گروه اندیشه: سایت روزنامه سازندگی در مطلبی به قلم علیرضا گوهری، مراسم شب های گوته در مهرماه سال ۱۳۵۶ را تحلیل کرده است. مراسمی که اغلب متفکران، روشنفکران و دیگر نویسندگان همچون هوشنگ گلشیری، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، اخوان ثالث، و سیمین دانشور در آن حضور داشتند و در سخنانی به سانسور ، خفقان و قیم مآبی دولت به شدت حمله کردند. ماهیت مراسم شب های گوته قرار بود سلسله نشست ها ادبی ده شبانه روزی باشد، ولی در عمل تبدیل به بزرگترین گردهمایی روشنفکری تاریخ معاصر ایران و نقطه عطفی در حافظه جمعی ایرانیان شد. البته اشتباه نویسنده آن جاست که عامل اعتراضات را وجود رفاه اقتصادی و تضاد آن با اقتدار مطلق نظام شاهنشاهی می داند. این در حالی است که بر اساس سخنرانی شاه که فیلم آن در آپارات موجود است تحلیل نویسنده اشتباه است.
شاه اعلام می کند: «در حال حاضر بهای کالاهای اساسی نسبت به دو سال قبل به این قرار است: گندم ۳۲۰ درصد، شکر ۳۰۸ درصد، سیمان ۳۰۰ درصد، پشم ۲۲۰ درصد، آهن آلات ۲۰۰ درصد، روغن نباتی ۲۰۰ درصد، الیاف مصنوعی ۲۲۰ درصد، پوست و چرم ۲۰۰ درصد. پیش از آن هوشنگ نهاوندی رئیس وقت دانشگاه تهران در ملاقات باشاه گزارش تهیه شده توسط دانشگاه تهران در باره اقتصاد و تورم را مطرح و اعلام کرده بود که تورم بیش از ۳۰ درصد است. اما شاه با عصبانیت نسبت به این گزارش، در عمل با بی اعتنایی به نهاوندی او را از اتاق بیرون کرده بود. به نحوی شاه مایل نبود واقعیت بیماری هلندی ایران که ناشی از نفرین منابع و درآمدهای نفتی است، مانند سرطان خود که تا قبل از بستری شدن، کسی نمی دانست او مبتلا به سرطان است قبول کند.
دلیل اصلی آن که شعار مستضعفین در برابر مستکبرین به ویژه در دیوار نوشته ها، به شعار پربسامد انقلاب ۵۷ تبدیل شده بود نیز مبتنی بر محور فقر و غنا بود. و بزرگترین اشتباه شرکت کننده در شب گوته آن بود که همه ماجرا را سیاسی می دانستند، و اگر شاه کفن شود بدون حل مسایل اقتصادی، وطن، وطن می شود. اغلب تحلیل های تک عاملی فراموش می کنند که دیگ آش انقلاب، در آتش برنامه های اصل ۴ ترومن و اصلاحات ارضی که بزرگترین و بی سابقه ترین موج مهاجرت روستاییان به شهر را در خاورمیانه رقم زده بود، بار گذاشته بود. اکنون باید همه از خود بپرسیم سرمایه داری کمپردار آن روز، امروز به چه پدیده ای تبدیل شده است؟ خصولتی، دلال مسلک، و ... با این همه علیرغم اشتباه بسیار مهمی که در تحلیل گوهری موجود است، اما به طور کلی تحلیل نویسنده نسبت به مراسم شب های گوته، مطلبی ارزشمند است که متفکران، ادیبان، نویسندگان یک پارچه بلافاصله بعد از ایجاد فضای باز سیاسی کارتری، دست به اعتراض شدید می زنند و نشست ادبی، تبدیل به صحنه اعتراض علنی و بی سابقه روشنکری می شود.
نویسنده ذکر می کند که در آن سخنرانی ها، علاوه بر سانسور، سرکوب تخیل از سوی بیضایی و گلشیری، بر مسئولیت اخلاقی روشنفکر از سوی ساعدی نیز تاکید شد. از نظر نویسنده، این ده شب، پیوند محکمی میان «قلم و خیابان» برقرار کرد. جمعیت حاضر در مراسم، فقط روشنفکران نبودند، بلکه شامل دانشجویان، و مردم عادی هم می شدند. از نظر نویسنده هرچند شب های گوته مستقیما منشاء انقلاب نبود، اما نشانهای قدرتمند از فرسودگی نظام و گسست عمیق میان جامعه و حکومت بود که روشنفکران زودتر از سیاستمداران آن را فهمیدند. از نظر گوهری، این مراسم ماندگاری فرهنگی داشته است. زیرا پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، این رویداد همچنان در حافظه فرهنگی ایران زنده است و بازتاب آن در آثار هنری جدید (مانند سریالها و استفاده از هوش مصنوعی برای بازسازی صداها) شاهدی بر ماندگاری این لحظه تاریخی است.
****
در مهرماه ۱۳۵۶ ده شب پیاپی در باغ انستیتو گوته تهران، شاعران و نویسندگان ایران گرد هم آمدند تا از آزادی، سانسور و مسئولیت روشنفکر در حکومت پهلوی سخن بگویند. آخرین شب این سلسله برنامهها ۲۷ مهر برگزار شد؛ اکنون، چهلوهشت سال از آن روزها میگذرد. با این حال، «شبهای گوته» هنوز از حافظه فرهنگی ایران بیرون نرفته است. در سال جاری، دو سریال شبکه نمایش خانگی هر یک به شکلی به آن اشاره کردند. در تاسیان، صحنهای از سخنرانی بهرام بیضایی بازآفرینی شد و در سووشون، تبلیغات مجموعه با صدای بازسازی شده سیمین دانشور و تولید شده با هوش مصنوعی، مخاطبان را به یاد همان ۱۰ شب انداخت.
این بازگشت ناگهانی به واقعهای فرهنگی از نیمقرن پیش، نشانهای است از ماندگاری یک لحظه تاریخی در ذهن جمعی ایرانیان. لحظهای که روشنفکران، در دوران خفقان و سانسور دوره پهلوی، برای نخستین بار توانستند آزادانه سخن بگویند و سخنشان شنیده شود.در پاییز ۵۶ ایران در میانه دو واقعیت متضاد قرار داشت. رفاه اقتصادی حاصل از درآمدهای نفتی و محدودیت سیاسی ناشی از اقتدار مطلقه محمدرضا شاه. سانسور، ممیزی و کنترل فرهنگی در تمام سطوح جامعه جاری بود. کانون نویسندگان ایران، که پس از سالها سرکوب بار دیگر فعال شده بود، تصمیم گرفت، سلسله سخنرانیهایی برگزار کند تا نویسندگان درباره وضعیت ادبیات و آزادی بیان سخن بگویند. محل برگزاری، باغ انستیتو گوته، بهسبب وابستگیاش به دولت آلمان، فضایی امنتر از نهادهای داخلی به نظر میرسید؛ جایی که حکومت نمیتوانست به آسانی در آن دخالت کند. آنچه قرار بود مجموعهای از نشستهای ادبی باشد، در عمل به بزرگترین گردهمایی روشنفکری تاریخ معاصر ایران بدل شد.
در نخستین شب، سیمین دانشور، نویسنده سووشون، بر صحنه رفت و از «زیباشناسی در زمانه زشتی» سخن گفت. او هشدار داد که هنرمند ایرانی اگر آزادی را از دست بدهد نه تنها زبان خود را بلکه روح خلاقه جامعه را از میان میبرد. همان شب، رحمتالله مقدممراغهای، بیانیه کانون نویسندگان را خواند؛ بیانیهای که با جسارت از لغو سانسور و رعایت آزادی قلم سخن میگفت. مهدی اخوانثالث با صدای خسته و سنگینش، شعر «در حیاط کوچک پاییز در زندان» را خواند و فریاد زد: «و اینجا هنوز مردان از مردن نمیترسند». جمعیت چند هزارنفری برخاست و دست زد.
در شب دوم، منوچهر هزارخانی از «آزادی اندیشه و قیممآبی دولت» گفت و از روشنفکرانی که خود، به نام عقلانیت یا مصلحت، سانسور را توجیه میکنند. شعرهای نعمت میرزازاده، طنز تلخ و خشم فروخورده مردم را بازتاب میداد. شب سوم با حضور شمس آلاحمد و بهرام بیضایی، صریحتر شد. بیضایی از تئاتری سخن گفت که «پیش از تولدش خفه میشود» و از سانسوری که حتی تخیل را به جرم پرسش میکشد. بیاغراق میتوان گفت، سخنرانی او یکی از درخشانترین متون فرهنگی آن سالها بود؛ متنی که هنوز در میان پژوهشگران تئاتر ایران بازخوانی میشود.
در شب چهارم، غلامحسین ساعدی با عصبانیت بر صحنه رفت. سخنرانیاش درباره «شبههنرمند» بود؛ کسی که با قدرت سازش میکند و هنر را ابزار مشروعیت میسازد. صدایش میلرزید، وقتی گفت: «ما هم مسئولیم، اگر قلممان را در خدمت دروغ بگذاریم». هوشنگ ابتهاج و حسین منزوی شعر خواندند و جمعیت که دیگر فقط روشنفکران نبودند بلکه دانشجویان، کارمندان و مردم عادی هم بودند با فریاد و کف زدن، پاسخ دادند.
در شب پنجم، باقر مؤمنی از جریان چپ و توده، از عوارض سانسور گفت. از مرگی که آرامآرام بر ذهنها میخزد و مردم را به خودسانسوری عادت میدهند. سعید سلطانپور، دیگر شاعر چپگرا، شعرهایی خواند که آشکارا سیاسی بود و فضا را ملتهب کرد. شب ششم، نوبت هوشنگ گلشیری بود با سخنرانی مشهورش درباره «جوانمرگی در نثر فارسی». او از نویسندگانی گفت که «پیش از آن که پخته شوند، زیر تیغ سانسور خاموش میشوند». در پایان همان شب، هانس بیکر، رئیس آلمانی انستیتو گوته، کوتاه از آزادی فرهنگی سخن گفت و اشاره کرد که درهای مؤسسهاش همیشه به روی نویسندگان ایرانی باز است. جملهای که در آن شرایط، خود نوعی اعلام همبستگی محسوب میشد.
شبهای بعد فضای گفتوگوها تندتر شد. اسلام کاظمیه از حقوق قانونی ملت گفت و داریوش آشوری در سخنرانی «شعر آزادی است» از آزادی در فرم و اندیشه دفاع کرد. مصطفی رحیمی در شب هشتم از «فرهنگ دیوانسالار» گفت؛ از فرهنگی که خلاقیت را خفه میکند و نویسنده را به کارمند دولت بدل میسازد. در شب نهم، فریدون تنکابنی داستانی خواند که طنزی تند علیه قدرت بود و شب دهم، گرچه اسنادش کامل نیست، با شور و ازدحامی بیسابقه پایان یافت. هزاران نفر در باغ انستیتو گوته «آزادی بیان» را فریاد زدند و خواستار آن شدند. چند روز بعد، حکومت رسماً کانون نویسندگان را تهدید کرد و بسیاری از سخنرانان به ساواک احضار شدند.
شبهای گوته نه منشأ مستقیم انقلاب بلکه نشانهای از گسست میان جامعه و حکومت بود. روشنفکران، پیش از سیاستمداران، فهمیده بودند که نظام موجود از درون فرسوده شده است. سخنرانیها و شعرها بازتابی از خشم فروخورده مردم بود اما بیشتر بهدنبال بیان فرهنگی اعتراض بودند تا سازماندهی سیاسی. با این حال همان تجربه سخن گفتن آزاد در برابر هزاران نفر، ذهن جمعی جامعه را تغییر داد. پس از آن دیگر بازگشت به سکوت ممکن نبود.
۱۰ شب گوته نقطه عطفی شد در تاریخ روشنفکری ایران. آن رویداد، پیوندی میان قلم و خیابان برقرار کرد و میان شعر و سیاست. روشنفکران آن دوران، برخلاف نسلهای پیش از خود، در پی پناه بردن به برج عاج نبودند؛ میخواستند در متن جامعه بایستند. آنها نه فقط از سانسور که از مسئولیت اخلاقی خود در برابر مردم سخن گفتند و شاید به همین دلیل بود که حکومت از آنان بیش از مخالفان سیاسی میترسید چون زبان داشتند و مخاطب.
با گذشت نزدیک به ۵ دهه، یاد آن شبها هنوز زنده است؛ در حافظه مردمی که آن باغ را پر کردند، در صدای ضبط شده سیمین دانشور و گلشیری و حالا در سریالهایی که با فناوریهای تازه، آن صحنهها را بازمیآفرینند. شبهای گوته دیگر فقط بخشی از تاریخ روشنفکری نیست؛ بخشی از حافظه جمعی ایرانیان است. یادآور لحظهای کوتاه، لحظهای که کلمه بر سکوت غلبه کرد.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما