به گزارش خبرآنلاین آناهید خزیر در ایبنا نوشت: تاریخ زنجیره منظم و زمانمندی از وقایع و جریانهاست که رفتار انسان را نشان میدهد، مفاهیم علیت، ساختار و رفتار در آن با هم مرتبط هستند و تاثیر اتفاق، امکان و نیروهایی بیرونی در آن دیده میشود. عرصه تاریخ مملو از کنشهای انسانی و جریانات اجتماعی جهانی است. بنابراین بیرون کشیدن تاریخ امری خاص از میان درهمتنیدگی کامل وقایع و کنشها بغرنج به نظر میرسد. منظور از این پیچیدگی مجموعه خاصی از موضوعات تاریخی مرتبط با هم است که در حرکت تاریخ ترسیم میشوند. این نکته در کتاب «فلسفه تاریخ» کالینگوود مورد تاکید قرار گرفته است. تاریخ برای ما جذاب است؛ زیرا به گفته مارکس: «انسانها تاریخ خود را میآفرینند اما نه بر پایه انتخاب خودشان.» از این گفته چنین برمیآید که تاریخ هم در کار بودن (انتخابهای افراد و گروهها) را نشان میدهد و هم ساختار و شرایط جبری را. به همین دلیل نتایج تاریخی از لحاظ علّی نه حتمی هستند و نه کاملا نامعین و اتفاقی. درباره سوژه «تاریخ چیست و چرا آن را میخوانیم؟» با بهزاد کریمی، دانشیار گروه ایرانشناسی دانشگاه میبد یزد گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
تاریخ چیست و چرا آن را میخوانیم؟ اینها پرسشهایی بهظاهر ساده اما بسیار کلیدی و اساسی است. با هر کسی صحبت کنید پاسخی برای این دو سوال ظاهرا بدیهی در آستین دارد، اما حقیقت آن است که درک و انتظار عموم از تاریخ و کارکردهای آن بسیار متفاوت از آن چیزی است که پژوهشگران و صاحبنظران میگویند. نخست بفرمایید که از نظر شما تاریخ چیست؟
تاریخ، از منظر من، تنها مطالعه گذشته نیست، بلکه شیوهای بنیادین برای اندیشیدن درباره جهان و جایگاه ما در آن است. تاریخ دانشی است که همواره با پرسشهایی از جنس «چگونه دانستنی از گذشته ممکن است؟» و «چرا بازگویی گذشته اهمیت دارد؟» درگیر است. تاریخ نه مجموعهای از حقایق تثبیتشده، بلکه فرآیندی مستمر از تفسیر، بازاندیشی، و بازسازی است؛ یعنی گفتوگویی دائمی میان گذشته و حال. هر روایت تاریخی بر بستری از پیشفرضها، دیدگاهها و زبان شکل میگیرد. پس فهم تاریخ، در عین حال که مستلزم مراجعه به مدارک دست اول است، نیازمند درک این زمینههای نظری نیز هست. از این رو، تاریخ صرفا بازتابی بیطرفانه و خنثی از وقایع گذشته نیست، بلکه نوعی تلاش برای معنادار کردن گذشته از چشمانداز اکنون است؛ تلاشی که پیامدهای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی مهمی دارد.
در مدارس و در کلاسهای مدرسه به ما میگویند تاریخ را میخوانیم تا از گذشتگان عبرت بیاموزیم. آیا تاریخ عبرتآموز است؟
پرسش از عبرتآموزی تاریخ، پرسشی است دیرینه که اغلب پاسخی سادهانگارانه به آن داده میشود. باید روشن کرد که تاریخ به خودی خود نه معلمی اخلاقی است و نه مجموعهای از آموزههای آماده برای زندگی. تاریخ بیش از آنکه پاسخهایی قطعی به ما بدهد، ما را به تفکر انتقادی وامیدارد. آنچه تاریخ عرضه میکند، نه درسهای مستقیم و سرراست، بلکه چشماندازهایی گوناگون و متکثر از تصمیمگیری انسانی، پیامدهای ناخواسته کنشها، و تأثیر ساختارها و نیروهای کلان بر حیات فردی و جمعی است. در واقع، اگر از تاریخ بتوان «عبرت» گرفت، این عبرت نه از مسیر تقلید یا پرهیزِ صرف، بلکه از خلال پرورش حساسیت تاریخی، توانایی تحلیل چندلایهای و درک پیچیدگیهای جهان انسانی حاصل میشود. در این معنا، تاریخ به ما کمک میکند که به جای سادهسازی مسائل، بیاموزیم چگونه با پیچیدگی زندگی کنیم.
تاریخ را چه کسانی مینویسند؟
تاریخ را انسانها مینویسند؛ با همه پیشفرضها، گرایشها، و محدودیتهایشان. اگرچه مورخان حرفهای، با روشها و فنون خاص خود، نقش اصلی را در تدوین تاریخ ایفا میکنند، اما باید اذعان داشت که تاریخ همواره در تعامل با قدرت، حافظه جمعی و روایتهای رقیب شکل میگیرد. تاریخ هرگز در خلأ نوشته نمیشود. حتی انتخاب اینکه چه چیزی را بنویسیم، از کدام منابع بهره بگیریم، و به کدام صداها گوش فرا دهیم، همگی اموری هستند سیاسی و ارزشی. افزون بر آن، ورود زنان، اقلیتها، و گروههای حاشیهنشین به عرصه تاریخنگاری در دهههای اخیر، باعث شده که چشماندازهای تازهای به روی گذشته گشوده شود. بنابراین، تاریخنگاری، کنشی است متأثر از جایگاه اجتماعی، فرهنگی و معرفتی مورخ، و آگاهی از این وضعیت، شرط نخست برای خوانش انتقادی تاریخ است.
اگر قرار است از تاریخ عبرت بگیریم، چرا اشتباهات گذشتگان را تکرار میکنیم؟
پرسش از تکرار اشتباهات گذشته، در واقع به ناکارآمدی حافظه تاریخی و چگونگی روایتگری تاریخی برمیگردد. بسیاری از جوامع با نوعی فراموشی گزینشی یا تحریفشده از گذشته مواجهاند، که نه از سر ناآگاهی، بلکه گاه بهسبب منافع سیاسی، گفتمانهای مسلط، یا سازوکارهای نهادینه سرکوب و حذف شکل میگیرد. در جوامعی که با گذشته استعماری، خشونتبار یا تبعیضآمیز خود مواجهاند، تمایل فراوانی وجود دارد که این گذشته را یا کتمان کنند یا در قالبی اسطورهای و ملیگرایانه بازسازی نمایند. از سوی دیگر، نهادهای آموزشی و رسانهای، به جای آنکه فهمی انتقادی از تاریخ عرضه کنند، اغلب در بازتولید روایتهای رسمی و سادهانگارانه نقش دارند. نتیجه آنکه تاریخ، اگرچه بالقوه توانمند برای بازداشتن ما از تکرار فجایع است، اما این قابلیت را تنها زمانی میتوان بالفعل کرد که بهدرستی روایت شود، به نحوی جمعی به رسمیت شناخته شود و در آموزش عمومی جایگاهی محوری بیابد.
معمولا این جمله معروف را مثال میزنند که «آنان که تاریخ گذشته خود را ندانند، محکوم به تکرار آن هستند». این عبارت مشهور چقدر دقیق و درست است؟
این جمله بیش از آنکه گزارهای علمی باشد، هشدار و دعوتی اخلاقی است. به یک معنا، درستیاش در گروی معنایی است که از «دانستن تاریخ» در نظر داریم. اگر مراد از دانستن، صرفا اطلاع از وقایع باشد، آنگاه این گزاره ممکن است ناکارآمد به نظر برسد. اما اگر دانستن را به معنای درک عمیق علل، زمینهها، و سازوکارهای قدرت بدانیم، آنگاه این جمله، بهویژه در زمانه ما، معنایی تازه و ضروری مییابد. تاریخ نه تکرار میشود و نه عینا بازسازیپذیر است؛ اما الگوها، ساختارها، و بیعملیها میتوانند به چرخههایی از خشونت، تبعیض یا ناکارآمدی منجر شوند. آنگاه که تاریخ از حافظه جمعی حذف شود، جامعه از ابزارهای سنجش خود، یادگیری و مقاومت تهی خواهد شد. از این رو، این جمله را باید همچون فراخوانی دانست به بیداری حافظه تاریخی، نه چونان یک قانون جهانشمول.
آیا درست است که ایرانیان حافظه تاریخی ضعیفی دارند و آیا مثلا جوامع دیگر با تاریخ خود آشنایی بیشتری دارند؟
پاسخ به این پرسش نیازمند تفکیک لایههای مختلف حافظه تاریخی، ازجمله حافظه عمومی، آموزشی، نخبگانی و نهادی است. در ایران، آنچه به عنوان ضعف حافظه تاریخی مطرح میشود، بیشتر به شکل روایتگری رسمی و نوع مواجهه با گذشته بازمیگردد تا فقدان علاقه یا ظرفیت. مشکل صرفا در نبود اطلاعات نیست، بلکه در نوع سازماندهی این اطلاعات، در روایتهای حاکم، و در نسبت میان قدرت و تاریخ نهفته است. در بسیاری از جوامع دیگر نیز شاهد نوعی بازنویسی، سکوت یا اسطورهسازی درباره گذشته هستیم. روایتهای تاریخی رسمی اغلب به گونهای تنظیم شدهاند که نوعی همبستگی ملی و حافظه گزینشی تولید کنند. بنابراین، مسئله نه در «ایرانی بودن»، بلکه در نسبت پیچیده میان تاریخ، سیاست، آموزش و هویت است.
از نظر شما ما چرا باید تاریخ را بخوانیم؟ آیا اصلا باید تاریخ بخوانیم؟
خواندن تاریخ برای من یک ضرورت است، نه از آن رو که گذشته را پرستش کنیم یا در نوستالژی آن غرق شویم، بلکه بدان جهت که بدون آن، قادر به درک حال و تصور آینده نخواهیم بود. تاریخ ما را به خودآگاهی میرساند؛ ما را با سازوکارهای قدرت، ساخت اجتماعی واقعیت، روایتهای رقیب، و حدود و امکانهای کنش انسانی آشنا میسازد. در جهانی که در آن تحریفهای آگاهانه از تاریخ رواج دارند، مطالعات تاریخی دقیق و صادقانه بیش از همیشه ضروریاند. افزون بر این، تاریخ تنها به شناخت «آنچه رخ داده» محدود نمیشود، بلکه به ما میآموزد چگونه درباره آنچه میتوانست رخ دهد و آنچه میتوان انجام داد بیندیشیم. به تعبیر دیگر، تاریخْ تخیل اخلاقی ما را برمیانگیزد و افقهایی برای کنش در اختیارمان میگذارد. از این حیث، تاریخ دانشی است بنیادین برای شهروندیِ مسئولانه، برای مواجهه انتقادی با قدرت، و برای اندیشیدن به امکانهای رهایی و عدالت در جهان معاصر.
۲۵۹
نظر شما