خاطرات ناصرالدین‌شاه: میرشکار بعینها دن کیشوت شده بود

رفتم در گودال شرقی مرجک‌نو بالای شکرآب. آفتاب‌گردان [سایبان] زدند. چای، هندوانه خورده، نماز کردیم. فره کبک‌های کوچک بود. مادرش هم نمی‌رفت، همان‌جا بود. بچه‌ها را باز آوردند وِل کردیم، مادره آمد بچه‌ها را برد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز ۲۵ تیر ۱۲۴۹ نوشت: صبح سوار شده رفتیم از راه راست بالا، زیر کوه مرجک‌نو ناهار خوردیم. امروز همه پیشخدمت‌ها بودند، با کلاه نمد و تفنگ و غیره. شکار امروز را من باید می‌کردم. کلاه شکاریِ سنجاب تازه برای من آقا ابراهیم آورد. کلاه کهنه سنجاب را دادم به میرشکار، دادند سرش گذاشته بود، بعینها دون کِشُد [دن کیشوت] شده بود. علی‌رضاخان، میرزا علی‌خان، عرفانچی، حکیم‌الممالک، سیاچی، آقا وجیه، میاچی‌ها، چُرتی، محقق و غیره و غیره همه کلاه نمد داشتن. رفتیم توچال. یک دسته شکار در کله دیدگاه یخچال بودند. میرشکار هم رفت طرف شرق مرجک‌نو شکار پیدا کند. میرشکار را دیدند رفتند عقب. میرشکار هم آمد گفت شکار هست. سواره‌ها را گذاشته، با میرشکار رفتیم مارُق۱ کوه سنگ‌ریزه زیاد داشت، زیر پا صدا می‌کرد. شکارها شنیده در رفتند رو به یخچال. زیاد خسته شدم.

بعد رفتم دیدگاه یخچال، همان شکارهای صبح، تیررس پشت کوه خوابیده بودند. از بس جِر بودم ملتفت نشده، یکبار سرم را میش دید، من هم او را دیدم، گریختند. بعد با حاجی پسر موسی باز شکار پیدا کردیم. بنا شد او برود سر بزند. من گفتم کجا سر بزند. ابراهیم‌خان [و] آقا وجیه را هم برد بالای کوه گذاشت. من، سیاچی، پسر ابوالقاسم‌بیک رفتیم سنگ‌چین پایین نشستیم. زیاد از حد معطل شدیم. حاجی آمد، از آن‌جایی که من گفته بودم سر نزد، افتاد زیاد پایین‌دست شکارها. شکارها راست رفتند بالا برای آقا وجیه. بعد برخاسته رفتم در گودال شرقی مرجک‌نو بالای شکرآب. آفتاب‌گردان [سایبان] زدند. چای، هندوانه خورده، نماز کردیم. فره کبک‌های کوچک بود. مادرش هم نمی‌رفت، همان‌جا بود. بچه‌ها را باز آوردند وِل کردیم، مادره آمد بچه‌ها را برد. بعد سوار شده از راه قدیمِ سرازیریِ گله‌کیله پایین رفتیم؛ رفتیم منزل. زیاد خسته شدم.

اشخاصی را که امروز در سربالایی توچال دیدم از این قرار است که سیاهه [لیست] می‌شود:

اولا: شخصی سوار قاطر بود، زنی پشت سر داشت. قاطر خالی هم داشت. پرسیدیم، گفت: شمرانی هستم به آزادبر می‌رویم ییلاق. زن هم علیحده [جداگانه] سوار قاطر بود.

ثانیا: آدم منشی‌الممالک می‌آمد از نوا. برای من گل سرخ، آلوچه تازه سبز، گیلاس آورده بود.

بعد: چند نفر قاینی می‌آمدند، سواره. عمامه داشتند. با امین‌خلوت کار داشتند.

بعد: آدم محقق از مهران برای ما بارخانه می‌آورد.

بعد: آقابیک تفنگدار که مدتی بود مرخص خانه و عتبات بود آمد، دیده شد.

در مراجعت هم دمِ منزل، کریم شیره‌ای ملاحظه شد، بارخانه آورده بود.

شب را زود خوابیدم. بسیار خسته بودم.
 

پی‌نوشت:

۱- به مارُق رفتن (مارخ) به ضم را و سکوت خاء: به تیررس آمدن شکار اعم از این‌که شکارچی به شکار نزدیک شود یا شکارچی در سنگر و کومه باشد و شکار نزدیک به او شود.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۳۰ و ۳۱

۲۵۹

کد خبر 2090649

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین