گروه اندیشه: در ایران، آیندهپژوهی نامی است که به نظر می رسد تنها روی کاغذ دنبال می شود. پژوهش در این زمینه جایی ندارد و برنامه کشور هم بر آن اساس پیش نمی رود. همین که تندروها تاکنون کشور را حتی بعد از انتخابات ۱۴۰۳ محل تاخت و تاز خود قرار داده اند، حکایت از این امر می کند. از این رو شاید مطلب زیر که مصاحبه مهدیه سادات نقیبی با دکتر ابراهیم حاجیانی، جامعهشناس و مدیر گروه آیندهپژوهی مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری ، منتشر شده در صفحه اندیشه روزنامه ایران است، این موضوع را بهتر نمایان کند.
حاجیانی در این مصاحبه به بررسی وضعیت دانش و کاربرد آیندهپژوهی در نظام مدیریتی ایران پرداخته است. او در بیان اهمیت جهانی آینده پژوهی در جهان امروز، می گوید که در جهان امروز، آیندهپژوهی یک دانش میانرشتهای حیاتی برای شناسایی روندها، طراحی سناریوها و آمادگی در برابر تحولات و بحرانها است. به اعتقاد دکتر حاجیانی، آیندهپژوهی در ایران هنوز نتوانسته از سطح گفتمان نظری فراتر رود و به یک نظام فکری و سیاستی منسجم در تصمیمسازیهای کلان کشور تبدیل شود. استقبال از آن بیشتر در سطح شعار باقی مانده و تأثیر واقعی در تصمیمگیریها (بهجز حوزههای دفاعی/امنیتی) نداشته است. تصمیمگیریها عمدتاً بر پایه اقتضائات روز و نگاه کوتاهمدت انجام میشود و ساختار حکمرانی فاقد رویکردهای آیندهنگرانه و نهادینه است. مدیران اغلب واکنشی عمل میکنند تا پیشنگرانه. او سپس به موانع نهادی و ذهنی در باره آینده پژوهی اشاره می کند. غلبه تفکر کوتاه مدت و روزمره در مدیران، نبود نهادهای تخصصی و اندیشکده های فعال و ضعف پیوند میان دانش و سیاستگذاری، مقاومت ذهنی مدیران در برابر نتایج آینده پژوهی که فرضیات سنتی آن ها را به چالش می کشد، عدم فراگیری نقش دانشگاه در نهادینه سازی آینده پژوهی، از جمله موانع به کارگیری آینده پژوهی به شمار می روند.
حاجیانی راهکار کاهش شکاف میان دانش آینده پژوهی و تصمیم سازی را تعامل دوطرفه از سوی پژوهشگران و مدیران می داند. او معتقد است ارتقای کیفیت تحقیقات، تدوین سناریوهای کاربردی تر و تمرکز بر مسائل عینی کشور، و همچنین باور به ضرورت این دانش و حمایت از مراکز تخصصی و نهادینه کردن نگاه آینده نگر در فرآیندهای رسمی تصمیم سازی به منظور توسعه کشور حیاتی و ضروری است. او نقش آینده پژوهی را در کمک به حل بحران حیاتی می داند و معتقد است نقش آیندهپژوهی در مواجهه با بحرانهایی چون آب، مهاجرت و ناترازی اقتصادی، در شناسایی زودهنگام مسائل، طراحی سناریوهای محتمل و ایجاد نظامهای هشداردهی مؤثر است. این گفت وگو در زیر از نظرتان می گذرد:
****
جناب دکتر حاجیانی، «دانش آیندهپژوهی» در ایران تا چه اندازه توانسته از سطح شعار و گفتمان نظری فراتر رود و به یک نظام فکری و سیاستی مؤثر در تصمیمسازیهای کشور بدل شود؟
«آیندهپژوهی در ایران» هنوز نتوانسته از سطح شعار و گفتمان نظری فراتر رود و به یک نظام فکری و سیاستی منسجم در فرآیند تصمیمسازیهای کشور بدل شود. در ظاهر، طی دو دهه اخیر استقبال نسبتاً خوبی از سوی نهادهای سیاستگذار نسبت به آیندهپژوهی صورت گرفته، اما این استقبال بیشتر در سطح گفتار بوده و در عمل هنوز نتوانسته در تصمیمگیریهای کلان کشور تأثیر واقعی بگذارد. آنچه تاکنون در این زمینه اتفاق افتاده، بیشتر ناشی از ذوق و سلیقه مدیران ارشد یا میانی بوده است، نه نتیجه یک برنامهریزی یا سیاست سازمانیافته. بهعبارت دیگر، هنوز «رویکردهای آیندهنگرانه» در ساختار حکمرانی ما بهصورت نهادینه وارد نشدهاند و تصمیمگیریها همچنان بر پایه اقتضائات روز و نگاه کوتاهمدت انجام میشود.
