فهیمه نظری: نشست نقد و بررسی کتاب «بریتانیا و کشور حائل؛ فروپاشی امپراتوری ایران ۱۹۱۴-۱۸۹۰» روز گذشته (شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴) در سالن اندیشگاه فرهنگی ساختمان کتابخانه ملی و با حضور سیدمحمدکاظم سجادپور عضو هیات علمی دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه، رضا مختاری اصفهانی نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر و مهرداد رضاییان مترجم کتاب برگزار شد.
«بریتانیا و کشور حائل» تالیف مک لین، که سال ۱۴۰۱ به همت انتشارات آبی پارسی منتشر شده، بر پایه حجم قابل توجهی از اسناد و مدارک وزارت خارجه بریتانیا به یکی از مهمترین موضوعات تاریخ معاصر ایران یعنی مسئله هندوستان و درگیریهای بین روس و انگلیس در قرن نوزدهم میپردازد. کتاب بازه زمانی ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۴ یعنی از اواخر دوره ناصرالدین شاه تا اوایل جنگ جهانی اول را مورد بررسی قرار میدهد.
ایران به عنوان یکی از «مردان بیمار» جهان!
در ابتدای نشست مهرداد رضاییان مترجم کتاب درباره محتوای آن اینطور توضیح داد: این کتاب به طور خلاصه مقطع زمانی خاصی را از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۴ پوشش میدهد. با مطالعه کتاب درمییابیم که این دوره یکی از دورههای بسیار حیاتی در تاریخ معاصر ایران به شمار میآید. نویسنده کتاب روایت خود را با توصیف ایران آن زمان به عنوان یکی از «مردان بیمار جهان» آغاز میکند. پیش از این، این اصطلاح را بیشتر درباره امپراتوری عثمانی شنیده بودم؛ اما نویسنده این کتاب، اصطلاح «مرد بیمار» را به کشورهایی مانند مصر، مراکش، افغانستان، ترکیه، چین و ایران نیز تعمیم داده است. مقصود از «مردان بیمار»، سرزمینهایی با رژیمهای حکومتی در معرض فروپاشی و درگیر دام دسیسهها و سیاستهای قدرتهای اروپایی بودند. در این برهه، قدرتهای اروپایی در حال گسترش حوزه نفوذ و قلمروی خود بودند و این سرزمینهای ضعیف به میدان رقابت آنها تبدیل شده بودند. نکته جالب آن است که نویسنده اذعان میکند در تمام این رقابتها، انگلیس همیشه یکی از دو طرف جدال بوده و همواره تلاش داشته نفوذ خود را گسترش دهد.
اصول سیاست خارجه بریتانیا که در مورد ایران به آنها پایبند نبود
رضاییان در ادامه با یادآوری این نکته که کتاب بر اسناد وزارت خارجه انگلیس استوار است؛ به دو اصل مهم در سیاست خارجی انگلیس در آن زمان اشاره کرد: اول، اصل عدم مداخله در امور سایر کشورها؛ بدین معنا که مقامات بریتانیایی میکوشیدند از سیاست مبتنی بر زور و هزینههای ناشی از مداخلات مستقیم پرهیز کنند. اصل دوم این بود که در فعالیتهای سیاسیشان نباید درگیر فعالیتهای اقتصادی خصوصی شوند؛ یعنی استفاده از بنگاههای خصوصی در سیاست خارجی ممنوع بود، مگر در مواردی که تبعیضی علیه منافع اقتصادی انگلیس حس میشد. با این حال، نویسنده توضیح میدهد که همین دو اصل در مورد ایران کنار گذاشته شد: انگلیسیها نهتنها در امور ایران دخالت کردند، بلکه در مسائل مالی و اقتصادی نیز از ابزارهایی چون بنگاههای خصوصی بهره گرفتند و حتی مداخلاتی بیشتر از حد متعارف انجام دادند.
وقتی ایران برای بریتانیا اهمیت یافت
مترجم به نقل از نویسنده کتاب «بریتانیا و کشور حائل» سیاست انگلیس در قبال ایران در این دوره، را اینطور توصیف کرد: در ابتدای قرن نوزدهم، انگلیسیها بهتدریج به اوضاع ایران علاقه نشان دادند، اما سرنوشت نهایی ایران برایشان چندان اهمیت نداشت. مداخلهای که در جنگهای ایران و روسیه از سوی انگلیسیها صورت گرفت، با هدف میانجیگری و برقراری صلح بین روسیه و ایران بود؛ این نه به خاطر حفظ ایران، بلکه برای این بود که روسها بتوانند با آسودگی خاطر به نبرد با فرانسه ناپلئون ادامه دهند.
او افزود: از اوایل دهه ۱۸۲۰، کمکم نگرانی انگلیسیها از پیشروی روسها در ایران و تهدید هند افزایش یافت. آنان در سال ۱۸۳۵ نخستینبار ایران را خط مقدم دفاع هند در برابر تهاجم احتمالی روسیه تلقی کردند و سیاست حفظ ایران به عنوان کشوری حائل را سرلوحه روابط خود با ایران قرار دادند تا مانع رسیدن روسیه به هندوستان شوند. حتی در جریان جنگ ایران و انگلیس در سالهای ۱۸۵۶ و ۱۸۵۷، با وجود تصرف برخی مناطق ایران توسط انگلیسیها، قصد تجزیه کشور یا حمایت از شورش داخلی علیه دولت مرکزی را نداشتند.
با گذشت زمان و از دهه ۱۸۷۰ به بعد، انگلیسیها دریافتند که ناگزیرند توجه بیشتری به مسائل ایران داشته باشند؛ خصوصا بعد از آنکه خاننشینهای آسیای مرکزی یکی پس از دیگری تسلیم روسها شدند و فاصله روسیه با هند بسیار کمتر شد. از همین زمان یعنی از دهه ۱۸۷۰ تا ۱۹۱۴، حفظ ایران به عنوان یک کشور مستقل و حائل در برابر روسیه، سیاست اصلی انگلیس شد.
اختلاف نظر بر سر ایران بین سیاستمداران انگلیسی
رضاییان همچنین به اختلافنظرهایی که همزمان در دولت بریتانیا درباره این سیاست وجود داشت اشاره کرد: همه محافل سیاسی انگلیس با یک دید به این موضوع نگاه نمیکردند؛ گروهی معتقد بودند باید سیاست حمایت از ایران با جدیت دنبال شود و نباید با روسیه بر سر تقسیم ایران توافق کرد، چراکه این کار راهی بیبازگشت میگشاید و روسیه را به هند نزدیکتر میکند. اما در اواخر قرن نوزدهم، به دلایلی مانند جنگ بوئرها و قیام مشتزنان در چین، منابع مالی و نظامی بریتانیا به شدت کاهش یافته بود و امکان مداخله فعالانه برای حفظ ایران به عنوان کشور حائل تقریبا ناممکن شده بود. طرفداران نظریه مخالف نیز، با تاکید بر مزایای روسیه (که هممرز با ایران بود و هم قدرت بسیج و نفوذ بالایی داشت) بر این باور بودند که شاید نشود جلوی گسترش روسیه به سمت جنوب را گرفت، و تنها منطقهای که از نظر منافع اساسی باید حفظ شود سیستان بود که در جوار بلوچستان هند قرار داشت. حتی معتقد بودند اگر روسیه به خلیجفارس هم نفوذ کند، نیروی دریایی بریتانیا میتواند با استقرار در شرق بندرعباس از حضور آن کشور جلوگیری کند.
در این میان، نایبالسلطنه هند بهشدت حامی رویکرد اول بود، وزارت خارجه بریتانیا طرفدار دیدگاه دوم و وزارت امور هند مشی میانجیانهتری داشت و از تقسیم ایران به مناطق نفوذ حمایت میکرد.
تقسیم ایران
مهرداد رضاییان سپس براساس محتوای کتاب به سیاست بریتانیا در قبال ایران طی دو دوره پرداخت: از ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۵، که اولویت اصلی بریتانیا حفظ ایران یا حداقل سیستان به عنوان منطقهای حیاتی برای حفاظت هند بود. در این دوران، انگلیسیها تلاش داشتند ارتباطات خود را هم با دربار و مقامات عالیرتبه، هم با اشراف و طبقه متوسط شهری، و هم با مقامات محلی حفظ کنند. نفوذ روسها عمدتا در سطح دربار بود و به این ترتیب، دو کشور سیاستهای موازی ولی متفاوتی را دنبال میکردند. با این حال، تا ۱۹۰۵، گرچه روسها در شمال ایران نفوذ گستردهای یافته بودند، اما هنوز موفق نشده بودند در خلیج فارس پایگاهی ایجاد کنند یا وارد سیستان شوند.
