به گزارش خبرآنلاین روزنامه خراسان نوشت:وی در اظهارات اخیر خود با بیان این که «اگر رئیسجمهور در روزهای باقیمانده تا سفر، مجوزهای لازم برای گفتوگوهای سطح بالا با آمریکا از موضع برابر اخذ کند، دستاوردهای سفر به حداکثر خواهد رسید»، عملاً دیداری میان رئیسجمهور ایران و دونالد ترامپ را بهعنوان یک سناریوی راهگشا مطرح کرده است. این سخنان در نگاه اول شاید بهعنوان یک پیشنهاد سیاسی جلوه کند، اما در بطن خود حامل چندین اشکال اساسی و راهبردی است که نیازمند نقد جدی است.
سادهانگاری دربرابر واقعیتهای ساختاری
پیشنهاد مذاکره مستقیم در این سطح، بیش و پیش از آن که راهحل باشد، نوعی سادهانگاری نسبت به ساختار سیاست خارجی آمریکاست. تجربه چند دهه اخیر نشان داده که حتی توافقات رسمی، حقوقی و چندجانبه با واشنگتن هیچ ضمانت اجرایی واقعی ندارند. خروج یکجانبه آمریکا از برجام، بیاعتنایی به تعهدات امنیتی در افغانستان یا حتی بدعهدی در پیمانهای تجاری با اروپا، همه گواه آن است که اتکای بیش از حد به میز مذاکره با آمریکا، نوعی خوشخیالی سیاسی است. حتی آمریکا حاضر نیست از کشور قطر که توافق امنیتی و نظامی دارد دربرابر صهیونیست ها دفاع کند، حال چگونه میتوان به مردم نوید حل مشکلات کشور با مذاکره مستقیم داد، در حالی که نظام تصمیمگیری در واشنگتن بر مبنای توازن قوا و منافع اسرائیل تعریف شده است و نه بر اساس تعهد به توافقات؟ نگاهی به کشورهای منطقه کافی است تا ماهیت این خطا روشنتر شود. مصر با دههها همکاری امنیتی و اقتصادی با آمریکا، همچنان درگیر بحرانهای مزمن داخلی است و نه امنیت سیاسی دارد و نه رفاه اقتصادی. اردن که رابطهای نزدیکتر از بسیاری دیگر با واشنگتن دارد، در حساسترین بحرانها شاهد کمترین حمایت عملی آمریکا بوده است. عراق نیز پس از سالها مذاکره و همکاری مستقیم، عملاً میدان رقابت قدرتهای بیگانه و نفوذ اسرائیل شده است. در سوریه هم، جولانی که در سالهای اخیر بهنوعی با چراغ سبز آمریکا توانسته موقعیت سیاسی ـ امنیتی برای خود دستوپا کند، عملاً زیر ضربات روزمره اسرائیل قرار دارد، بیآن که واشنگتن کوچکترین اقدامی برای دفاع از او یا مهار تجاوزات تلآویو انجام دهد. حتی قطر که معاهده رسمی «تأمین امنیت» با آمریکا دارد، در روز روشن هدف حملات اسرائیل قرار گرفت. رخدادی که خط بطلانی بر هرگونه امید به اراده واقعی واشنگتن برای صلح و ثبات در غرب آسیا بود. پرسش جدی اینجاست: اگر مذاکره مستقیم، علاج مشکلات است، چرا این کشورها به ساحل امن نرسیدهاند؟
تناقض پیشنهادها با واقعیات میدانی
اصرار بر مذاکره مستقیم با آمریکا بهعنوان راهحل نهایی، نه تنها از منظر سیاست خارجی بلکه از جنبه اجتماعی نیز مضر است. این نگاه، نوعی امیدسازی واهی در جامعه ایجاد و به مردم القا میکند که گویی مشکلات عمیق و پیچیده کشور تنها با یک دیدار یا توافق قابل حل است. چنین خطایی در مدیریت افکار عمومی، دیر یا زود به سرخوردگی اجتماعی میانجامد. امروز اگر انتظار عمومی بر این مبنا شکل بگیرد که دیدار احتمالی رئیسجمهور با ترامپ میتواند گرههای اقتصادی و امنیتی ایران را باز کند، فردا در صورت عدم تحقق یا شکست چنین مذاکرهای، ناامیدی و بیاعتمادی عمومی چندبرابر خواهد شد.
امکان مذاکره تاکتیکی، نه استراتژیک
البته نفی مطلق هر نوع مذاکره نیز خطایی دیگر است. دیپلماسی عرصه تعامل و گاه حتی تاکتیکهای مقطعی است. ممکن است در چارچوبی محدود و هدفمند، تماس یا گفتوگویی میان دیپلماتهای ایرانی و آمریکایی در سطح کارشناسی یا فنی ضرورت یابد. اما تفاوت بنیادین میان «مذاکره تاکتیکی» و «مذاکره استراتژیک با هدف حل مشکلات کشور» نباید نادیده گرفته شود. اولی بخشی از ابزارهای هوشمند سیاست خارجی است؛ دومی اما یک خوشبینی سادهلوحانه است که نه با تجربه سازگار است و نه با منطق قدرت.در شرایطی که رئیسجمهور عازم نیویورک است، طرح ایده مذاکره مستقیم با آمریکا بهعنوان «راهحل مشکلات کشور» بیش از آن که واقعبینانه باشد، نوعی خطای تحلیلی و حتی سیاسی است. تجربه شکستخورده همسایگان، بدعهدیهای مکرر واشنگتن و ترجیح دایمی امنیت اسرائیل بر هر تعهد دیگر، همگی نشان میدهند که تکیه بر چنین گزینهای بهمعنای بازتولید یک توهم سیاسی است. رئیسجمهور در این سفر باید بیش از هر چیز بر منطق مقاومت، چندجانبهگرایی و بهرهگیری از ظرفیتهای جهانی غیرغربی تمرکز کند، نه بر رویایی که بارها شکست خورده است.
