ادامه پیدا کند. به دلیل احتمال درگیری، مجلس نیمهکاره رها شد.
وی همچنین از ماجرای شناسایی اشتباهی یکی از اسرای دعاخوان سخن گفت و افزود: در یکی از شبها، مأموران عراقی علی ربانی را به عنوان دعاخوان معرفی کردند و وی با وجود انکار، تحت شکنجه قرار گرفت.
داوود حسینپور از آزادگان دوران دفاع مقدس، از دوران ۲۷ ماهه اسارت در اردوگاه موسوم به «اردوگاه ۵ صلاحالدین تکریت» پرداخت و با اشاره به تفاوت تجربه خود با سایر آزادگان گفت: وقتی خاطرات آزادگان سالهای قبلتر را مرور میکنم، کسانی که هفت تا ده سال اسارت را در اردوگاههای رسمی پشت سر گذاشتند، متوجه تفاوت فضای اردوگاه خودمان میشوم. ما در محیطی بودیم که نه در فهرست رسمی صلیب سرخ ثبت شده بود و نه ساختار مشخصی داشت.
وی با اشاره به نحوه نگهداری اسرای اردوگاه ۵ اظهار داشت: پیش از تبادل اسرا، ما را به مکانی منتقل کردند که هیچ نشانی از اردوگاه نداشت. فاقد پنجره، نور و تهویه مناسب بود و به یک زاغه مهمات یا زندان سیاسی بیشتر شباهت داشت. تا مدتها در وضعیت مفقودالاثر بهسر میبردیم.
این آزاده با اشاره به محدودیتهای مذهبی شدید حاکم بر اردوگاه تصریح کرد: در این مکان نه روحانی حضور داشت، نه امکان برگزاری عزاداری یا نوحهخوانی وجود داشت. حتی نماز خواندن دونفره نیز مجازات داشت و تحت کنترل شدید بود.
حسینپور افزود: با فرارسیدن ماه محرم، حس غربت و خاموشی بر اردوگاه غالب میشد. نه چراغی روشن بود، نه نوایی شنیده میشد. تنها در صورت دسترسی محدود به روزنامه، میتوانستیم تشخیص دهیم که در چه تاریخی هستیم.
وی همچنین به حضور معدود افرادی که با نیروهای عراقی همکاری داشتند اشاره کرد و گفت: تعدادی از اسرا با دشمن همکاری میکردند و از درون اردوگاه جاسوسی میکردند. این مسئله فضا را برای سایر اسرا دشوارتر میکرد.
حسینپور به نقش برخی افراد در حفظ امید و آموزش اشاره کرد و گفت: در میان ما، فردی به نام عبدالحمیدی بود که با سواد و اهل شعر بود. او روی تکههای کاغذ سیگار مطالب آموزشی و شعری مینوشت و میان اسرا توزیع میکرد. در زمانهایی که جمع در حیاط حضور داشت، تمرینهایی صورت میگرفت.
او درباره فعالیتهای فرهنگی و مذهبی غیرعلنی در اردوگاه گفت: با وجود محدودیتها، برخی اسرا تلاش میکردند روحیه خود را حفظ کنند. من نیز به دلیل سابقهای که در نوحهخوانی در ایران داشتم، گاهی این نقش را ایفا میکردم، اما نه از جایگاه مداح حرفهای.
در ادامه علی قاسمی به بیان تجربه ۲۶ ماه اسارت خود در اردوگاه تکریت ۱۲ پرداخت و با توجه به نحوه اسارت خود اظهار کرد: در تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۳۶۷ به اسارت نیروهای بعثی درآمدم و پس از ۲۶ ماه، در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۶۹ به کشور بازگشتم. اردوگاه محل نگهداری ما، خارج از چارچوب اردوگاههای رسمی و شناختهشده بود.
وی درباره روزهای ابتدایی اسارت گفت: در روزهای اول، ما را به مدت چهار روز در پادگانها چرخاندند. در این مدت با انواع ضربوشتم، شکنجه و بیاحترامی، ازجمله پاشیدن آب سرد، از ما پذیرایی کردند. پس از آن، به محوطهای محصور با چهار دیوار بلند منتقل شدیم. محلی ساکت، بینشانه، و فاقد امکانات اولیه.
قاسمی با اشاره به وضعیت دینی و فرهنگی حاکم بر اردوگاه گفت: هیچ امکانی برای برگزاری مراسم مذهبی، حتی در ایام ماه محرم، وجود نداشت. با وجود سابقهای که در نوحهخوانی و روضهخوانی داشتم، شرایط اجازه کوچکترین فعالیتی در این زمینه نمیداد.
وی اما تغییر نسبی در فضای اردوگاه را نقطه آغاز مقاومت فرهنگی دانست و گفت: با کاهش نسبی فشارها، تصمیم گرفتیم مجالس محرمی را به صورت مخفیانه برگزار کنیم. با هماهنگی دیگر اسرا، محلی دور از دید مأموران برای برپایی مراسم در نظر گرفتیم و دو آینه در گوشههای اردوگاه به عنوان ابزار مراقبت از ترددها نصب شد.