او سال ۱۹۰۵ را نقطهای کلیدی دانست و افزود؛ در این سال با وقوع جنگ روسیه و ژاپن و شکست تحقیرآمیز روسیه، نهتنها اقتدار این کشور تضعیف شد بلکه شورشهای داخلی هم آغاز شد. تزار روسیه برای حفظ حکومت خود ناچار شد دست به تغییراتی بزند و برای اولین بار تمایل خود را به توافق با انگلیس درباره ایران (اکتبر ۱۹۰۵) اعلام کرد و سرانجام دو سال بعد، نخستین موافقتنامه تقسیم ایران به مناطق نفوذ (اکتبر ۱۹۰۷) به امضا رسید. در این بین، روسیه قدرت خود را بازیافت، در بندرعباس کنسولگری تأسیس کرد و به مناطق جنوب و سیستان مأمورانی فرستاد، اما این اقدامات مانع بستن توافق نشد.
رضاییان اظهار داشت، به باور نویسنده، توافق ۱۹۰۷ فراتر از مسئله ایران بود و نوعی توافق منطقهای میان دو قدرت محسوب میشد. طبق این توافق، قرار شد که استقلال ایران حفظ شود، هر دو کشور از صلح و نظم در ایران پشتیبانی و مانع توسعه اقتصادی صلحآمیز نشوند، شمال ایران به روسیه واگذار شود، جنوب شرق به انگلیس اختصاص یابد و منطقهای بیطرف باقی بماند که هیچکدام قدرت مطلقه آن نشوند؛ در منطقه بیطرف، هر دو طرف میتوانستند حضور داشته باشند بدون اینکه کسی بر دیگری برتری یابد. درک بریتانیا آن زمان این بود که این توافق میتواند برای ۱۵ تا ۲۰ سال فضای صلح و نفسی تازه ایجاد کند و زمینه را برای تجدید حیات صلحآمیز ایران ـ به عنوان کشور حائل مورد نیاز انگلیس ـ فراهم آورد. البته انتقادهایی هم در داخل بریتانیا وجود داشت که چرا شمال ایران به روسیه واگذار شده بود، چرا که این مصادف بود با انقلاب مشروطه و حضور مسلط روسیه در شمال ایران.
مترجم کتاب «بریتانیا و کشور حائل» در ادامه به مبحث مشروطه در کتاب پرداخت: بخشی از کتاب به مسئله انقلاب مشروطه اختصاص یافته و آن را نتیجه بیمبالاتی حکومت، اسرافکاری شاه و نفوذ روسیه در دربار میداند و وضعیت ایران را به مرحله احتضار، ورای مرد بیمار، تشبیه میکند. هرچند نویسنده خاطرنشان میکند که رشد ملیگرایی نیز یکی از عوامل پیدایش انقلاب مشروطه بود، انقلابی که خود متاثر از شکست روسیه از ژاپن و پیامدهای آن بود. سیاست رسمی انگلیس در این دوره حمایت از نهضت اصلاحات بدون دخالت مستقیم بود، چون بهزعم مقامات انگلیسی، خود چنین امکانی را نداشتند. در مجموع، سیاست بریتانیا همچنان حفظ استقلال ایران و نقش کشور حائل برای مقابله با روسیه باقی ماند. این روند تا سال ۱۹۱۴، نقطه پایانی مقطع بررسیشده در کتاب، ادامه یافت.
وی با بیان اینکه یک سال بعد، در ۱۹۱۵، روسیه موافقت کرد که منطقه بیطرف نیز به حوزه نفوذ انگلیس واگذار شود، افزود: این بهدنبال معاملهای با انگلیس بر سر قسطنطنیه و تنگههای بسفر و داردانل بود. با این توافق، انگلیسها دست خود را در سواحل جنوب ایران و خلیجفارس کاملاً باز دیدند و از طریق امتیازات اقتصادی، تلگراف، احداث جاده و گمرک، نفوذ خود را تثبیت کردند. در این مقطع، بریتانیا به هدفی که سالها دنبال کرده بود، یعنی حفظ ایران به عنوان کشوری حائل در برابر روسیه، دست یافت.
رضاییان در پایان سخنان خود، نتیجهگیری نویسنده را از نظر گذارند: نویسنده نتیجه میگیرد که اگر جنگ جهانی اول رخ نمیداد، شاید چیزی از ایران باقی نمیماند؛ چراکه روسها به نفوذ و اشغال بیشتر ایران ادامه میدادند و انگلیس نیز سهم خود را حفظ میکرد. اما با وقوع جنگ جهانی و سپس انقلاب اکتبر روسیه، دشمن و رقیب اصلی از صحنه حذف شد و انگلیس توانست ایران یکپارچه را به عنوان کشوری مستقل نگاه دارد، هدفی که از نیمه دوم قرن نوزدهم دنبال میکرد.
ایرانِ همواره حائل!
رضا مختاری اصفهانی سخنران بعدی نشست در ابتد با اشاره به اینکه از انتشار این کتاب بیش از چهار دهه گذشته، اما همچنان آن را خواندنی و دارای نکاتی ارزشمندی خواند: بهویژه در روزگار ما که مسئله ایران و تنهاییاش بیش از هر زمان دیگری ذهنها را به خود مشغول کرده است. مطالعه این کتاب میتواند ذهن انسان را به تکاپو وادارد. ایران فقط حائل میان هند و روسیه نبود، بلکه نقش حائل را بین خلیجفارس و روسیه نیز ایفا میکرد. بعدها، این نقش گسترش یافت و ایران به حائل میان عراق و هند و همچنین عراق و شوروی تبدیل شد. همین موقعیت جغرافیایی و سیاسی سبب شد همواره سیاستهای اعمالی بر ایران، وضعیت این کشور را بغرنجتر کند. در تمام سالهایی که ایران به عنوان کشوری حائل میان هند و روسیه، خلیجفارس و روسیه، و بعدها عراق و شوروی مطرح بود، همواره کشور ما تضعیف شد و تحت فشار قرار گرفت.
باور غلط و رایج بین سیاستمداران ایرانی از گذشته تاکنون
نکته حائز اهمیت این کتاب از نگاه مختاری اصفهانی این بود که: برخلاف ذهنیت رایج در میان بسیاری از سیاستمداران ایرانی (که متأسفانه همچنان هم در ذهن برخی از کارگزاران و سیاستمداران ایرانی وجود دارد) سیاست کشورهای غربی (در اینجا مشخصا بریتانیا) نسبت به ایران یا هر موضوعی، همواره یکدست و هماهنگ نیست. بلکه اختلافنظرهایی وجود دارد و مهم این است که کدام سیاست بتواند خود را به کرسی بنشاند و اقدام مؤثری انجام دهد. ما این مسئله را نهتنها در «کشور حائل»، بلکه در وقایع بعدی مانند کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نیز میبینیم. نشناختن این اختلاف نظرها، نوعی سردرگمی در واکنشها و تحلیلها به وجود میآورد؛ امروزه نیز همینطور است و ما سیاستهای خارجی را یکپارچه و همآهنگ میبینیم. درست است که آنها نهایتاً سعی میکنند به اهداف خود برسند، اما اگر بتوانیم در مقابله با این ناهماهنگیها در سیاست خارجی کشورهای غربی، برنامهها و نقشههایی متنوع داشته باشیم، نکتهای بسیار مهم است که از این کتاب برای امروز میتوان آموخت.
وی افزود: در این کتاب درمییابیم که میان بخشهایی از سیاست خارجی بریتانیا که در لندن هستند با بخشهایی که در هند هستند (و ازجمله نایبالسلطنه هند) اختلافات و چالشهای نظری وجود دارد که درنهایت موجب نتایج متنوع و متفاوتی میشود. نمونه بارز آن لرد کرزن است؛ کسی که در هند سوابق بسیاری دارد و نهایتا به قرارداد ۱۹۱۹ میرسد؛ فردی که در این کتاب میبینیم اختلافات نظر جدی با وزارت خارجه بریتانیا داشت. این روند را نهفقط در قرارداد ۱۹۱۹ بلکه در وقایع پس از کودتای سوم اسفند نیز شاهدیم. این روند را حتی میتوان از سال ۱۸۹۰ و در مکاتبات و مباحثات لرد کرزن دنبال کرد. لرد کرزن، که بعدها در سیاست خارجی بریتانیا نقش مهمی ایفا کرد، در این کتاب جایگاه برجستهای دارد و رد پای حضورش به خوبی مشهود است.
کشوری نه قوی نه ضعیف، دقیقا چیزی که انگلیس میخواست
این پژوهشگر تاریخ معاصر اهمیت دیگر این کتاب را در آن است که وضعیت ایران در آن سالها (نوعی فروپاشی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی) تحت تأثیر همان سیاست کشور حائل رخ داد. بریتانیاییها ایران را در وضعیتی قرار داده بودند که نه قوی شود و نه آنقدر ضعیف که بهراحتی طعمه روسیه شود. براساس همین سیاست بود که برخی از روشنفکران ایرانی حتی ابراز تاسف میکردند که «کاش ما مثل هندوستان مستعمره بودیم»، چون در این حالت برخی ابزارهای تجدد مثل راهآهن در ایران ایجاد میشد و ایران از وضعیت بینابین (نه استعمار نه استقلال) میتوانست نجات یابد. اما پاسخ این گروه را محمدعلی جمالزاده در نشریه «کاوه»، البته با نام مستعار «شاهرخ»، میدهد: «شما فقط ظاهر تجدد را در هندوستان میبینید، در حالی که استعمار برای منافع خودش آن ظاهر را ایجاد کرده و از لحاظ فرهنگی و آموزشی، هند همچنان عقبمانده است.» گرچه بعدها عدهای معتقد شدند که با کسب ابزارهای تجدد میتوان به توسعه فرهنگی و آموزشی رسید، اما به هر حال، سیاست کشور حائل برای نخبگان و روشنفکران ایرانی این سؤال یا راهحل را مطرح ساخته بود که کاش ایران مستعمره بود و از مزایای استعمار بهرهمند میشد؛ اما سیاست کشور حائل باعث شد نه مستعمره باشیم و نه کاملا مستقل، بلکه کشوری بینابین باقی بمانیم که از مضرات استعمار به اندازه کافی متضرر شدیم، اما از مزایای آن بهرهای نبردیم؛ واقعیتی که در این کتاب بهروشنی بازتاب یافته است.
ایران مثل ققنوس از خاکستر خود برخاست
مختاری اصفهانی ادامه داد: در نتیجه، جامعه ایران به وضعیتی دچار شد که ضعیف و ناتوان بود و هیچ راهحلی برای نجات، در ذهن کسی متصور نبود. ادوارد براون، به عنوان ناظری که ایران را از نزدیک دیده بود و نخستین کسی بود که درباره انقلاب مشروطه ایران کتاب نوشت، معتقد بود ایران به جایی رسیده بود که دیگر نهتنها در آستانه فروپاشی، بلکه در مرز نابودی و انحطاط مطلق قرار داشت؛ و درست در همین وضعیت، انقلاب مشروطه رخ داد و تحولات مهم بعدی شکل گرفت. جامعه ایران، بهویژه بخشی از نخبگان آن، در جریان جنگ جهانی اول از حالت انفعال خارج شد و آلمان و عثمانی را به عنوان نیروی سوم و ناجی احتمالی نگاه کرد. ادوارد براون تصریح میکند که همین جنبشها و تحرکات، نشانه حیات جامعه ایران بود. نکتهای که ما امروز آن را به روایتی ایرانیتر میگوییم: «ایران همچون ققنوس، همواره از خاکستر خودش برمیخیزد.» براون نیز از انقلاب مشروطه و تحولات بعدی همین نتیجه را میگیرد. بخشی از این ماجرا البته تقدیر بود؛ مثل انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه که باعث شد دشمن اصلی ایران (که تا مرز الحاق مناطق شمالی ایران پیش آمده بود) عملا حذف شود. همین موضوع را ملکالشعرای بهار هم تصویر کرده است: «دو نفر طنابی را دور گردن یک نفر انداخته بودند و از دو سو میکشیدند؛ یکی از آن دو طناب را رها کرد و آن کس که طناب را رها کرد، همان لنین بود.» این تقدیر و تحولات تاریخی (همراه با نشانههای حیات جامعه ایران) باعث شد، ایران به حیات خود ادامه دهد. این کتاب تصویری روشن از وضعیتی است که ایران درگیر آن بود؛ وضعیتی که تنها برگرفته از نقش مردم نبود، بلکه محصول جغرافیا و سیاستهای تحمیلی بریتانیا و روسیه هم بود.
او سپس به سه مرحله تنظیم سیساستهای بریتانیا، به عنوان یکی دیگر از نکات کلیدی کتاب اشاره کرد: ابتدا سیاست منافع هند بود که ایران را به عنوان کشور حائل مطرح کرد؛ سپس منافع خلیجفارس و نهایتا منافع نفتی، که هرکدام موجب تغییر سیاستهای بریتانیا نسبت به ایران شد. ابتدا هدف اصلی حفظ هندوستان بود، سپس با اهمیت خلیجفارس، سیاستها به اقتضای منافع آن منطقه تغییر کرد و درنهایت با مطرح شدن نفت به عنوان مادهای حیاتی در حوزه نظامی و اقتصادی، منافع نفتی نقش اساسی ایفا کرد و ایران را در شرایط حساسی قرار داد. از این رو، خواندن این کتاب امروز هم کاربرد دارد؛ چراکه به ما یادآوری میکند موقعیت حساس ایران در منطقه، نه محصول امروز بلکه نتیجه گذشتهای است که کمتر به آن توجه کردهایم و از آن درس نگرفتهایم و این باعث شده ایران امروز گرفتار وضعیت فعلی شود.
«بریتانیا و کشور حائل» قدیمی و تکمنبعی است
مختاری اصفهانی چند نقد هم به کتاب وارد کرد: نخست این است که با وجود گذشت بیش از چهار دهه از انتشار آن، ترجمه کتاب با تأخیر صورت گرفت؛ در حالی که اکنون منابع متعدد و جدیدتری در دسترس است. پیش از این کتاب، «روس و انگلیس در ایران» اثر دکتر فیروز کاظمزاده با ترجمه خوب منوچهر امیری منتشر شد. کتاب کاظمزاده مفصلتر است و دورهای از ۱۸۶۴ تا ۱۹۱۴ را بررسی میکند و مثل کتاب حاضر به اسناد وزارت خارجه بریتانیا رجوع دارد، اما تنها به آن محدود نیست.
یکی دیگر از نقاط ضعف کتاب «بریتانیا و کشور حائل» آن است که صرفا مبتنی بر اسناد وزارت امور خارجه بریتانیاست، که البته اسناد نایبالسلطنه هند و کنسولگریها و سفارتها نیز عمدتاً زیرمجموعه همان وزارت خارجه هستند. روایت کتاب، در واقع، برداشت یک ناظر خارجی است که منافع خاصی را دنبال میکند و نگاه عمیقی به جامعه ایران ندارد. حتی هنگامی که به نقش فقهای شیعه اشاره میکند، بیشتر دیدگاه و منافع بریتانیا را نمایش میدهد؛ بهویژه زمانی که از نقش بریتانیا در جذب یا حمایت مالی از آنها در مقابل خطر روسیه نام میبرد. درنتیجه، روایت کتاب نسبت به تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران سطحی به نظر میرسد و این نقطهضعفی است که کتابهای تازهتر با بهرهگیری از منابع متفاوت، آن را برطرف کردهاند. در پایان باید افزود که ترجمه آقای رضاییان بسیار خوشخوان و روان است و ایشان از این جهت شایسته تقدیرند؛ البته شاید بهتر بود، بهویژه برای جملات بلند و برخی مسائل نگارشی، ویراستاری جدیدی هم انجام میشد.
اساس کتاب، بنیادهای اهمیت مطالعه سیاست خارجی و عناصر ساختمان آن
محمدکاظم سجادپور نیز کتاب را در پیوند با این پرسش اساسی بررسی کرد که «این کتاب چگونه در چارچوب مطالعات سیاست خارجی ایران و تاریخ روابط خارجی ایران معنا پیدا میکند و قابلیت نقد و بررسی دارد؟» و اظهار داشت: درواقع، ما یک پیکره علمی به نام مطالعات ایران داریم و در این پیکره، یا به تعبیر دیگر در این منظومه، یک سیاره مهم به نام «مطالعات تاریخ روابط خارجی ایران» وجود دارد که واقعا زمینهای غنی و پرامکان برای مطالعه و پژوهش است.
او سپس با طرح این پرسش که «این کتاب چه نسبتی با این سیاره دارد و چگونه به آن پیوند میخورد؟» گفت: مرکز ثقل صحبت من روی خود سیاست خارجی ایران و نسبت این کتاب با آن است و برای نظم ذهنی بهتر، بحث را با ساختار الف، ب، جیم پیش میبرم تا راحتتر در ذهن دوستان جای بگیرد:
الف) اساس کتاب چیست؟ در گام نخست، باید به اساس کتاب بپردازم. پیش از هر چیز تأکید میکنم که ترجمه این کتاب بسیار خوب و خوشخوان است و انتخاب آن برای ترجمه هم جالب است. این کتاب سه محور اساسی را برای فهم سیاست خارجی ایران در این دوره (اواخر قاجار، ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۴) و همچنین مسائل بینالمللی ایران به خوبی روشن میکند:
۱- اهمیت ژئوپلتیک و جغرافیا: عنوان کتاب، «بریتانیا و کشور حائل»، بر یک مفهوم جغرافیایی اساسی (یعنی قرار گرفتن ایران بین دو امپراتوری روس و انگلیس بهعنوان منطقه حائل) تکیه دارد. حائل بودن، یعنی قرار گرفتن در حدفاصل بین دو قدرت و این موقعیت جغرافیایی در تعیین سرنوشت ایران نقشی کلیدی داشته است. کتاب به روشنی تأکید میکند که جغرافیا عامل نخست است و پس از آن، مناسبات بینالمللی و پیچیدگیهای حوزههایی مثل هند و بلوچستان اهمیت مییابد. موضوع بلوچستان در کتاب بسیار پررنگ است و نکته مهم اینکه ایران در این کتاب بیشتر به عنوان یک پدیده جغرافیایی، یعنی میدان کشمکش قدرتهای بزرگ، تصویر میشود.
۲- اهمیت بروکراسی: کتاب نشان میدهد چگونه سه نوع بروکراسی درگیر موضوع ایران شدهاند: بروکراسی نایبالسلطنه هند (مستقر در کلکته)، بروکراسیهای لندن (وزارت مستعمرات هند و وزارت خارجه) و بروکراسی محلی در تهران (سفارت و عناصر تاثیرگذار در کنسولگریها). جمعبندی کتاب از این زاویه جالب است، چون بدون فهم بروکراسیها، سیاست و بهویژه سیاست خارجی را نمیتوان درست تحلیل کرد.
۳- اهمیت عامل انسانی: در کنار جغرافیا و بروکراسی، عنصر انسانی هم نقش کلیدی دارد. افراد موثر در ساختارهای بروکراتیک (لرد کرزن، هاردینگ سفیر انگلیس در تهران و سایر دیپلماتها) با گرایشها، علایق، تحصیلات و تجربههایشان در تصمیمگیریها اثرگذار بودند. کتاب نشان میدهد میان این افراد چه کشمکشهای فردی و چه تنشهایی وجود داشته و این امر فهم ما را از سیاست انگلیس نسبت به ایران عمیقتر میکند. به بیان دیگر، این کتاب فقط روایت مناسبات رسمی نیست، بلکه نشاندهنده تعارضات و تنشهای انسانی هم هست.
ب) بنیادهای اهمیت مطالعه سیاست خارجی و تاریخ روابط خارجی ایران: چرا اصلا باید تاریخ روابط خارجی ایران را جدی بگیریم و آن را رشتهای مهم بدانیم؟ این سؤال از سه زاویه قابل پاسخ است:
۱- سرشت و سرنوشت بینالمللی ایران: ایران، چه خود بخواهد و چه نخواهد، دارای سرشت و موقعیتی بینالمللی است. موقعیت چهارراهی جغرافیایی (که در کتاب هم به آن اشاره شده؛ مثل سیاست بریتانیا درباره هند و خلیجفارس) باعث شده ایران همواره بازیگر ناگزیر تحولات منطقه و به تبع، عرصهای برای رقابت قدرتهای بزرگ باشد. این ویژگی از پیدایش ایران تا امروز ادامه داشته و سرنوشت ایران همواره پیوند خورده با آنچه در پیرامونش رخ داده است.
۲- سیاست خارجی، موضوعی حیاتی و استراتژیک: سیاست خارجی فقط بحثی لوکس یا مربوط به کنفرانسهای بینالمللی و عکس گرفتن نیست! امنیت، معیشت، حیثیت و اعتبار ایران به سیاست خارجی آن وابسته است. مطالعه سیاست خارجی و تاریخ روابط خارجی، نه موضوعی تجملی بلکه امری حیاتی و استراتژیک برای آینده ایران و دوستداران مطالعات ایرانشناسی است.
۳- پدیده تداوم و تغییر: از گذشتگان تا امروز، برخی مسائل در تاریخ و سیاست خارجی ایران دائما تکرار و تداوم داشته است؛ مثل رابطه ایران با قدرتهای بزرگ. این مضمون مشترک از عصر صفویه تا امروز قابل مشاهده است، اگرچه خود قدرتهای بزرگ تغییر کردهاند؛ بنابراین پدیده تداوم (و در کنارش تغییرات جزیی) همیشه وجود داشته و بدون مطالعه تاریخیِ روابط خارجی ایران، نه فهم مناسبی از سیاست خارجی به دست میآوریم و نه میتوانیم آن را مدیریت و راهبری کنیم.
ج) جعبههای اصلی ساختمان سیاست خارجی ایران در تاریخ: اگر بخواهیم سیاست خارجی ایران را در قالب یک ساختمان با جعبههای اساسی در طول تاریخ تحلیل کنیم، سه جعبه اصلی داریم:
۱- قدرت: دلیل اصلی مداخله قدرتهای خارجی در ایران، همواره کمبود قدرت ایران بوده است. مفهوم قدرت فقط به ارتش یا منابع طبیعی برنمیگردد، بلکه ابعاد مادی و غیرمادی مانند جغرافیا، پهناوری کشور، توان فرهنگی، بروکراسی، توسعه علمی و حتی قدرت نرم را هم شامل میشود.
۲- هویت: هویت پاسخ به این سؤال است: «ما که هستیم و در برابر چه کسانی قرار داریم؟» تحولات اخیر هم نشان داد که ایران واجد یک هویت ملی جدی و ریشهدار است؛ بخشی از این هویت تاریخی است و بخشی قابلیت بازسازی و تقویت دارد. هویت، دوست و دشمن را از هم متمایز میکند و در سیاست خارجی نقشی کلیدی دارد.
۳- جهت انسانی (عاملیت و کارگزاران): سومین عامل، جهتگیری انسانی است؛ یعنی اینکه چه کسانی تصمیمگیر سیاست خارجی هستند و گرایشها و انتخابهای آنها چگونه ساختار را تحتتأثیر قرار میدهد. در این کتاب، ایران اغلب منفعل تصویر شده، مگر در مقاطع خاص مثل انقلاب مشروطه که کنشگر ظاهر میشود. اما حتی در دورههایی که کشور ضعیف بوده، باز هم عاملیت و کنشگری داشتیم که این کنشگریها ارتباط مستقیم با جهت و ساختار انسانی، بروکراسی و نسلهای تصمیمگیر دارد. اینجاست که تئوری ساختار و عاملیت برجسته میشود.
سجادپور در پایان گفت: کتاب «بریتانیا و کشور حائل» از منظر این سه مؤلفه، اثری ارزشمند و قابل پیوند با مطالعات سیاست خارجی و تاریخ روابط خارجی ایران محسوب میشود و مطالعه آن به فهم عمیقتر این حوزه کمک میکند.
۲۵۹
نظر شما