سادهانگاری دربرابر واقعیتهای ساختاری
پیشنهاد مذاکره مستقیم در این سطح، بیش و پیش از آن که راهحل باشد، نوعی سادهانگاری نسبت به ساختار سیاست خارجی آمریکاست. تجربه چند دهه اخیر نشان داده که حتی توافقات رسمی، حقوقی و چندجانبه با واشنگتن هیچ ضمانت اجرایی واقعی ندارند. خروج یکجانبه آمریکا از برجام، بیاعتنایی به تعهدات امنیتی در افغانستان یا حتی بدعهدی در پیمانهای تجاری با اروپا، همه گواه آن است که اتکای بیش از حد به میز مذاکره با آمریکا، نوعی خوشخیالی سیاسی است. حتی آمریکا حاضر نیست از کشور قطر که توافق امنیتی و نظامی دارد دربرابر صهیونیست ها دفاع کند، حال چگونه میتوان به مردم نوید حل مشکلات کشور با مذاکره مستقیم داد، در حالی که نظام تصمیمگیری در واشنگتن بر مبنای توازن قوا و منافع اسرائیل تعریف شده است و نه بر اساس تعهد به توافقات؟ نگاهی به کشورهای منطقه کافی است تا ماهیت این خطا روشنتر شود. مصر با دههها همکاری امنیتی و اقتصادی با آمریکا، همچنان درگیر بحرانهای مزمن داخلی است و نه امنیت سیاسی دارد و نه رفاه اقتصادی. اردن که رابطهای نزدیکتر از بسیاری دیگر با واشنگتن دارد، در حساسترین بحرانها شاهد کمترین حمایت عملی آمریکا بوده است. عراق نیز پس از سالها مذاکره و همکاری مستقیم، عملاً میدان رقابت قدرتهای بیگانه و نفوذ اسرائیل شده است. در سوریه هم، جولانی که در سالهای اخیر بهنوعی با چراغ سبز آمریکا توانسته موقعیت سیاسی ـ امنیتی برای خود دستوپا کند، عملاً زیر ضربات روزمره اسرائیل قرار دارد، بیآن که واشنگتن کوچکترین اقدامی برای دفاع از او یا مهار تجاوزات تلآویو انجام دهد. حتی قطر که معاهده رسمی «تأمین امنیت» با آمریکا دارد، در روز روشن هدف حملات اسرائیل قرار گرفت. رخدادی که خط بطلانی بر هرگونه امید به اراده واقعی واشنگتن برای صلح و ثبات در غرب آسیا بود. پرسش جدی اینجاست: اگر مذاکره مستقیم، علاج مشکلات است، چرا این کشورها به ساحل امن نرسیدهاند؟
تناقض پیشنهادها با واقعیات میدانی
اصرار بر مذاکره مستقیم با آمریکا بهعنوان راهحل نهایی، نه تنها از منظر سیاست خارجی بلکه از جنبه اجتماعی نیز مضر است. این نگاه، نوعی امیدسازی واهی در جامعه ایجاد و به مردم القا میکند که گویی مشکلات عمیق و پیچیده کشور تنها با یک دیدار یا توافق قابل حل است. چنین خطایی در مدیریت افکار عمومی، دیر یا زود به سرخوردگی اجتماعی میانجامد. امروز اگر انتظار عمومی بر این مبنا شکل بگیرد که دیدار احتمالی رئیسجمهور با ترامپ میتواند گرههای اقتصادی و امنیتی ایران را باز کند، فردا در صورت عدم تحقق یا شکست چنین مذاکرهای، ناامیدی و بیاعتمادی عمومی چندبرابر خواهد شد.
امکان مذاکره تاکتیکی، نه استراتژیک
البته نفی مطلق هر نوع مذاکره نیز خطایی دیگر است. دیپلماسی عرصه تعامل و گاه حتی تاکتیکهای مقطعی است. ممکن است در چارچوبی محدود و هدفمند، تماس یا گفتوگویی میان دیپلماتهای ایرانی و آمریکایی در سطح کارشناسی یا فنی ضرورت یابد. اما تفاوت بنیادین میان «مذاکره تاکتیکی» و «مذاکره استراتژیک با هدف حل مشکلات کشور» نباید نادیده گرفته شود. اولی بخشی از ابزارهای هوشمند سیاست خارجی است؛ دومی اما یک خوشبینی سادهلوحانه است که نه با تجربه سازگار است و نه با منطق قدرت.در شرایطی که رئیسجمهور عازم نیویورک است، طرح ایده مذاکره مستقیم با آمریکا بهعنوان «راهحل مشکلات کشور» بیش از آن که واقعبینانه باشد، نوعی خطای تحلیلی و حتی سیاسی است. تجربه شکستخورده همسایگان، بدعهدیهای مکرر واشنگتن و ترجیح دایمی امنیت اسرائیل بر هر تعهد دیگر، همگی نشان میدهند که تکیه بر چنین گزینهای بهمعنای بازتولید یک توهم سیاسی است. رئیسجمهور در این سفر باید بیش از هر چیز بر منطق مقاومت، چندجانبهگرایی و بهرهگیری از ظرفیتهای جهانی غیرغربی تمرکز کند، نه بر رویایی که بارها شکست خورده است.
17302
نظر شما