۱ نفر
۲۰ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۷
گذشت از قصاص برای کودکان کار

بیست و چهار ساعت فرصت داشتم تا با عباراتی که طی دو سال گذشته پرتکرار ترین واژگان رد و بدل شده با این مادر داغ‌دار بودند وداع کنم و کلامی نو برای جلب رضایت ولی دم کشف کنم!

برخلاف رفاقت و صمیمیت جواد و سجاد که به قولی سری از هم جدا بودند، رابطه‌ی مادران این دو علیرغم نسبت فامیلی و سرنوشت مشترکشان که هردو در دهه‌ی آغازین زندگی مشترک مُهر بیوه شدن بر پیشانی‌اشان نشسته بود، چندان تعریفی نداشت و خانواده همواره شاهد بگومگوی این دو بودند، تا جایی که این دو نوجوان نوزده بیست ساله در هیبت حَکَم میانجی مرافعه‌ی مادران و بانی مراسم آشتی کنان می‌شدند.

دست بر قضا یکی از همان شب‌هایی که جواد و سجاد تدارک دورهمی ساده‌ای  دیده بودند، تیغ تیز ندانم زکاری ناشی از مستی و شوخی‌های نسنجیده‌ی جوانی، بر سینه‌ی سجاد نشست و داغی عظیم بر قلب مادر وی نقش بست.

جواد نقل می‌کند؛ من یک سال زودتر از سجاد باید می‌رفتم سربازی‌، اما با او قرار گذاشتم تا با غیبت دفترچه بگیرم بلکه دوتامون با هم اعزام بشیم و دوره‌ی خدمت سربازی را با هم باشیم.

روزی که دفترچه اعزام گرفتیم، سجاد گفت به بهانه‌ی خداحافظی لبی تر کنیم و منم قبول کردم، به چند نفر زنگ زدیم اما هیچ کدام عرق نداشتند و مجبور شدیم از داروخانه الکل طبی بگیریم.

بعد از خرید الکل من به مادر سجاد و سجاد به مادر من زنگ زد و برای شام دعوتشون کردیم باغ، بساط جوجه کباب و بگو و بخند به راه بود که یکدفعه سجاد راجع به خاطره‌ای از بچگی‌های من شروع کرد به شوخی کردن اولش همه خندیدیم اما سجاد دست بردار نبود و همین‌طور ادامه می‌داد، برای اولین مرتبه توی عمرم ازش متنفر شدم انگار صدایی توی سرم می‌گفت این پسر چی داره که تو پای رفاقت با او حاضر شدی یکسال سربازی‌ات عقب بندازی؟ با هر بار شوخی او، نفرت من بیشتر می‌شد به هر بدبختی بود خودم‌ را کنترل کردم تا دورهمی‌امون خراب نشه و حدود ساعت ۱۲شب راهی خانه شدیم.

شب هر کاری می‌کردم، خوابم نمی‌برد، همین که چشمم و می‌بستم، تکه‌ها و کنایه های سجاد مثل پتک میخورد توی سرم، وقتی دیدم خوابم نمی‌بره به سجاد زنگ زدم و گفتم هر کاری میکنم نمی‌تونم بخوابم که دوباره سجاد آن خاطره و شوخی را تکرار کرد، گوشی و قطع کردم و چند دقیقه بعد بهش پیام دادم میخوام بیام خونه‌ی شما بلکه خوابم ببرد، سجاد هم اکی داد.

وقتی رسیدم خانه‌اشون جای سلام و احوالپرسی بهش گفتم وقتی می‌بینی من با آن شوخی حالم خراب میشه چرا ادامه میدی؟ حتما داخل خدمت هم می‌خوای این مسخره بازی را دربیاری که سجاد با قهقه و خنده گفت زیاد سخت نگیر بالاخره بهانه ای برای خنده داریم بهش گفتم یعنی حاضری برای خندیدن من و مسخره کنی، که دوباره شروع کرد به تکرار همان شوخی...

اصلا نفهمیدم کی و چطور چاقویی که داخل جیبم بود روی سینه‌ی سجاد نشست و کل بدنش غرق خون شد،خیلی ترسیده بودم و بدون هیچ فکری پا گذاشتم به فرار ...

پزشکی قانونی علت تامه‌ی قتل را خون ریزی شدید و مستمر مقتول اعلام کرده، طوری که اگر سجاد زودتر به بیمارستان رسیده بود امکان داشت زنده بماند.

بنا بر گزارش پلیس،جواد دو ساعت پس از مجروح کردن سجاد خودش به کلانتری محل مراجعه و ماجرای درگیری با سجاد را مطرح می‌کند. 

زمانی که اورژانس و اکیپ ماموران  به محل حادثه می‌رسند، جسد غرق در خون سجاد جلوی خانه مشاهده می‌شود و از مادر سجاد هم خبری نبوده!

از بد حادثه آنشب به پیشنهاد مادر جواد، مادر سجاد به اتفاق وی به منزل یکی از دوستان رفته بودند و مادر سجاد این دعوتِ بی‌موقع را نقشه‌ای از پیش طراحی شده تصور کرده و به همین سبب علیرغم اصرار تمامی خانواده و دوستان حاضر به شنیدن التماس های مادر جواد هم نبود چه رسد به اعلام رضایت و گذشت از قصاص!!