البته در برخی حوزهها مانند بخشهای دفاعی، نظامی و امنیتی تا حدودی توجه به آیندهپژوهی دیده میشود و برنامهریزیهای بلندمدت در آن حوزهها با رویکردهای آیندهنگرانه همراه بوده است. اما در سایر عرصهها بویژه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، این نگاه بسیار ضعیف است و اغلب جایگاهی در سیاستگذاریها ندارد. نکته قابلتوجه این است که هرچه سطح تصمیمگیری بالاتر میرود، میزان بهرهگیری از آیندهپژوهی کمتر میشود؛ یعنی مدیران میانی و اجرایی گاهی با انگیزه و آگاهی بیشتری به این موضوع میپردازند، اما در سطوح کلان و ملی، هنوز چنین رویکردی شکل نگرفته است. در مجموع، میتوان گفت آیندهپژوهی در ایران هنوز نه بهصورت نظاممند و نه حتی در سطح گفتمان نظری پایدار، جایگاه مشخصی پیدا نکرده است. ما در مراحل ابتدایی و جنینی بهرهگیری از دانش، تکنیکها و رویکردهای آیندهپژوهی قرار داریم و تا رسیدن به مرحلهای که تصمیمات کشور بر اساس «سناریوها و تحلیلهای آیندهمحور» اتخاذ شود، فاصله قابلتوجهی داریم.
آیندهپژوهی در ساختارهای دانشگاهی را چگونه ارزیابی میکنید؟
نهادینهسازی آیندهپژوهی در ساختار دانشگاهی ایران هنوز در مراحل اولیه است. تنها چند دانشگاه کشور، بویژه در وزارت علوم و بخشهای دفاعی و راهبردی، این رشته را در مقاطع تحصیلات تکمیلی راهاندازی کردهاند، اما این روند فراگیر نیست و در بیشتر دانشگاهها، بویژه شهرستانها، چنین گرایشی وجود ندارد. مراکزی مانند «پژوهشگاه شاخصپژوه» در اصفهان که نقش مهمی در ترویج فرهنگ آیندهپژوهی داشتند نیز منحل شدهاند.
چه موانع ذهنی یا نهادی مانع از شکلگیری «فرهنگ آیندهنگر» در کشور شدهاند؟
در بخش مدیریتی، مهمترین مانع، تفکر کوتاهمدت و روزمره مدیران است که فرصت و انگیزه لازم برای نگاه آیندهمحور را ندارند. از سوی دیگر، نبود نهادهای تخصصی و اندیشکدههای فعال در این حوزه باعث شده پیوند میان «دانش آیندهپژوهی» و «سیاستگذاری» ضعیف بماند. از نظر معرفتی نیز بسیاری از تصمیمگیران بهدلیل تغییرات سریع و محیط ناپایدار، آیندهپژوهی را غیرواقعی یا بیفایده میدانند.
در مجموع، کمبود متخصصان، ضعف ارتباط دانشگاه و مدیریت و غلبه نگاه کوتاهمدت باعث شده آیندهپژوهی هنوز در ساختارهای علمی و اجرایی کشور نهادینه نشود. در حوزه سلامت هم با وجود برخی تلاشها، «سیاستگذاری مبتنی بر آینده» هنوز بهصورت ساختاری شکل نگرفته است.
با توجه به اینکه در جهان امروز، آیندهپژوهی بخش جداییناپذیر از سیاستگذاری است، فاصله میان «دانش آیندهپژوهی» با «فرآیندهای تصمیمسازی» را چطور میتوان کاهش داد؟
برای کاهش این شکاف باید از هر دو سو حرکت صورت گیرد؛ هم از سمت نهادهای سیاستگذار و هم از سوی جامعه علمی و پژوهشی آیندهپژوهی. از یکسو، پژوهشگران و اندیشکدههای فعال در حوزه آیندهپژوهی باید کیفیت تحقیقات، روشها و خروجیهای خود را ارتقا دهند، سناریوهای دقیقتر و کاربردیتری تدوین کنند و مسائل واقعی و جاری کشور را محور مطالعات خود قرار دهند. هرچه پژوهشها از مسائل عینی جامعه فاصله بگیرند، نتایج آنها برای سیاستگذاران کمتر قابل استفاده خواهد بود و این جدایی تداوم مییابد.
از سوی دیگر، تصمیمسازان و مدیران کشور نیز باید خود را نیازمند دانش آیندهپژوهی بدانند و از آن بهعنوان ابزاری ضروری برای کاهش غافلگیری و خطا در تصمیمات استفاده کنند. حمایت از مراکز تخصصی آیندهپژوهی، ایجاد ارتباط مستمر میان پژوهشگران و سیاستگذاران و نهادینهکردن نگاه آیندهنگر در فرآیندهای رسمی تصمیمسازی از گامهای ضروری در این مسیر است. در مجموع، پرکردن این فاصله تنها با تعامل دوطرفه، افزایش اعتماد متقابل و باور به ضرورت تصمیمگیری مبتنی بر آینده ممکن است؛ چراکه هر تصمیمی بدون توجه به آینده، دیر یا زود به شکست و غافلگیری خواهد انجامید.
برخی تحلیلگران بر این باورند که تصمیمگیران کشور اغلب «واکنشی» عمل میکنند نه «پیشنگرانه». به نظر شما این مسأله ناشی از ضعف دانش آیندهپژوهی است یا نبود اراده بهرهگیری از آن در ساختارهای حاکمیتی؟
بله، من هم بر این باورم که نظام تصمیمگیری در ایران عمدتاً واکنشی و موقتی عمل میکند و در برابر تحولات، بیشتر دچار غافلگیری میشود تا پیشبینی. نمود این مسأله را میتوان در ناترازیهای کشور ـ از جمعیت و انرژی گرفته تا سیاستهای فرهنگی و اقتصادی ـ مشاهده کرد. ریشه این مشکل بیش از آنکه صرفاً ناشی از «ضعف دانش آیندهپژوهی» باشد، به نبود اراده در ساختارهای مدیریتی بازمیگردد. مدیران ارشد و میانی کشور غالباً با ذهنیت گذشته تصمیم میگیرند و حتی اگر تحصیلات مدرن داشته باشند، در عمل متوجه تغییرات و روندهای آیندهساز نیستند. به همین دلیل، سیاستها معمولاً بر مبنای دادهها و پیشفرضهای قدیمی تنظیم میشوند و نتیجه، تصمیمات اشتباه و اصلاحهای مکرر است.
از سوی دیگر، بسیاری از مدیران تمایلی به استفاده از نتایج «مطالعات آیندهپژوهی» ندارند، زیرا این یافتهها معمولاً پیشفرضهای ذهنی و سنتی آنان را به چالش میکشد. این مقاومت ذهنی و ساختاری، باعث میشود دانش آیندهپژوهی در تصمیمسازیهای کشور به حاشیه رانده شود.
البته ضعف در «توسعه علمی آیندهپژوهی» نیز بیتأثیر نیست، اما مشکل اصلی، نبود تمرین ملی برای آیندهنگری و عدم باور به ضرورت آن است. برای عبور از این وضعیت، هم تصمیمگیران باید به اهمیت آیندهپژوهی ایمان بیاورند و هم متخصصان این حوزه با ارتقای کیفیت مطالعات خود، اعتماد و کاربردپذیری نتایج را افزایش دهند.
با توجه به چالشهای امروز جامعه ما چون بحران آب، مهاجرت نخبگان و ناترازی اقتصادی، آیندهپژوهی چگونه میتواند به حل این بحرانها کمک کند؟
نقش اصلی آیندهپژوهی در مواجهه با بحرانها «شناسایی زودهنگام مسألهها»، «طراحی سناریوهای محتمل» و «ایجاد نظامهای هشداردهی مؤثر» است. آیندهپژوهان باید بتوانند وضعیتهای کشور را در افقهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت تحلیل کنند، سناریوهای مختلف را بر اساس احتمال وقوع ترسیم و پیامدهای هرکدام را برای سیاستگذاران، رسانهها، بخش خصوصی و جامعه مدنی توضیح دهند.
یکی از ضعفهای جدی در ایران، «تکسناریویی» بودن مطالعات و نبود نظام هشدار سریع برای رصد علائم و نشانههای تغییر است. این در حالی است که طراحی نظام هشدار بر پایه تحلیل دادهها و سیگنالهای ضعیف، از ارکان اصلی آیندهپژوهی محسوب میشود.
در حال حاضر، مدیریت بحران و نظام تصمیمسازی کشور فاقد «نگاه آیندهنگرانه» است. بنابراین، ضروری است آیندهپژوهان با ارتقای توان حرفهای، بهرهگیری از روشهای ترکیبی کمی و کیفی و استفاده از دادههای بزرگ و علوماجتماعی محاسباتی، نقش مؤثرتری در پیشبینی و پیشگیری از بحرانهای آینده ایفا کنند.
۲۱۶۲۱۶






نظر شما