برادرم محمدرضا اسدزاده یادداشتی دارد در باره مستند از تهران تا قاهره که درآن ضمن نقد و بررسی این برنامه،به روشنگری در زمینه تاریخ انقلاب نیز پرداخته است.با این حال چند نکته اساسی در یادداشت او جایش خالی است.
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی در برگیرنده مجموعه خاطرات ارتشبد حسین فردوست،خاطرات و خطرات نوشته مهدیقلی خان مخبرالسلطنه،بازیگران عصر پهلوی،خاطرات دو سفیر،مجموعه تاریخ شفاهی ایران کاری از دانشگاه هاروارد و چندین و چند کتاب دیگر همه بضاعت ما در باره تاریخ مکتوب شفاهی انقلاب و دوران رژیم پهلوی است.برخی از این منابع توسط افرادی به رشته تحریر درآمده که خود برگرفته و پرداخت شده در رژیم پهلوی بوده اند.خاطرات ارتشبد فردوست بهترین مثال در این زمینه است.کتاب بازیگران عصر پهلوی نیز توسط یکی از نمایندگان سابق مجلس در آن رژیم (محمود طلوعی ) که سابقه کارهای مطبوعاتی نیز در آن دوران داشته (سردبیری مجله خواندنیها) نگاشنه شده است.از دیگر سو منابع خارجی مانند خاطرات دو سفیر توسط آخرین سفرای آمریکا و انگلیس در تهران ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز به رشته تحریر درآمده همگی نشانگر اوضاع و احوال سالهای 1342 تا 1357 هستند و دلایل انقلاب را به شیوایی بیان می کنند.
کتابی مانند خدمتگزار تخت طاووس نوشته پرویز راجی آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن تمام رویدادهای سال های 55 تا دیماه 57 را بیان می کند.این ها اشخاصی بودند و هستند که منفعت و تمام زار و زندگی شان بر برقرای همیشگی نظام سلطنتی استوار بوده است.با این همه در طی شرح خاطراتشان گاهی از شدت حقانیت مردم و ملت شریف و گاهی از شدت زبونی و پلیدی و سیاهی رژیم سلطنتی مجبور به ذکر حقایق تاریخی نیز شده اند.کتاب خاطرات اردشیر زاهدی سرشار از ایرادهای اساسی نسبت به طرز رفتار همسر شاه است .
در این میان خاطرات امیر اسدالله علم که گویای همه چیز است.خود او می نویسد مسخره تر از این نیست که در مملکتی بر اساس ارث و میراث شخصی مالک جان و مال و ناموس مردمش باشد اگرچه او هر چه داشت از نظام پادشاهی داشت.در خاطرات 6 جلدی علم که روزنوشت کریر اداری و شخصی او بین سالهای 1347 تا 1356 است روزی نیست که او به بدنه فاسد دربار و دولت ناسزا ننویسد و اگرچه خود از زنباره ترین و پلیدترین افراد بود و گفته می شود مخترع دوباره تملق در دربار پهلوی دوم کسی نیست جز او،ولی خواندن خاطراتش نشان می دهد که او به عنوان نخست وزیر سابق و وزیر دربار طی آن سالها دیگر چه چیز ها دیده که خودش هم به تنگ آمده است.
خیلی از نوجوانان و حتی مردم بزرگسال عادی نمی دانند که همین فرح پهلوی که باصدای محزون و تایپیکال غم زده در این مستند از خود و شوهر ش به نیکی یاد می کند ،کسی است که 4 هواپییمای باربری در دی ماه 57 فقط اسباب و اثاثیه او را به خارج حمل می کرد که در بین آنها 4 صندوق به قامت انسان جواهرات وجود داشت.جواهراتی که بخش اعظمش متعلق به ملت ایران بود.
خاطرات احمدعلی مسعود انصاری (پس از سقوط)؛خاطرات اردشیر زاهدی (که خوشبختانه فایل صوتی آن در بی بی سی هم موجود است)،خاطرات ارتشبد فردوست و هم چنین خاطرات استوار شهبازی(محافظ ویژه رضا پهلوی که از بدو طفولیت با او بود و در پیری به بدترین وضعی اخراج گردید) همگی نقاط مشترکی از فاسق گرفتن و دوست پسرهای همین شهبانوی ظاهرا درستکار و معصوم رو کرده اند.جریان از این قرار است که بعد از سال 1345که فرح زایمان هایش را برای شاه انجام داد دیگر با او نبود (البته پیش از آنهم نبوده چراکه محمدرضا یدطولایی در زنبارگی داشته است) و اشخاصی مانند ذوالفقاری و به ویژه فریدون جوادی دوست پسر رسمی او به حساب می آمدند و همین جوادی کسی است که فرح برایش سه میلیون دلار در سال 58 خرج کرد تا بتواند از ایران فرار کند.
باری قصدم از نوشتن این یادداشت این بود که هم یک سوزن به خودمان بزنیم و هم یک جوالدوز به دیگران،وقتی خودمان برای تاریخ معاصرمان هیچ کاری جز ارائه برنامه های خشک و تکراری نکرده ایم و تلویزیون و رسانه ملی ما در این رابطه راهکارهایش قجری است و هیچ نوآوری ندارد معلوم است که باید برای پی بردن به تاریخ به حرف هر سیاه روزی گوش داد.کتابخوان هم که نیستیم.خداروشکر همه چیزمان به همه چیزمان می آید.
بچه های ما اینک آنقدر که از جنگ می دانند و دوران 8 ساله آن را فهمیده اند و اجر و قرب جانبازان و شهدا را می دانند از الفبای این جنگ یعنی انقلاب چیزی نمی دانند.پر بیراه نیست که متولدین دهه 90 وقتی به نوجوانی برسند نیز همین جنگ و تاریخ آن را ندانند.هنوز بلد نیستیم از تاریخ خود به گونه ای استفاده صحیح ببریم که چیزی عاید نسل جدیدمان شود.هنوز که هنوز است اصلی ترین برنامه های تلویزیون در ایام دهه فجر مصاحبه با افرادی است که در زمان های بین 1342 تا 1357 یا در زندان بودند و شکنجه می شدند و یا اینکه در مبارزه سابقه داشته اند.زمانه عوض شده است.متاسفانه اطلاع رسانی تاریخ برای ذایقه جوانان به گونه ی دلبخواهی است.هنوز پس از بیست سال برنامه ای روی دست روایت فتح نیامده است. و هیچ کس هم کاری در این زمینه نمی کند.حتی بلد نیستیم کتاب های تاریخ انقلاب را که دم دست هم هست و نویسندگانش نه طرفدار ملت ایران که دشمن آن هستند اما واقعا برخی وقایع را درست نوشته اند را در تیراژ وسیع نشر دهیم و مهمتر از آن توزیع حرفه ای آن را نظارت کنیم.
یک نکته بامزه اینکه شبکه بی بی سی مستندی دارد به نام سقوط شاه"bbc documentry:fall of shah" و در برگیرنده فضای سال 1357 است.در این مستند هم صحنه های تظاهرات ملت و شعار ها یشان وجود دارد و هم گفتگوهایی با سردمداران رژیم و حتی خود شاه و از سوی دیگر گفتار امام خمینی.اگرچه بی بی سی عاشق چشم و ابروی ایرانی جماعت نیست اما ازبس انقلاب یکپارچه و مردمی و متحد به خروش آمده و پیشرف می رفت ؛بی بی سی به حرفه ای گری تن داده و همه ی این رخدا ها را در این مستندش نشان داده است.حتی بلد نبودیم به نحو صحیح از این مستند استفاده کنیم.
علت انقلاب،اتحاد مردم،علاقه ملت به اسلام و امام،بیزاری و تنفر از رژیم شاهنشاهی و افراد منتسب به دربار و... چیزی نیست که برای ایرانی جماعت بخواهد دوباره اثبات شود اما یک نکته را فراموش نکنیم و اگرچه بنظر میرسد فراموشش کرده ایم.قرار نیست دوباره چیزی به قول معروف اختراع شود اما یادآوری چه؟ضمن اینکه زبان بچه های حال حاضرمان را می دانیم؟قرار است آنها دربست همه چیز را بپذیرند؟بدبختی اینجااست که اصلا مسئولان فرهنگی و رسانه ای؛آموزش و پرورشی ها و خیلی های دیگر تصور می کنند که چیزی برای اثبات و یا حتی یادآوری وجود ندارد از این حیث که همه چیز نهادینه است و اثبات شده و دیگر نیازی نیست.این نهایت بی خردی است.وقتی ما کم کاری می کنیم و جز به ظواهر تکیه نداریم طبیعی است که یک برنامه تلویزیونی بتواند برای برخی جالب توجه و حتی مرجع تاریخی باشد.
نظر شما