هر بیست و چهار ساعت این دوسال برای کشف طریقی در جلب رضایت مادر داغ‌دار گذشت تا روزی که تاریخ اجرای حکم قصاص ابلاغ شد!

کمتر از یکماه فرصت باقی نمانده بود و برخلاف ایام گذشته که عقربه‌های ساعت سخت و سنگین حرکت می‌کردند، روزهای متصل به زمان اجرای حکم بسان تندباد سریع و بی معطلی طی می‌شدند.

روزهایی که مادر سجاد ثانیه به ثانیه اش را با انتشار عبارتِ حلقه‌ی دار آماده کنید تا انتقام خون پسرم را بگیرم می‌شمرد و چشمان مادر جواد از اشک کاسه‌ی خون شده بود.

به هر طریقی که می‌شد متوسل شده بودم بلکه دل مادر سجاد نرم شود اما گویی دل داغ‌دار به سنگی سخت بدل شده بود که هیچ چیز این جهان هستی بر آن اثر نداشت.

یک هفته مانده به اجرای حکم در کمال نومیدی و یاس راهی دفتر دادستان شدم بلکه برای تاخیر اجرای حکم بهانه‌ای کشف شود و این مهلت بشود شاهراه عبور از قصاص و اعلام گذشت.

به پیشنهاد ایشان با مادر سجاد تماس گرفته شد تا فردا در واحد اجرای احکام کیفری حضور یاید.

بیست و چهار ساعت فرصت داشتم تا با عباراتی که طی دو سال گذشته پرتکرار ترین واژگان رد و بدل شده با این مادر داغ‌دار بودند وداع کنم و کلامی نو برای جلب رضایت ولی دم کشف کنم!

لحظه‌ی رودرو شدنم با مادر سجاد سخت‌ترین لحظه‌ی زندگی حرفه‌ایم بود انبوهی از خشم، آمیخته با اندوهی فراوان در فریادی از اعماق جان بر سرم آوار شد.

با اولین فریاد هر آنچه کلمه و واژه بود از ذهنم پرواز کرد، او فغان می‌کرد و من سکوت، طوری زبان به کام گرفته بودم که انگار هیچ کلامی در ذهن ندارم!

 وقتی دیدم مادر سجاد اینگونه بدون وقفه لب به گلایه و فریاد گشوده آن طریق مجهول را در سکوتم کشف کردم.

مادر داغ‌دار گوشی برای شنیدن می‌خواست و نگاهی برای تایید گلایه‌هایش پس با اشاره به مادر جواد فهماندم که با سکوت همراهی‌اش کنیم، هرچه او بلندتر فریاد می‌زد، لرزش گونه‌های بارانی مادر جواد که در سکوتی عمیق اشک می‌ریخت، بیشتر می‌شد.

من میان دو مادر آزرده خاطر سر به زیر تمام شده بودم گوشی شنوا و هر از چندی با تکان سر گلایه‌ی ولی دم را تأیید می‌کردم و مادر جواد را به سکوت دعوت.

در آن فضای پر اندوه، به یکباره لابه‌لای فریادها، عبارتِ به یک شرط می‌گذرم از خون سجاد شنیده شد!

با شنیدن این عبارت انگار دروازه‌ی جدیدی از جهان روبه‌رویم گشوده شد، بی آنکه بدانم شرط و قیدش برای اعلام رضایت چیست در همان حال و احوال، سر به زیر طوری که خیالش آسوده شود با نگاهی به مادر جواد گفتم؛ هر شرطی که بگذارید قبول است.

همزمان با این کلام به فرمان مادر سجاد از اتاق دادستان خارج شدیم تا وی در آرامش خیال شرایط اعلام رضایت را با دادستان بیان کند...

سجاد دلش می‌خواست بعد از سربازی کار و کاسبی راه بندازه و بچه هایی که سر چهارراه گل می‌فروشند و می‌آورد پیش خودش ...

شش ماه به تاریخ تولد سجاد مانده بود، شش ماه! فرصت مناسبی بود تا مادر جواد با کمک خیرین و...مقدمات عملی شدن شرط اعلام رضایت مادر سجاد را فراهم کند.

با کمک دادستان مادر سجاد راضی شد، اجرای حکم برای شش ماه به تعویق بیفتد .

با گذشت شش ماه مدت حبس جواد به حد نصاب مقرر در ماده۶۱۲ قانون مجازات(حداقل سه سال حبس) می‌رسد و فروشگاه سجاد در روز تولدش با حضور کودکان کار افتتاح خواهد شد البته که با کمک خیرین و...در تامین بودجه‌ی لازم برای اجابت شرطی که ولی دم گذاشته.

وکیل دادگستری _شیراز

ماده 612 قانون مجازات اسلامی: هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته یا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد به حبس تعزیری از سه تا ده سال محکوم می‌شود.

کد خبر 2113460

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین