خاطرات ناصرالدین‌شاه: انیس‌الدوله را دیدم سوار خر سفیدی بود، به زیارت می‌رفت؛ بسیار خنده‌ام گرفت

دولت روس به دول انگلیس و غیره اعلام کرده است که عهدنامه بعد از جنگ سواستپول را حالا قبول ندارم، کسر شأن من است؛ حالت عثمانی خیلی بد است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز چهارشنبه ۲۰ رمضان ۱۲۸۷ (۲۳ آذر ۱۲۴۹) نوشت: امروز باید به کربلا برویم. صبح زود از خواب برخاستم رفتم حمام، بعد سوار شدیم. پنج فرسنگ راه است. صبح بسیار بسیار سرد بود، باد سردی می‌آمد. به کالسکه عثمانی نشستم راندیم. والی‌پاشا، کمال‌پاشا، حسام‌السلطنه، وزیر خارجه، مشیرالدوله، تیمور و غیره بودند، صحبت شد. قدری که راه رفتیم، خواستم سوار بشوم برویم شکار قاز [غاز] و غیره. قدری که رفتم، باد بسیار سرد می‌آمد، برگشتم به کالسکه نشستم. قدری که رفتیم به ناهار افتادیم. تا چادر بزنند توی کالسکه نشستم، بعضی کاغذهای وزیر خارجه را ملاحظه کردیم، خودش هم بود. با مشیرالدوله حرف زدیم. دندانم امروز درد می‌کند.

دولت روس به دول انگلیس و غیره اعلام کرده است که عهدنامه بعد از جنگ سواستپول را حالا قبول ندارم، کسر شأن من است؛ حالت عثمانی خیلی بد است.

بعد رفتم توی سراپرده آفتاب‌گردان. در کباب خوردن، دندان پیش‌رو خیلی درد گرفت، به طوری که زیاد اذیت کرد، الی منزل بسیار اذیت کرد. بعد از ناهار سوار کالسکه شده راندیم برای منزل. عرفانچی دم کالسکه روزنامه فرنگی می‌خواند. دندانم خیلی اذیت می‌کرد. سیاچی روی اسب کلاغی زد. دسته اعرابی با عَلَم و دهل پیدا شدند. فرستادیم، معلوم شد عجم هستند، از طایفه بلوچ سواحل خلیج‌فارس. خاقان مغفور این‌ها را این‌جا فرستاده است – بعد از وهابی – که حول نجف را محافظت کنند. رئیس‌شان حالا محمدعلی‌خان نامی است. در سواحل آب کوفه می‌نشینند. می‌گفته است هزار خانواریم.

خلاصه کالسکه ما به راه افتاد. نزدیک کربلا کالسکه ایستاد. توی کالسکه وضویی گرفته، سرداری گلابتون زردی پوشیدیم. میرزا علی‌خان و غیره بودند. پرتقالی خوردیم، قلیانی کشیدیم، به راه افتادیم. کالسکه ما به رد کالسکه والده شاه افتاد. از بی‌راهه رفته بودند. زمین چمن، نهر، نهر خشک زیادی بود، زمین ناهموار؛ بسیار بد گذشت، آخر سوار اسب شدم. باد سردی می‌آمد، دو ساعت هم به غروب مانده است. اردو جای اولی نیست، دورتر افتاده است. راندیم برای زیارت – سواره – همان جمعیت آخوند، مردم و غیره بعینها بودند. رفتم زیارت. حاجی رضاقلی‌خان برادر سپهدار پیدا شد، گفت سه روز است آمده‌ایم، با سلطان خانم همشیره حسام‌السلطنه به مکه می‌خواهند بروند.

وارد صحن مقدس شدیم. رفتیم توی ضریح نماز کردم. بنا شد الی روز بیست‌وسوم ان‌شاءالله این‌جا بمانیم، بیست‌وچهارم برویم. معیر و غیره بودند. بعد از زیارت آمدیم منزل. کاهو خوردم. زن‌ها آمدند و حرف زدند وقتی که می‌آمدم انیس‌الدوله را دیدم سوار خر سفیدی بود، به زیارت می‌رفت؛ بسیار خنده‌ام گرفت. پیرزن‌ها، زعفران‌باجی، و غیره هم پیاده از عقب می‌رفتند، چون امروز حرم به زیارت نرفتند.

شب را خوابیدیم. بسیار بسیار سرد بود.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۲۰۵-۲۰۴

۲۵۹

کد مطلب 2156041

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 2 =