به رفتاری که نتیجه‌اش احضار به دادسرا ست جرم می‌گویند نه چالش یا شوخی

برخی چالش‌ها و شوخی‌ها  چه در دورهمی‌های دوستانه و چه در فضای مجازی، می‌توانند در کسری از ثانیه از یک سرگرمی ساده به رفتاری مجرمانه منتهی شوند.

بر سنگفرش سیاه و خاکستری راهروی دادسرای جنایی، در انتهای سه‌کنج تاریک آن، هیبتی غریب به چشم می‌آید؛ پیکری که گویی چند سر و چند دست اضافه دارد. هر از چندی، یکی از سرها به‌سوی درِ ورودی برمی‌گردد و چند چشم خیره، منتظر و نگران، در آنجا میخکوب می‌شود.

چشمانی که از ژرفای آن‌ نفیر اندوه و شرم زبانه می‌کشد؛ نگاهی آمیخته با پشیمانی و دلهره‌ای مبهم، دلهره‌ای که گاه از ترسِ روبه‌رو شدن با شاکی می‌آید و گاه از هراسِ رسیدن پدر و مادر و شماتت بی‌امانشان.

فضای دادسرا آکنده از غم و اندوه، اتمسفری سنگین که تا چندصد متر آن‌سوتر حال و هوای هر رهگذری  را مکدر می‌کند.

و چه تضاد آشکاری است؛ در مجاورت باغ ناری و خیابان ارم شیراز که طبیعتِ سبز و لطافت درختانش سخاوتمندانه عابرین پیاده را به لبخند مهمان می‌کند،فضای دادسرا چون جزیره‌ای سرد و عبوس ماتمکده‌ایست مملو از آه و اندوه.

 فضایی غریب و بی‌رحم، بی‌شباهت به لطافت باغ‌های اطراف.

در حیاط دادسرا نیمکت‌های سرد و آهنین، جایگاه پدران و مادرانی است که نگاهشان بین حیرت و شرمساری معلق مانده. سرافکنده از رفتار فرزندان خویش، یک چشم به جست‌وجوی راه گریزی از این مخمصه‌ و چشمی دیگر به دستبند و پابندی که نماد هنجارشکنی است و  بر روح جوانشان سنگینی می‌کند.

برای هر پدر و مادری، تصور چنین صحنه‌ای دردی است هم‌سنگ با داغِ جدایی فرزند.

آن تضاد حاکم بر محیط دادسرا و خیابان های اطراف، در چهره‌ی متهمان نیز هویداست؛ آنان که تا همین دیروز با عربده‌کشی و قُلدری سعی داشتند، طوری وانمود کنند که هیچ خدایی را بنده نیستند، امروز در بند قانون چون کودکانی بی‌پناه، سر در گریبان در گوشه‌ای نشسته‌اند و هیچ بعید نیست که با چشمانی گریان در ازدحام جمعیت پی مادر یا پدر خویش بگردند تا در آغوش ایشان پناه گیرند.

در میانه‌ی مرور این چهره‌ها، سه زوج با سیمایی متفاوت، جلب نظر می‌کنند. حضور آن‌ها حکایت از همان هیبت غریب سه‌کنج راهرو داشت؛ سه جوان سر به زیر که اکنون گوش به سرزنش پدران و مویه‌ی مادران سپرده بودند.

ترکیب صدای لرزان والدین با اشک‌های خاموش فرزندان، صحنه‌ای می‌سازد جانکاه؛ قطرات اشکی که بی‌صدا بر گونه‌ی جوانان می‌لغزد، رساتر از هر کلام، فریاد شرمساری را روایت می‌کند. ناخودآگاه خود را میان این جماعت می‌بینم، شنونده‌ی قصه‌ای تلخ که به آرامی بازگو می‌شود:

دورهمی چند دختر و پسر جوان، با طرح چالشی سخیف و دور از اخلاق، به فاجعه انجامیده است. این سه پسر، در سایه‌ی آن هیاهوی بی‌خردانه، حرمت شکستند و با دست‌درازی به دختران حاضر، خط قرمزی را که هرگز نباید از آن گذر می‌کردند، دریده و امروز نادم و مغموم در انتظار کیفری هستند به جبران آن نابخردی!

شوخی یا جرم؟!

از منظر جرم‌شناسی،مرز میان«شوخی» و «جرم» بسیار باریک‌تر از آن است که بسیاری تصور می‌کنند.برخی چالش‌ها و شوخی‌ها  چه در دورهمی‌های دوستانه و چه در فضای مجازی، می‌توانند در کسری از ثانیه از یک سرگرمی ساده به رفتاری مجرمانه منتهی شوند که مصداق تعرض به حریم خصوصی، آزار جسمی یا روانی، و حتی جرایم جدی‌تر است.

مشکل اصلی آنجاست که بسیاری از جوانان، تحت تأثیر هیجان جمعی یا فضای رقابتی، متوجه تبعات حقوقی و کیفری کار خود نیستند و در چنین موقعیتی نقش تربیتی والدین و مراجع آموزشی تربیتی هویدا می‌شود.  تعرض به حریم شخصی و حیثیت دیگران، حتی اگر به نام چالش یا تفریح انجام گیرد ممکن است ذیل عنوان جرم تعریف و لذا واجد مسئولیت کیفری شود.

از سوی دیگر، پیامدهای روانی و اجتماعی چنین رفتارهایی برای قربانیان نیز قابل انکار نیست؛ احساس ناامنی، شرمساری و بی‌اعتمادی، زخم‌هایی است که گاه بسیار عمیق‌تر از مجازات‌های رسمی بر جان افراد می‌نشیند.

بنابراین، تکلیف حکومت است تا به طرق مختلف به ارتقای سطح آگاهی‌ جامعه اقدام کند؛ باید به جوانان آموزش داد که مرز شوخی کجاست و چه زمانی عبور از آن، آینده‌ی خود و دیگران را به مخاطره می‌اندازد.

غفلت از این موضوع سبب افزایش آمار پرونده‌های دادسرا، رنج خانواده‌ها و یا هتک حیثیت و اعتبار افراد و تباه شدن آینده‌ی یک جوان خواهد شد!

وکیل دادگستری-شیراز 

کد خبر 2117557

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار