خاطرات ناصرالدین‌شاه: میرزای شیرازی به گوش ما دعا خواند

جمعیت زیادی بودند در هشر. بازار بیرون شهر، در روی کوه و تپه مشهور به جودی که می‌گویند کشتی نوح این‌جا قرار گرفته است. صلوات زیادی به طور عجیب می‌کشند، معلوم بود که هیچ دل‌شان نمی‌خواست ما برویم.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز سه‌شنبه ۱۹ رمضان ۱۲۸۷ (۲۲ آذر ۱۲۴۹) نوشت: امروز از خدمت حضرت [علی(ع)] کمال ملال و تأسف و زیاده از حد تکدر و دلواپس مرخص شده، رو به کربلا رفتیم. صبح از خواب برخاسته، رفتم حمام رخت پوشیدیم. زمین‌ها، چادرها همه تَر است. سوار کالسکه شده، دم دروازه دریا سوار اسب شده رفتم زیارت. همه بودند. زیارتِ با افسوسی کرده. میرزا حسن شیرازی که از اجله علماست و به استقبال هم نیامده بود، حضور هم نیامده بود و ندیده بودم، در صحن، مشیرالدوله او را آورد دیدم؛ ملای وارسته‌ای است. به نظرم آدم خوبی آمد، بسیار هم می‌گویند فهیم است، شباهت به شکل شیخ سعدی شاعر مرحوم شیرازی دارد. قدری صحبت شد، به گوش ما هم دعایی خواند.

بعد سوار شده، از دروازه وادی‌السلام رفتم بیرون. جمعیت زیادی بودند در شهر. بازار بیرون شهر، در روی کوه و تپه مشهور به جودی که می‌گویند کشتی نوح این‌جا قرار گرفته است. صلوات زیادی به طور عجیب می‌کشند، معلوم بود که هیچ دل‌شان نمی‌خواست ما برویم.

خلاصه سوار کالسکه شده راندیم. همه‌جا از پهلوی نهر وکیل‌الملک می‌رفتیم. یک فرسنگ که رفتیم، نهری است که شیخ محمدحسن نجفی مرحوم، از پول هند، آب فرات را به شهر نجف می‌خواسته است بیاورد، ناقص مانده بود؛ وکیل‌الملک می‌خواست به اتمام برساند و آب او را بیاورد، تا خیلی راه هم آب آن نهر قدیم، نهر وکیل‌الملک را پر کرده بود. دیدم آب زیادی است، صاف خوب. نهر وکیل‌الملکی را گود انداخته‌اند که به زمین نجف بنشیند. نهر شیخ محمدحسن از روی کف زمین می‌آید، گودی ندارد. خلاصه به آب نرسیده، کنار نهر، در زمین خشک به ناهار افتادیم. عرفانچی و غیره بودند. طولوزون با نایب روس و معلم موزیک از راه آب به سیاحت ذی‌الکفل، حله، شهر بابل رفته است. محقق از مهمانی که به خانه شیخ عبدالمحسن این هزّال، شیخ رُنیزه رفته بود تعریف می‌کرد. با مهمانی شیخ طایفه چَلّوب که همه شیعه هستند.

خاطرات ناصرالدین‌شاه: میرزای شیرازی به گوش ما دعا خواند

بعد از ناهار سوار کالسکه شده راندیم. هوا گرم خفه بود. مگس و پشه زیادی بود. راندیم راندیم. ذی‌الکفل را با دوربین تماشا کردم. یک مناره بلندی دارد. گنبدش مخروطی بسیار بلند است، دورش قلعه دارد، میان آن یهودی‌ها منزل دارند؛ بیرون قلعه خانوار زیادی بودند، محقق می‌گفت شیعه هستند. عرفانچی پهلوی کالسکه روزنامه می‌خواند.

امروز حاجی میرزا علی مقدس را دیدم جلوی کالسکه می‌دوید با اسب، می‌گریخت از ما. فرستادیم میرزا علی‌خان را آوردند دیدم. خیلی زرد و لاغر شده است بیچاره. یک ساعت به غروب مانده از خان‌شور گذشته، قدری بالاتر توی چمن چادر زده بودند. به منزل رسیدیم. هندوانه ابوجهل، امروز در صحرا زیاد بود، کوچک تازه، گفتند دوا است، زیاد چیدند.

آقا ابراهیم چند روز ناخوشی دل‌پیچه داشت حالا خوب است، می‌خواست مکه برود؛ مانع شدیم.

در وادی‌السلام قبور بسیار است، بعضی را گفتند اسامی آن‌ها را: حاجی عمه ما - والده میرآخور - عموجان مرحوم پدر علی‌رضاخان، خان‌خانان دایی، حاجی سلمان خواجه، آقا محمدحسن بزرگ، آقا محمدحسن کوچک، حیدرقلی‌خان یوزباشی، قاسم‌خان قولّرآقاسی، میرزا علی‌اکبرخان قورخانچی.

خلاصه وارد منزل شدیم. پایین‌تر از خان‌شور بود. آب‌گوشتی بار کردیم. شب خوابیدیم.

امشب هم باران آمد، صدای رعد و برق زیادی امشب می‌آمد. اُقُل‌بکه...

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۲۰۴-۲۰۳

۲۵۹

کد مطلب 2155371

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین