تکذیب مصاحبه رئیسجمهور جدید مصر با یکی از رسانه ها ، ضرورت توجه به مبانی حرفهای روزنامهنگاری را مضاعف مینماید. این اتفاقات که حیثیت حرفهای رسانه (و رسانهها) را مخدوش میکند و بعضاً (مثل این نمونه) حیثیت سیاسی کشور را نیز بینصیب نمیگذارد ، ریشههایی دارند که بیتوجهی به آنها لاجرم موجب تکرار میشود . تکرار پر بسامد این اتفاقات پیامدهایی دارد که اعتماد زدایی و رویگردانی مخاطب، ابتداییترین نتیجه آن بهشمار میآید . نمونه یاد شده سبب شد با رویکردی آسیبشناسانه، بعضی از مبانی و برداشت های غلط یا واقعیات موجود که زمینه ساز چنین قضایایی اند به شرح زیر فهرست شوند . این موارد متاسفانه به الگوی غالب رسانه های سیاسی تبدیل شده و انتساب همه آنها به یک رسانه بی انصافی است :
1- رسانههای وطنی بعضاً آرزوی خود را در قالب خبر بیان میکنند ، حال آنکه در خبر باید فکت وجود داشته باشد. چینش معنادار فکتها در کنار یکدیگر تکنیکی است که همه رسانههای به ظاهر بیطرف دنیا از آن بهره میگیرند و از این طریق زیرکانه به «تولید افکار عمومی» می پردازند اما هیچ رسانه حرفه ای حتی اگر به دنبال تحقق آرزوی خود باشد بدون مایه ، فتیر نمی گیرد.
این خطا مخصوصا در ترجمهها به وفور دیده میشود. وقتی بزرگتری وجود نداشته باشد تا جلوی انتشار ترجمههای غلط (چه از سر بیسوادی و چه از سر خودشیرینی) را بگیرد و با خاطی برخورد کند، پدیده ترجمه ساختگی (و بعضاً از بیخ دروغ!) رواج میگیرد و کار به جایی میرسد که هرکس برای خودشیرینی، یک پرده بالاتر میخواند. تداوم این روند (و از آن بدتر: تبدیل به فضیلت) دور معیوبی را ایجاد میکند : خبر یا ترجمهای - که تهیهکننده اش ساختگی بودن آن را میداند - دستمایه تشویق میشود و همان خبر مبنای خطابهها قرار میگیرد و تأسفآور این که مبنای تحلیل و وضع راهبرد ملی نیز واقع شود. اگر این دور معیوب در حالی رخ بدهد که همه کنشگران و مراحل بدانند در حال نمایش و ریاکاری هستند ، نقطه مصیبتبار قضیه است زیرا فروپاشی یک نظام را به دنبال خواهد داشت.
در ترجمه متون فنی (بویژه در حوزه سیاست و روابط بینالملل) علاوه بر زباندانی و اطلاع از حوزه تخصصی، درک زمینه (Context) نیز اهمیت دارد. حتماً چنین خبرهایی را به کرات خوانده یا شنیدهاید که «اذعان روزنامه واشینگتن پست به فلان موضوع» و... در حالی که بعضا روح حاکم برمتن اصلی ، مغایر چنین برداشتی است.
2- به دلیل اینکه خاستگاه یا اردوگاه برخی صاحبان یا مدیران یا سردبیران رسانهها، حوزههایی دیگر (نظیر سیاست یا امنیت یا اقتصاد) است، رسانه را با قواعد آن حوزهها میرانند که البته مصداق سوءکاربری است . اگر سیاسیون یا نظامیان یا سرمایهداران از رسانه ای ها بخواهند هدف آنان را با اصول و روشهای رسانهای محقق کنند، به مراتب ایراد کمتری دارد تا اینکه آنان را مجبور کنند رسانه را با قواعد حاکم در حوزه سیاست یا دفاع یا امنیت یا اقتصاد اداره کنند. از همه بدتر وقت رخ می دهد که خودشان فرمان رسانه را نیز در اختیار می گیرند ؛ یعنی به خیال اینکه فرمان چرخاندن را بلدند، فرمان هواپیما را به جای خودرو (و یا بالعکس) در دست می گیرند. رسانه با حزب ، توپخانه ، مدرسه و کارخانه ممکن است شباهت هایی داشته باشد ولی قاعده «این همانی» جاری نیست و لذا نباید اداره یا اجرای آن را به دست کسانی داد که صرفا با روشها و رویه های آن حوزه ها خو گرفته اند.
3-بعضاً مشاهده میشود انگیزه اصلی ، رو کم کنی و عقدهگشایی است . یعنی خبری را منتشر میکنیم تا به اصطلاح حال یکی را بگیریم. این قبول که ممکن است نتیجه تبعی انتشار یک قالب رسانهای (خبر، مصاحبه، گزارش، یادداشت و...) رو کم کنی باشد اما اینکه چنین امری ، اساس و انگیزه و هدف باشد معمولاً در این مُلک رواج دارد.
4-وظیفه روزنامهنگار، روزنامهنگاری است نه امضای بیانیه. روزنامهنگار، حرف خود را در چیدمان خبری و تحلیلهای رسانه خود میزند. درست است که روزنامهنگار شباهتهایی با متفکر، روشنفکر، نظریهپرداز یا مصلح دارد اما شباهت در بعضی چیزها به معنای تطابق کامل نیست. این که باب شده است برخی همکاران به هر مناسبتی بیانیههای جمعی صادر میکنند، نشان از آن دارد که قدرت رسانههای خود را ناچیزتر از یک بیانیه میدانند. استناد به تکلیف فردی و «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» به معنای این نیست که قواعد حرفهای را زیر پا بگذاریم. مثل این می ماند که بگوییم «تکلیف شرعی» اعضای شورای نگهبان، تبلیغ برای فرد اصلح است ، در حالی که می دانیم نه تنها این کار، خلاف آیین حرفه ای این نهاد ، بلکه شاید مغایر قانون و بلکه شرع هم باشد زیرا وظیفه اصلی و تکلیف قانونی و شرعی آنان نظارت بر سلامت انتخابات است. به عبارت بهتر ، در حالی که حق یا کار ویژه یا وظیفه یا تکلیف حرفه ای یک حزب یا فعال سیاسی، تبلیغ برای نامزد خود است اما مجریان و ناظران، مادام که روی آن صندلی نشسته اند حق ندارند این «حق شهروندی» را داشته باشند.
5- بخش قابل توجهی از فعالیتهای رسانهای ما مصرف داخلی دارد. بخشی از آنها نیز اساساً با «هدف» مصرف داخلی تهیه میشود و لذا بعضا شعاری و حتی بیگانه با واقعیت است.
جمله اول پاراگراف قبلی، اگرچه نقطه ضعف است اما نمی توان برچسب زشت بر آن زد زیرا فقط حکایت از آن دارد که نتوانستهایم بینالمللی شویم و صرفا رویکرد داخلی داریم. یعنی طی یک فرآیند دیالکتیکی، رسانههای ما عمدتاً موضوعات داخلی را بازتاب میدهند و لذا مصرفکننده جهانی ندارند و متقابلا مخاطبان هم اینگونه مطالب را بر رویدادها و روندهای بینالمللی ترجیح میدهند . اما این که مخاطب خود را بی اطلاع از تحولات فرض کنیم و امکان دسترسی او به سایرمنابع را نادیده بگیریم ، مخاطرات بزرگی دارد زیرا پس از سلب اعتماد مخاطب ، راه را برای راست و دروغ رسانه های معاند باز می کند و کارایی رسانه های رسمی نظام را در بزنگاه ها به چالش می کشد و ضمنا فاکتورهای «انسجام ملی» و «روحیه اجتماعی» را تضعیف می کند و لذا ضد امنیتی به شمار می آید.
6-کار رسانه ، فالگوشی نیست و به همین دلیل به ابزار مخصوص آن نیز نیاز ندارد. رسانه هایی که شنودها را به نام خبر منتشر می کنند ، رسانه نیستند بلکه شنود نامه هایی اند که در قالب رسانه منتشر می شوند. به یاد داریم که کمتر از یکسال پیش ، هفته نامه ای انگلیسی و پرتیراژ با عمری افزون بر یکصد سال، صرفا به دلیل آن که اثبات شد اخبار خود را نه از شیوه های مرسوم روزنامه نگاری بلکه با اتکا به شنود منتشر می کرده است تحت فشار افکار عمومی مجبور به «خود تعطیلی» شد. این تجربه نشان می دهد که پدیده «شنود نامه» تا چه حد ناپسند است . (تازه آن اخبار، عمدتا خبرهای زرد و حاشیه ای خاندان سلطنتی بود ، نه اسرار سیاسی ، مکالمات تلفنی و جلسات خانگی سران جناح ها و احزاب)
7- اگرچه یکی از کارکردها یا کار ویژه ها یا رسالت های رسانه، ایفای نقش نظارتی است و از این طریق منعکس کننده و سازمان دهنده مطالبات اجتماعی نیز هست و نقش واسط بین مردم و حاکمیت را بازی می کند اما برداشت ناصواب و افراطی از این نقش ، «خود قیم پنداری» را موجب می شود . اگر دقت کرده باشید در چنین رسانه هایی عبارت هایی نظیر «مردم چنین می گویند» ، «مردم چنان می خواهند» ، «مردم فهیم ما جواب یاوه گویان رادادند» و ... را زیاد می بینیم. کاربرد گسترده و شبانه روزی همین اصطلاحات ، اتفاقا نشان می دهد آنها رسانه نیستند.
8-در این شکی نیست که رسانه در فضاسازی و جریان سازی ، موثر است و قدرت کوچک نمایی یا بزرگنمایی دارد . رسانه حتی می تواند از کاه ، کوه بسازد (فعلا به این کاری نداریم که آیا این امکان او ،حرفه ای یا اخلاقی است یا خیر) رسانه حتی اگر بتواند از کاه ، کوه بسازد اما قطعا نمی تواند از هیچ ، کوه بسازد . اشتباه عده ای که با رسانه آشنا نیستند و از میادین غیر رسانه ای وارد رسانه می شوند (یا از همانجا اختیار دار رسانه شده اند) این است که قدرت بزرگنمایی رسانه را تا حد «خلق از عدم» دست بالا می گیرند .
9 - بیتوجهی به اخلاق حرفهای و حتی اصول حرفهای معمولاً در این رسانهها بیشتر دیده میشود از جمله :
- میدانیم خبرمان دروغ است ولی میزنیم تا تأثیر خود را بگذارد. بعداً تکذیب آن را هم میزنیم ولی خوشبختانه کسی نخواهد دید!
- بی اطلاعی یا بی اعتنایی قلدروار ( و نه حتی قلندر وار!) به قانون مطبوعات و رویه های حقوقی . به کرات دیده ام این نوع روزنامه نگاران یا مدیران رسانه ای از فصول رسالت ،حقوق و حدود مطبوعات در قانون یادشده بی اطلاعند .
-آدم های عاقل ترجیح می دهند هیچگاه با اتکای به ماده 23 قانون مطبوعات (حق پاسخگویی) در مقابل این رسانه ها در نیایند زیرا ضرب شستی به آنان نشان داده می شود که از کرده خود پشیمان می شوند !
-استفاده از شعار به جای فکت و خطابه به جای تحلیل در این نوع رسانه ها به وفور دیده می شود ؛ در حالی که رسانه هرچه از شعار و خطابه فاصله بگیرد و به فکت و بازتاب منشوری نزدیک شود رسانه تر است .
علاوه بر این ، پدیده هایی مثل هیجان زدگی، کلیگویی ، ادبیات تهدید آمیز ، سخاوت در مارک زنی ، پرخاشگری ، افشاگری های خیابانی، ارجاع موهوم اخبار به مقامی آگاه ومطلع، ادبیات شب نامه ای ، کاربرد حروف اختصاری با توهم فرار قانونی و القای همه چیز دانی، حذف یک مطلب از روی خط و ... در این نوع رسانه ها دیده می شود .
10- حاشیه امن برای این رسانه ها وجود دارد یا با این پندار ، اعتماد به نفس ویژه ای پیدا می کنند . چنین حاشیه ای ، برهم زننده تعادل رسانه ای و نوعی رانت محسوب می شود. این وجود یا توهم ، بی اعتنایی به ضوابط و مراجع را در پی دارد و حتی سبب می شود رفتار بی پروا و ماجراجویی های هزینه زا برای امنیت کشور رخ بدهد و متاسفانه تکرار شود .
بلوک بندی رسانه های موثر و در عین حال برخوردار از حاشیه ، یادآور جنگ های خیابانی بیروت است که هر گروه ، حکومت و قانون و سلاح خاص خود را داشت و نوعی هرج و مرج را به نمایش می گذاشت که البته متاسفانه یک «واقعیت» بود .
پیشنهاد
اگر دو موضوع رعایت شود شاهد این اتفاقات نخواهیم بود :
1- جلوگیری از تسری قواعد هر حوزه به حوزه دیگر . یعنی قواعد سیاست یا حوزه ای دیگر را بر حوزه رسانه حاکم نکنیم ، همچنان که قواعد «فیفا» را بر «یاتا» حاکم نمی کنیم . بازی های سیاست و جنگ و فوتبال و علم و رسانه و ... هر یک قواعد خاص خود را دارند و نمی توان با قاعده یکی از آنها در زمین دیگر بازی کرد . شطرنج برره را که به یاد دارید ؟!
2- اجرای رنکینگ (شایسته سالاری متکی به شاخص های کاملا شفاف و قابل محاسبه). همچنان که جراحی قلب باز را به یک پزشک عمومی نمی سپارند و هدایت رساله دکتری یک دانشجو را به استادیار یا مربی نمی دهند و صاحب گواهینامه پایه 2 اجازه رانندگی تریلر را ندارد ، در رسانه نیز افراد تازه کار یا آماتور یا کم مایه تا طی طریق ، نباید به مدارج مهم گمارده شوند . آنان نیازمند کسب دانش و مهارت و تجربه اند تا پله ها را یکی یکی بالا روند . در این صورت ، حرفه ای گری - که اخلاق حرفه ای نیز جزء آن است- کاملا درونی می شود ؛ هیجان زدگی رنگ می بازد ؛ کم مایگی ، ضد ارزش می شود و حریم خصوصی ، محترم می ماند .
موضوع رنکینگ به قدری مهم است که حتی محور اول نیز به نحوی در ذیل آن تعریف می شود و لذا می تواند علت العلل دانسته شود زیرا با حضور افراد مطلع و با تجربه است که کسی جرأت تجاوز به حقوق رسانه را نمی یابد ، دستورات عریان مالکان رسانه صرفا پس از ترجمه در دستگاه مختصات رسانه ای اجرا می شود و حرمت امام زاده حفظ می شود .
1- فدراسیون بینالمللی فوتبال
2- اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
نظر شما