قاسمی همچنین به ابتکار اسرا در هنگام مواجهه با خطر اشاره کرد و افزود: در صورت احتمال ورود سربازان عراقی، تمامی اسرا با هم فریاد یاحسین سر میدادند تا صدای مداح پوشش داده شود. این اقدام، به نوعی به یک آیین جمعی تبدیل شده بود.
وی در ادامه، از واکنش برخی نیروهای عراقی به مراسم عزاداری گفت: صدای مراسم گاهی از دیوارهای اردوگاه عبور میکرد و به گوش سربازان آن سوی سیمخاردار میرسید. برخی از آنان تحت تأثیر قرار میگرفتند و همین موضوع باعث شد چند نفر از آنان توسط افسران خود تنبیه شوند.
قاسمی در بخش پایانی سخنان خود، به رؤیایی که به باور او نقش مهمی در تقویت روحیه اسرا ایفا کرد اشاره کرد و گفت: یکی از اسرا در خواب دید که حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند: از عزاداری شما برای فرزندم راضیام. سال آینده در خانه خود و کنار خانوادهتان برای حسین عزاداری خواهید کرد. و همانگونه که در آن رؤیا آمده بود، در سال بعد آزاد شدیم.
در ادامه محمد علایی با اشاره به زمان اسارت خود اظهار داشت: در اسفندماه ۱۳۶۴ به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم و سرانجام در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۶۹ به کشور بازگشتم. طی این دوران، در چند اردوگاه از جمله رمادی ۱۰ و تکریت ۱۷ نگهداری میشدم.
او با اشاره به وضعیت عمومی اردوگاهها، گفت: اگرچه کلیت شرایط اسرا در اردوگاههای مختلف عراق مشابه بود، اما محل اسارت، رفتار مأموران و امکانات اردوگاهی، تجربه هر اسیر را به نوعی منحصربهفرد میکرد.
علایی افزود: پیش از ورود رسمی به اردوگاه، به ما واکسنی تزریق شد که از نوع و ماهیت آن اطلاعی نداشتیم. واکنش آن، تب شدید و ضعف بدنی در میان اسرا بود. همان ایام، نخستین ماه محرم در دوران اسارت فرا رسید. بیشتر اسرای بیمار، قادر به حرکت نبودند و این ماه بهسختی و در سکوت کامل سپری شد.
وی درباره آغاز فعالیتهای مذهبی مخفیانه در اردوگاه اظهار کرد: در یکی از روزها در حال زمزمه شعری مذهبی بودم که متوجه شدم چند نفر از اسرا در سکوت اطرافم نشستهاند. همانجا بود که بهتدریج مسئولیت مداحی در برنامههای محرمانه اردوگاه را پذیرفتم.
او توضیح داد: اردوگاه ما چهار قاطع داشت و هر قاطع هشت آسایشگاه. در میان این فضاها، محلی تقریبا هشتمتری بین دو آسایشگاه را به صورت مخفیانه به عنوان محل برگزاری مراسم مذهبی در نظر گرفتیم که بعدها بیتالاحزان نام گرفت. زیارت عاشورا را در این محل به صورت دستهجمعی قرائت میکردیم.
علایی با اشاره به تدابیر حفاظتی برای پنهان نگه داشتن مراسم، گفت: برای مراقبت از مراسم، دو نفر در انتهای مسیر به عنوان نگهبان میایستادند. در صورت مشاهده تحرک سربازان، با یکدیگر درگیر میشدند تا بهطور غیرمستقیم به دیگران هشدار داده شود.
وی در ادامه، به توصیف یکی از شبهای خاص محرم در اردوگاه پرداخت و گفت: در یکی از شبهای ششم یا هفتم محرم، در یکی از آسایشگاههای قاطع هفتم مراسمی برگزار شد. یک طلبه سخنرانی کرد و سپس من مرثیهخوانی کردم. بهمرور، شور جمع به دیگر آسایشگاهها نیز سرایت کرد و صدای نوحهخوانی به شکلی فراگیر در کل اردوگاه طنین انداخت.
علایی افزود: این وضعیت با دخالت مأموران عراقی خاتمه یافت. نورافکنها روشن شد و با هجوم سربازان مسلح، حدود ۳۰ نفر به هر آسایشگاه فرستاده شدند تا از برگزاری مراسمهای مشابه جلوگیری کنند.
وی با اشاره به شدت برخورد مأموران پس از مراسم گفت: همه اسرا مجبور شدند پیراهنهای خود را بالا بزنند تا مأموران، آثار سینهزنی را شناسایی کنند. افرادی که نشانههایی از کبودی یا کوفتگی بر بدن داشتند، از جمع خارج و بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.
علایی با وجود این سرکوبها، بر تداوم عزاداریها در اشکال دیگر تاکید کرد و گفت: اگرچه صدای بلند نوحهها خاموش شد، اما باور، ایمان و عشق به اهل بیت (ع)، همچنان در دلها زنده ماند و بهعنوان چراغی در دل تاریکی، اسرا را به صبر، پایداری و امیدواری رهنمون ساخت.
۲۵۹
نظر شما