گروه اندیشه: گفت و گوی محمد ابوالحسنی، با دکتر احمد موثقی گیلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به رابطه دوسویه میان جهانی شدن و بنیادگرایی دینی میپردازد و استدلال میکند که بنیادگرایی نه تنها در تقابل با جهانی شدن قرار دارد، بلکه محصول شکستها و نابرابریهای ناشی از آن است. موثقی گیلانی معتقد است جهانی شدن، فرآیندی برگشتناپذیر است که با وجود تمایل به یکدستسازی، منجر به چندپارگی و به حاشیهراندن بخشهای وسیعی از جوامع، بهویژه در کشورهای در حال توسعه (جنوب جهانی) شده است. بنیادگرایی دینی (مانند القاعده و داعش) در حقیقت یک پوپولیسم مذهبی، خاصگرایانه و ضدسیستم است که در بستر فقر، بیعدالتی، استبداد و شکست دولتهای ملی در نوسازی و توسعه، رشد میکند. این جریان، که ریشههای تاریخی در سلفیگری و وهابیت دارد، ماهیتی واکنشی (عکسالعملی) داشته و با «بنیادگرایی سکولار» قدرتهای جهانی (ایالات متحده و اسرائیل) که متوسل به زور و خشونت میشوند، متناسب است؛ بهطوریکه تشدید عملکرد یکی، موجب تقویت دیگری میشود. از نظر موثقی گیلانی تنها پادزهر مؤثر و قویترین راهکار برای مقابله با هر دو شکل بنیادگرایی (سکولار و اسلامی)، توسعه انسانی و پایدار است که فقر، بیکاری، و شکاف طبقاتی را حل کند و از طریق سیاستهای میانهروانه، تولید و دموکراسی (مانند مدل ترکیه و مالزی) در خاورمیانه محقق شود. ابوالحسنی در مقدمه ای که بر گفت وگوی خود با موثقی گیلانی نوشته می گوید: «در دههها و سالهای اخیر، بنیادگرایی یکی از مسائل جهانی مهم بوده است. تا مدتها تصور میشد که روند تدریجی مدرنیته در سراسر جهان باعث کمرنگ شدن نقش دین در زندگی اجتماعی و عرصه سیاست میشود اما در انتهای قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم دستکم دو جریان و سازمان بنیادگرا در سرزمین اسلام ظهور کرد؛ القاعده و داعش. به نظر میرسد خاورمیانه همچنان عرصه پیکارهای مذهبی باشد. همچنین در چند سال اخیر حضور تعداد زیادی از مهاجران و پناهندگان مسلمان در اروپا به بحثهایی در خصوص تفاوت اسلام و فرهنگ اروپا دامن زده است. در خصوص این مسائل گفت و گوی حاضر که در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد منتشر شده، در زیر از نظرتان می گذرد:
****
جهانی شدن شمشیر دو لبه:«عصر اطلاعات» و «مرگ جغرافیا»، مقوم بنیادگرایی جدید و پوپولیسم
در چندین دهه اخیر از عبارت دهکده جهانی سخن گفتهاند. چنین به نظر میرسد که روندهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در سراسر دنیا به سمت همسویی میرود. بااینحال، دقیقا در همین عصر جهانی شدن شاهد بروز دو جریان بنیادگرا در سرزمینهای اسلامی بودیم؛ القاعده و داعش. فکر میکنید چه رابطهای میان روند جهانی شدن و بنیادگرایی دینی هست؟ جهانی شدن، بنیادگرایی را تخفیف میدهد یا تشدید میکند؟
در نظریههای جهانی شدن این روند برگشتناپذیر شمرده میشود. جهانی شدن ارتباطات، جریان آزاد اطلاعات و جریان مالی گستردهای که در سراسر جهان هست جزیی از این روند است. جهانی شدن در برهه کنونی واقعیتی جدی است به نحوی که از محو شدن مرزها و مرگ جغرافیا سخن میگویند. جهانی شدن با مدرنیته، شرکتهای بزرگ و چند ملیتی و بازار جهانی ارتباط دارد. در یکی- دو قرن گذشته تحول جهانی بزرگی روی داد که مبتنی بر صنعتی شدن بود، اما تحول بزرگ کنونی بر مبنای فناوری دیجیتال، هوش مصنوعی و دادههاست که به پیدایش عصر اطلاعات انجامیده است. در عصر اطلاعات، فعالیت و تقاضا بیشتر در حوزه خدمات است تا صنعت؛ اقتصاد تا حدی به حوزه خدمات منتقل شده است.
همچنین تجارت و مالیه از صنعت جلو افتاده؛ ما میبینیم که نوسانات نرخ ارز چه تاثیر گستردهای میتواند داشته باشد و دولتها و سرمایهگذاران به بازار بورس و تخصیص اعتبار اهمیت میدهند. همچنین زیر پای دولتها خالی شده و عملکرد آنها در سطح محلی با مشکلاتی روبرو شده است. این وضع، دربردارنده فرصتها و تهدیدهاست. وضع جاری، البته شکننده است. مالیه بینالمللی حالت فرار داشته و یک شبه میتواند برای بعضی بهشت یا جهنم بیافریند چیزی که در بحرانهای مالی جهانی شاهدش بودیم.
جهانی شدن اثر دوسویهای دارد: هم تمایل به یکدستسازی دارد و هم به چندپارگی و حاشیهای شدن میانجامد. بخشهای مهمی از جامعه در این فرآیند به حاشیه رانده میشوند. نحوه تاثیرگذاری این فرآیند به جایگاه هر کشور بستگی دارد. بازندههای جهانی شدن، کسانی که به حاشیه رانده میشوند، هم در کشورهای شمال یافت میشوند و هم در کشورهای جنوب. این وضع به شکل گرفتن پوپولیسم میانجامد، همانطور که در کشورهای غربی شاهد رشد تدریجی راست افراطی هستیم. در کشورهای جنوب، شکاف عمیقتر است. چون بسیاری از کشورهای مسلمان در روند نوسازی موفق نبودند و آمادگی ورود به فرآیند جهانی شدن را نداشتهاند، بازندههای بیشتری در آنها به چشم میخورد که مستعد پذیرش بنیادگرایی میشوند. بنیادگرایی، به بیانی دیگر پوپولیسم مذهبی است.
این گرایش، خاصگرایانه و ضدجهانی شدن است. جهانی شدن همانطور که امکاناتی برای نیروهای مولد فراهم کرده، برای نیروهای مخرب هم فرصت و امکاناتی پدید آورده؛ مثلا بنیادگرایان از شبکههای مجازی برای یارگیری و تبلیغ ایدههای خود بهره میبرند. در عصر جهانی شدن، اسلامگرایی فراملی میشود، مثلا القاعده و داعش چنین حالتی داشتند و در سطح جهانی تبلیغ میکردند. به این حالت، «بنیادگرایی جدید» (neo-fundamentalism) میگویند. این تفکر، گرایش عامگرایانه ندارد و به همین دلیل با نیروهای سازنده در شمال جهانی به ائتلاف و همکاری نمیپردازد بلکه تنها به فکر نجات مسلمین است. بنیادگرایی مسیحی هم تنها به دنبال نجات مسیحیان است و ایضا بنیادگرایی یهودی.
از ابنتیمیه و وهابیت تا ۱۱ سپتامبر: تبارشناسی فکری القاعده و داعش
لطفا کمی درباره تاریخچه اسلام بنیادگرا توضیح دهید. ایدههای افراطی القاعده و داعش از کجا ریشه گرفتهاند؟
القاعده و داعش دو رویکرد متفاوت داشتند اما افکارشان نزدیک به هم بود. القاعده، داعش، بوکوحرام، طالبان و الشباب ایدههای مشابهی دارند. اینها ریشه در برخی جریانهای تاریخ اسلام دارند: اهل حدیث، احمد بن حنبل، ابن تیمیه به نحوی پایههای این گرایشات را گذاشتند. جریانهای نامبرده، سلفیهای قدیمی را بازتولید کردند. مادر جریانهای بنیادگرا در دنیای معاصر، وهابیت در عربستان و شاه ولیالله دهلوی در شبه قاره هند است. وهابیت عربی تفسیری خاص از ایدههای ابنتیمیه ارایه میکند.
میراث شاه ولیالله هم به افغانستان و پاکستان میرسد. عربستان و پاکستان سهم مهم و انکارناپذیری در توسعه بنیادگرایی داشتهاند. ایدههای تشکیل حکومت اسلامی و اعاده خلافت، به رشیدرضا میرسد. رشیدرضا ابتدا میخواست خلافت را احیا کند اما وقتی که دید ممکن نیست حکومت اسلامی را صورتبندی کرد که نوعی تئوکراسی محسوب میشود. رشیدرضا روی مودودی و اخوانالمسلمین تاثیر زیادی گذاشت، همچنین روی سید قطب. داعش هم دقیقا ایده رشیدرضا را پیاده کرد.

رشید رضا میخواست بین دو بخش اسلام پل بزند: بخش شمالی که ترک و بازمانده عثمانی بود و بخش جنوبی که عربی بود؛ بدین منظور پایتخت را در موصل قرار داد که بین دو بخش شمالی و جنوبی سرزمین اسلام قرار دارد. داعش دقیقا موصل را به عنوان پایتخت خود برمیگزیند. اسامه بنلادن و ایمن الظواهری جزو عربهای افغان بودند که در انتهای عمر شوروی القاعده را تشکیل دادند. اینان تحت تاثیر سیدقطب قرار داشتند. القاعده نسبت به حضور گسترده امریکا در جهان حساس بوده و با آن به مقابله پرداخت. تحرکات القاعده نهایتا به حادثه یازده سپتامبر منجر شد.
فقر، ظلم و جهانی شدن ناعادلانه؛ چرا بازندگان توسعه در جنوب، مستعد دام سلفیگری و بنیادگرایی میشوند؟
وضعیت کنونی سازمانها و گروههای بنیادگرا را چطور توصیف میکنید؟ با توجه به اینکه رهبران عمده این گروهها کشته شدند و به لحاظ سازمانی بسیار ضعیف شدهاند گمان میکنید که اصلا آیندهای داشته باشند؟
بنیادگرایی در اصل و متن اسلام غلبه ندارد. اقلیتی کوچک از بنیادگرایی حمایت میکنند که البته پرسروصدا هستند. مردم و مناطقی که از جهانیسازی محروم مانده و عقب افتادهاند مستعد بنیادگرایی میشوند. با توجه به اینکه وضع جهانی شدن و توزیع ثروت و امکانات ناعادلانه بوده، برخی مناطق مستعد افتادن در دام سلفیگری هستند اما اگر روند نوسازی به خوبی طی شود، گرایشهای بنیادگرا و سلفی به حاشیه میروند.
برخی دولتهای جنوب، ضعیف و شکننده یا شکستخوردهاند، در انطباق با غرب مشکل دارند و نمیتوانند فرآیندهای مسالمتآمیز، قانونی و دموکراتیک را حمایت کرده و طبقه متوسط را پدید آوردند پس مستعد این هستند که بستر بنیادگرایی در اشکال جدید باشند. مثلا به داعش خراسان که در آسیای میانه شکل گرفته توجه کنید؛ در تاجیکستان داعش طرفدارانی دارد.
در افغانستان هم طالبان در صدر امور است. در این کشورها، ظلم و استبداد و بیکاری و فقر فراوان است. در آسیای مرکزی و قفقاز خلأ تئوریک وجود دارد، در ایجاد اشتغال و درآمد مشکل جدی وجود دارد و از دموکراسی هم بهره چندانی ندارند پس به دام بنیادگرایی میافتند. در مقابل، مالزی و ترکیه فرق میکنند و به خاطر بهرهگیری از توسعه، در دام بنیادگرایی نمیافتند. کشورهای خلیج فارس هم اخیرا تحولات مثبتی را پشت سر گذاشتهاند که آنها را از بنیادگرایی در امان میدارد. تا زمانی که ظلم و ستم و فقر هست زمینه برای خیزشهای افراطی و سلفی وجود دارد.
خاورمیانه، مقاومترین جبهه علیه دموکراسی
پس فکر میکنید کشورهای اسلامی در پذیرش ایدههای لیبرالدموکراسی سرسختی خاصی نشان نمیدهند؟ یعنی موضع و پذیرندگی آنها با دیگر کشورهای جهان که سابقه طولانی دموکراسی ندارند فرق چندانی ندارد؟
این مورد ربط زیادی به اسلام ندارد. شرایط هریک از این کشورها متفاوت است و سیاست و عملکرد کشورهای خاورمیانه عموما مبتنی بر اسلام نیست. البته خاورمیانه مقاومترین منطقه در برابر دموکراسی است؛ البته لبنان و ترکیه به عنوان کشورهای دارای دموکراسی مطرح هستند اما بقیه کشورها نه. کشورهای حاشیه خلیج فارس هم اخیرا توسعه اقتصادی خوبی را تجربه کردهاند اما از دموکراسی بهره ندارند و به شکل خاندانی اداره میشوند.
بنابراین دموکراسی جلوه چندانی در این منطقه ندارد و تزریق دموکراسی با حمله بیرونی هم چندان ممکن نیست. موقعیت کشورهای خاورمیانه مثل ژاپن نیست که با حمله نظامی، دموکراسی در آن استقرار یابد. مناطق محروم و به حاشیهراندهشده مثل شمال آفریقا (حتی مصر و الجزایر) و سوریه و عراق و افغانستان و پاکستان در فرآیند جهانی شدن شرکت خوبی ندارند و مستعد دموکراسی نیستند.
در این منطقه عاملی به نام اسراییل وجود دارد که زمینهساز مشکلات بغرنجی میشود. منطقه ما تنها منطقهای است که اتحاد ندارد و همین زمینه را برای هژمونی اسراییل فراهم کرده. طرحهایی برای اتحاد و قدرتمندسازی خاورمیانه مطرح شدهاند، مثلا خاورمیانه جدید و خاورمیانه بزرگ طرح شیمون پرز و جرج بوش بودند که ظاهر دموکراتیک داشتند اما بنیانهای اقتصادی و امنیتی کشورها تحت این طرح به دست اسراییل میافتاد.
یک مدل تقسیم کار منطقهای توسط شیمون پرز مطرح شد: مثلا عربستان دلار عرضه کند، مصر به خاطر جمعیتش نیروی انسانی عرضه کند و اسراییل هم به مدیریت بپردازد. اما باید توجه کرد که طرحهای توسعه در خاورمیانه اگر بر مبنای تسلط اسراییل و امریکا باشد، حتی رونق اقتصادی به ارمغان بیاورند، زخمهای هویتی همچنان سر باز میکنند و امنیت و صلح و آرامش به وجود نمیآید. این طرحها، صلح را از طریق قدرت جاری میسازند نه از رهگذر بحثهای اخلاقی، انسانی، زیستمحیطی و فرهنگی. در حال حاضر، رئال پولیتیک کار خود را انجام میدهد و کسانی که به اخلاق و هویت بها میدهند در برابر این جهانیسازی تحمیلی و یکطرفه صفآرایی خواهند کرد.
صفآرایی مذکور اثر خود را بر فرآیند جهانی شدن میگذارد. در اثر فرآیند جهانی شدن، الیگوپولیها و شرکتهای تولید اسلحه قدرت زیادی داشته و در اثر جنگ و اقتصاد جنگی رونق میگیرند. صاحبان منافع خاص در جهانی شدن سهم زیادی میبرند پس نمیتوان گفت که درحال حاضر جهانی شدن به نفع همه است و به یاری حاشیهنشینان میآید. رویکرد حال حاضر اسراییل و امریکا، مبتنی بر«بنیادگرایی سکولار»است؛ هرچه این بنیادگرایی سکولار قویتر عمل کند، بنیادگرایی اسلامی هم بیشتر پا میگیرد. هرچه اسراییل و امریکا، زور و خشونت بیشتری به کار بگیرند، شرایط برای برپایی بنیادگرایی اسلامی هم مطلوبتر میشود.
توسعه پایدار، پادزهر بنیادگرایی: راهکار برد-برد اروپا برای خاورمیانه
پس نتیجه میگیریم که بنیادگرایی اسلامی حالت عکسالعملی داشته و با اعمال بازیگران جهانی تغییر میکند؟ همچنین با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و عدم توسعهیافتگی تغذیه میشود؟
راهحل پرهیز از بنیادگرایی (چه در شمال و چه در جنوب- چه به شکل سنتی و چه سکولار) را باید در گفتمان توسعه انسانی و پایدار جست. باید به توسعه جهانی پایدار با رعایت مسائل انسانی و محیطزیستی دست یافت. این توسعه باید مبتنی بر دیالوگ شرق و غرب، شمال و جنوب و همچنین اسلام و غرب باشد. رهبری این توسعه میتواند به دست امریکا باشد اما امریکایی که تحت کنترل ترامپ باشد و اروپایی که به سمت فاشیسم میرود با وضعیت اسراییل که جلودار این مجموعه تمدنی است، امکان هدایت توسعه جهانی را ندارد. مثلا امریکای اوباما همراه با اروپای قارهای که از سنت معتدلی برخوردار است میتوانست سکاندار تغییرات باشد.
اروپا برخلاف امریکا، تمایل دارد که طبقه متوسط در خاورمیانه تقویت شود چراکه به خاطر نزدیکی جغرافیایی و اشتراک در حوزه مدیترانه بیشتر در معرض مسائلی قرار دارد که در خاورمیانه رخ میدهد؛ هرگونه بیثباتی و جنگ و ازهمگسیختگی در خاورمیانه دامنگیر اروپا هم میشود. لازم به ذکر است که سرمایهداری اروپایی با سرمایهداری امریکایی متفاوت است و روال معتدلتری دارد. نسخه سرمایهداری آنگلوساکسونی (موجود در انگلستان و امریکا) خشنتر و متمایل به بنیادگرایی است. اروپاییان ترجیح میدهند مسلمانان در کشورهای خود زندگی کنند و کشورهای خاورمیانه از رفاه نسبی برخوردار باشند.
سیاست توسعه باید مشتمل بر این موارد باشد: پیگیری سیاستهای میانهروانه به سمت صنعتی شدن، تولید، انباشت سرمایه، ایجاد اشتغال و برپایی دموکراسی. اگر جوانان کشورهای خاورمیانه مشغول کار و تولید شوند و زمینه برای کار و درآمدشان فراهم شود دیگر جذب ایدههای افراطی نخواهند شد.

این وضعیت برد-برد خواهد بود. جهانی شدن، مناطق مختلف دنیا را به یکدیگر مرتبط کرده و بنابراین وضعیت خاورمیانه روی دیگر مناطق جهان هم اثرگذار خواهد بود. دنیا به رهبرانی احتیاج دارد که این به همپیوستگی را لحاظ کرده و عام، انسانی و جهانی بیندیشند. این رهبران باید نگاه کلان داشته و از محلیگرایی و خاصگرایی بپرهیزند.
چه موضوعی گرایشهای افراطی را در اروپا تعدیل میکند؟
اشاره کردید که دود مشکلات خاورمیانه به چشم اروپا میرود. امروز یکی از مشکلات مطرح در اروپا همین مهاجران کثیر مسلمان و خاورمیانهای هستند. برخی معتقدند مسلمانان با فرهنگ اروپایی مانوس نیستند و وحدت ارگانیک جوامع اروپایی را به هم میریزند. برخی دیگر با استناد به حقوق بشر، برای مهاجران مسلمان حقوق مدنی و انسانی برابر قائل میشوند. به نظر شما مهاجران مسلمان در کشورهای اروپایی به نیروی سیاسی بدل شدهاند یا توان تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی را دارند؟
مسلــمانان در اروپــا تشکلهایی دارند و تعلقات هویتی به عنوان مسلمان برای خودشان قائلند اما با توجه به سطح بالای دموکراسی و مشارکت در کشورهای اروپایی به تعارض جدی با دول حاکم برخورد نمیکنند. آنها قادرند با مردمان اروپا به اشتراک منافع دست یافته و در جامعه اروپایی جذب شوند و گرایشهای احیانا افراطی آنان تعدیل میشود.
از طرفی نظریات مربوط به حقوق بشر و احترام به مهاجران، به نفع اقتصاد کشورهای اروپایی هم هست چون جمعیت اروپا رو به پیری رفته و نیروی کار کاهش مییابد. نیروی کار مهاجر میتواند به اقتصاد آنان کمک کرده و در جمعیت اروپایی جذب شود. مهاجران به فرم سیاسی موجود تن داده و در احزاب سیاسی براساس اشتراک منافع عضو میشود. به نظر نمیرسد که آنان خطری برای اروپا باشند.
صعود راست افراطی اروپا؛ پیوندهای جهانی میان سیاستمداران پوپولیست
پس به نظر شما نهادهای سیاسی غربی آنقدر مستحکم هستند که سکولاریسم و بیطرفی نسبت به ادیان را رعایت کنند و پایدار بمانند.
بله، البته رشد تدریجی راستگرایی در اروپا هم پدیدهای است که نیازمند توجیه است و آن را باید تا حدی ناشی از جهش اقتصادی از تولید به سمت خدمات دید؛ برخی افراد از این تغییر جا میمانند. در این وضع برخی رسانهها تلقین میکنند که چون مهاجران به اروپا آمدهاند وضع خراب شده؛ همانطور که در گذشته یهودستیزی وجود داشت امروزه اسلامهراسی وجود دارد.
صاحبان منافع و صنایع بزرگ هم که بعضا در ارتباط با اسراییل هستند به این تصورات دامن میزنند. جالب است که گرایشات راست افراطی یکدیگر را در سراسر جهان پیدا میکنند. از لولا داسیلوا رییسجمهور برزیل پرسیدهاند که چرا ترامپ این همه تعرفه سنگین بر برزیل بسته و او پاسخ میدهد که امریکا با دخالت در دموکراسی ما برای نجات ژاییر بولسنارو، رییسجمهور راستگرای سابق، در حال تلاش است. میبینیم که پیوند میان سیاستمداران راستگرا در سطح جهانی در حال گسترش است. البته به علت وجود احزاب سیاسی، پارلمانگرایی و اعتدال سیاسی موجود در دموکراسیهای غربی، نفوذ راستگرایی افراطی تعدیل میشود و بسیاری از مردم به آن گرایش ندارند.
مدل توسعه ترکیه و مالزی: راه مقابله با بنیادگرایی پوپولیستی با حل فقر و ایجاد مشارکت سیاسی
بهطور کلی میتوان گفت توسعه اجتماعی و اقتصادی قویترین پادزهر برای بنیادگرایی میتواند باشد (در هرجای دنیا که باشد).
بله، باید توجه کرد که توسعه با رشد اقتصادی فرق دارد. توسعه به حل مساله فقر، بیکاری و شکاف طبقاتی میپردازد. دولتهای ملیگرا و توسعهخواه مسوولیت این کار را بر گردن میگیرند. در کشورهای حاشیه خلیج فارس، ترکیه و مالزی این مدل پیاده شده است و بنابراین بنیادگرایی در آنها به حاشیه رفته است.
در مالزی، حزب اسلامی مالزی به دنبال ایدههای اسلامگراست اما به علت توسعهیافتگی این کشور فرصت ابراز وجود چندانی ندارد. مالزی کشوری سهپاره است: متشکل است از مالاییهای مسلمان، چینیهای با قدرت اقتصادی و هندوها؛ این سه پاره در ائتلاف و همکاری با یکدیگر قرار گرفته و اختلافات خود را خنثی میکنند. در این کشور، هویت ملی، دولت ملی، بوروکراسی کارآمد و طبقه متوسط قوی وجود دارد. نظام سیاسی مالزی توسعهیافتهتر است و مخالفان میتوانند با کسب برخی منافع درون آن جذب شده و مشارکت داشته باشند.
در میان کشورهای اسلامی، ترکیه هم توانسته به معیارهای توسعه دست یابد و به همین خاطر سلفیگرایی و بنیادگرایی در آن رشد نمیکند. فضای سیاسی در آن باز است و حزب عدالت و توسعه قادر است در این فضا فعالیت داشته باشد، بدینترتیب اسلامگرایان ترک رویکرد متعادلی در پیش میگیرند. اسلامگرایان همواره در ترکیه درونسیستمی عمل کرده و به مبارزه با کلیت نظام سیاسی دست نزدهاند. این یکی از محاسن ترکیه است. در مقابل میبینیم که در مصر فعالیت اخوانالمسلمین محدود و ممنوع میشود و اخیرا هم عبدالفتاح السیسی با آن مقابله میکند.
در الجزایر هم فعالیت اسلامگرایان در دورههایی محدود شده است. در جایی که نظام سیاسی بسته باشد و با مخالفان مدارا نکند، گرایش به افراطگرایی پیش میآید. باید بدانیم که بنیادگرایی اسلامی رویکرد پوپولیستی داشته و اساسا ضدسیستم است، هم ضد رژیمهای حاکم و هم ضد نظام جهانی؛ این گرایش میخواهد غرب را کلا نابود کند؛ این جز توهم چیز دیگری نمیتواند باشد. حداقل میتوان گفت غرب و اسراییل را با این روشهای قدیمی نمیتوان محو کرد؛ کسانی که هیچ دستی در صنایع بزرگ، مالیه بینالملل و فناوریهای پیشرفته ندارند نمیتوانند اقتدار کشورهای غربی و اسراییل را به چالش بکشند.
نباید یک طرفه قضاوت کرده و تمامی تقصیرات را بر گردن بنیادگرایان بیندازیم؛ صدای آنها هم باید شنیده شود. تمام آن چیزهایی که تحت عنوان دموکراسی و حقوق بشر وجود دارد باید برای افراد محروم و مستعد بنیادگرایی هم موجود باشد؛ دغدغههای آنها بیجا و بیمناسبت نیست: از ظلم و ستم و فساد گرفته تا اشغالگری و تهاجم استعماری اسراییل و امریکا. دغدغههای آنها بیجا نیست اما راهکارشان غلط است. به لحاظ انسانی و اخلاقی مخالفت با اسراییل درست است اما راهحل آن جنگهای کلاسیک یا جنگ چریکی نیست.

شکاف تکنولوژیک و صنعتی شدن در مقابله با اسرائیل بدون توسعه ساختاری
در واقع کشورهایی باید اسراییل و قدرتهای بزرگ را به چالش بکشند که توان صنعتی و اقتصادی بالایی دارند و توسعهیافته باشند.
وقتی اسراییل در پیشروترین موجهای صنعتی شدن قرار دارد رویارویی نظامی با آن، مادامی که قدرت معادل و مشابهی وجود نداشته باشد، صحیح نیست، چه این جنگ حالت چریکی داشته باشد و چه جنگ رسمی بین ارتش دو کشور باشد. جالب است که حتی ترکیه صنعتی و توسعهیافته هم از مقابله با اسراییل پرهیز میکند.
با توجه به حمایتی که امریکا از اسراییل میکند مقابله با آن دشواریهای خاصی دارد. حتی تکنولوژی روسیه هم توان برابری با تکنولوژی امریکا را ندارد. بنابراین کشورهای خاورمیانه باید تغییرات ساختاری را در جهت صنعتی شدن و بهبود وضع اقتصادی اعمال کنند. همچنین افزایش مشروعیت نظام سیاسی و تقویت رابطه دولت و جامعه از ضروریات است. این کشورها سپس میتوانند از طریق دیپلماسی و نهادهای بینالمللی و همچنین اتحادهای منطقهای، هژمونی اسراییل و رئالیسم تهاجمی امریکا را به چالش کشیده و خنثی کنند.
اگر این کشورها قدرت چانهزنی در محافل جهانی را پیدا کرده و از درون سیستم جهانی اعتبار پیدا کنند میتوانند حقوق خود و مظلومان را احقاق کنند. اما رویکرد سنتی دیگر پاسخگو نیست، چراکه ماهیت نظام بینالمللی اکنون فرق کرده است. دیگر گرایشهای چهگوارایی در جهت ضدیت با سیستم جهانی توان تغییر دادن شرایط را ندارد. میبینیم که چین با پیشه کردن سکوت و رویکرد معتدل و غیرنظامی، سلطه جهانی امریکا را به چالش کشیده و به کاهش فاصله خود با غرب دست زده اما روسیه با وجود قدرت نظامی عظیم و سابقهدارش، در نبرد با اوکراین دچار دردسرهای جدی شده است، چراکه شکاف تکنولوژیک و توسعهمحور زیادی با غرب دارد.
۲۱۶۲۱۶





نظر شما