گوریو که تا آخرین فرانک سرمایه‌اش را باخته بر اثر آزارها و بی‌توجهی‌های دخترانش به احتضار می‌افتد اما دختران ناسپاس حاضر نمی‌شوند آخرین آروزی پیرمرد را _ دیدن آن‌ها پیش از مرگ _ برآورده کنند و پیرمرد...

به گزارش خبرآنلاین، رمان مشهور «بابا گوریو» یکی از معروف ترین نوشته های انوره دو بالزاک نویسنده رئالیست فرانسوی است که در سال 1834 در مدت چهل روز نوشته شد و برای نخستین بار در مجله پاریس منتشر و در سال 1835 به صورت کتاب منتشر شد.
 

داستان، روایتگر زندگی مردی به نام گوریو است؛ پیرمردی تنها که مورد بی مهری دو دخترش «آناستازی و دلفین» قرار گرفته. بابا گوریو مردی ثروتمند است که در دوران میانسالی در کار تجارت آرد به سرمایه ای هنگفت رسیده اما روزگار سیاهش از زمانی آغاز می شود که دو دخترش عروسی کردند. پیرمرد که شیفته دخترانش است همه دارایی اش را پدرانه به پای آنها ریخته. در گزینش همسر ایشان دخالت نکرده اما جهیزیه ای رؤیایی و سنگین برای آن ها در نظر گرفته است. این گونه بابا گوریو به خاک سیاه فقر نشست و به ناچار به پانسیون خانم واکه پناه بُرد... شوهران این دو دختر در واقع سر آن‌ها را کلاه گذاشته‌اند و ثروت جهیزیه‌شان را، که قانونا متعلق به خودشان است، بالا کشیده‌اند و حالا آن‌‌ها برای تامین مخارج زند‌گی پر افاده و پوشالی‌شان نیاز به پول دارند. بنابراین، ذره‌ذره‌ ثروت پیرمرد را تا انتها از او می‌گیرند و در عین حال به بی‌توجهی و به احترامی به او ادامه می‌دهند...


داستان در پاریس بورژوایی قرن نوزدهم رخ می‌دهد. روایت بالزاک در تشریح فضای ویژه این پانسیون و شخصیت پردازی افراد موثر داستان خواننده را به میان ماجراهایی خواندنی از نفوذ پول بر جان آدمی و حذف عواطف و انسانیت می‌برد. این کتاب توسط م. ا. به‌آذین و ادوارد ژوزف و مهدی سحابی به فارسی برگردانده شده ‌است. ترجمه ادوارد ژوزف از رمان بابا گوریو سال 1379 توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده و تاکنون بیش از ده بار تجدید چاپ شده است.

 

 فیلیپ‌ برتو این رمان را «شاهکار نبوغ‌ انسانی‌» می‌خواند، رمانی که در آن بالزاک‌ با قلمی‌ موشکاف‌ اجتماع‌ خوش‌ظاهر و زشت‌نهاد عصر خود را توصیف‌ می‌کند. قهرمانان‌ برجسته‌ این‌ داستان‌ به‌ عنوان‌ مظهر و نمونه‌ کامل‌ افراد نوع‌ خود شهرت‌ جهانی‌ یافته‌اند، مثلاً «گوریو» نمودار بارزی‌ از فداکاری‌ و ازخودگذشتگی‌ بی‌پایانی‌ است‌ که‌ از مهر پدری‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. بالزاک‌ در ترسیم‌ روحیات‌ قهرمانان‌ این‌ داستان‌ چنان‌ مهارت‌ و استادی‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ کم‌تر خواننده‌ای‌ است‌ از مطالعه‌ آن‌ متأثر نگردد و شاید همین‌ قدرت‌ تأثیر است‌ که‌ «کلود فارر» عضو فرهنگستان‌ فرانسه‌ را واداشته‌ تا بگوید: «این‌ کتاب‌ را نه‌ فقط‌ باید بزرگ‌ترین‌ رمان‌ فرانسه‌ دانست‌، بلکه‌ باید آن‌ را بزرگ‌ترین‌ رمان‌ جهان‌ به‌ شمار آورد.»

 

با هم قسمت هایی از رمان «بابا گوریو» ترجمه ادوارد ژوزف را که جزء لیست بهترین های ادبیات و آن دسته از کتاب هایی است که قبل از مرگ باید خواند، می خوانیم:
مسیو گوریو مرد کم خوراکی بود و مثل کسانی که با پشتکار خود تمولی به دست می آورند، صرفه جویی اضطراری او رفته رفته به عادت مبدل شده بود. در گذشته و حال بهترین غذای او عبارت بود از سوپ، گوشت آب پز و یک ظرف سبزی و تا آخر عمر می توانست به همین غذای مختصر اکتفا بکند. بنابراین برای مادام وکه مشکل بود که از این راه بتواند به گوریو آزاری برساند یا کاری انجام بدهد که برخلاف ذوق و سلیقه این مرد باشد. چون از مقابله با این مرد جان سخت مأیوس ماند، انتقام خود را از این راه شروع کرد که او را در نظر سایر پانسیونرها خفیف کند. پانسیونرها هم برای تفریح خود آلت دست مادام وکه شدند. در اواخر سال اول، بی اعتمادی مادام وکه نسبت به گوریو به قدری شدید شد که از خود می پرسید چرا این تاجر، که هفت تا هشت هزار فرانک در سال عایدی دارد و دارای اسباب نقره عالی و جواهرات زیبایی است که فقط معشوقه مرد متمولی می تواند داشته باشد، در این پانسیون منزل می کند و با این تمول پولی که بابت مخارج خود می پردازد این قدر ناچیز است.


گوریو، در سال اول، اغلب هفته ای یکی دوبار بیرون غذا می خورد ولی بعد، بدون اینکه کسی متوجه باشد، به بیش از دو بار در ماه نرسید. این مهمانی های خارج مسیو گوریو، که به نفع مادام وکه بود، به مذاقش خوش می آمد. اما کم شدن تدریجی این غیبت ها و غذا خوردن او به طور منظم در این خانه باعث نارضایتی مادام وکه گردید. مادام وکه علت این امر را دو چیز می دانست یکی کم شدن تدریجی ثروت گوریو و دیگری تعمد او به آزار دادن و ضرر رساندن به صاحبخانه. یکی از منفورترین عادات این قبیل مغزهای ضعیف این است که پستی های خود رابه دیگران هم نسبت می دهند. بدبختانه، در اواخر سال دوم، مسیو گوریو از مادام وکه تقاضا کرد که به طبقه دوم نقل مکان کند و خرج پانسیونش را به سالی نهصد فرانک تخفیف دهد و با این عمل یاوه گویی های اطرافیان خود را موجه کرد. به قدری حالا مقتصد شده بود که در زمستان هم آتش در اتاقش روشن نمی کرد. بیوه زن اصرار داشت که این مبلغ قبلا پرداخت شود. مسیو گوریو قبول کرد و از این تاریخ به بعد، مادام وکه به جای مسیو گوریو او را بابا گوریو خواند.

*
- ... از عروسی های امروز دیگر صحبت نباید کرد که چقدر مسخره و احمقانه شده است. من می توانم حدس بزنم چه بر سر این ورمیشل فروش پیر آمده است. چنین یادم است که این فوریو...
- گوریو، مادام.
- بله، این موریو در زمان انقلاب، رئیس صنف خود بود، او از اسرار قحطی معروف باخبر بود و از همان وقت از طریق فروختن آرد به ده برابر قیمت شروع به اندوختن مال کرد. هر قدر دلش خواست ثروت به هم زد. مباشر مادربزرگم مبالغ هنگفتی گندم به او فروخت. بدون تردید این نوریو منافع را مثل سایر مردم با کمیته امنیت عمومی تقسیم می کرد. یادم می آید، مباشر مادربزرگم به او می گفت که با نهایت اطمینان می تواند در گرانویلیه بماند چون که گندم هایش بهترین جواز اقامت او در این شهر به شمار می رفت. پس، این لوریو، که گندم را به میرغضب های عمومی می فروخت، فقط یک عشق و علاقه مفرط داشت و بس. به طوری که می گویند دخترهایش را می پرستید. او دختر ارشدش را در خانه رستو انداخته و دختر دیگرش را به بارون دونوسینگن، که صراف متمولی است و خود را طرفدار سلطنت نشان می دهد، پیوند داده است. حالا متوجه هستید که چرا در زمان امپراتوری فرانسه هر دو داماد از ماندن این پیرمرد طرفدار انقلاب بیمی نداشتند، در زمان بناپارت هم می شد این کار را کرد. اما همین که بوربون ها دوباره به سر کار آمدند پیرمرد مزاحم مسیو دو رستو می شد و بیشتر از او مزاحم صراف می گردید. دخترها هم،‌ که شاید پدرشان را دوست داشتند، سعی کردند که بز و کلم یعنی شوهر و پدر را به هم سازش بدهند و فقط وقتی توریو را به خانه راه می دادند که کسی در آن جا نبود. برای این کار بهانه ای آوردند که محبت فرزندی از آن ظاهر بود. «پدر بیایید. وقتی دیگران نباشند ما راحت تر خواهیم بود! و غیره...» من، دوست عزیزم، معتقدم که احساسات حقیقی چشم دارند و هوش.
از شنیدن این قبیل عبارات دل این پیرمرد انقلابی خون می شد. او می دید که دخترهایش از او شرم دارند و اگرچه شوهرشان را دوست داشتند پدرشان مزاحم دامادها بود. یکی از طرفین باید خود را فدا می کرد، پس او خود را فدا کرد چون که پدر بود. او خود را تبعید کرد.

*
- آقای دو راستینیاک، شما باید بدانید که با دنیا همان معامله را باید کرد که او با شما می کند. شما می خواهید موفق شوید، من به شما کمک خواهم کرد. شما باید آن قدر تفحص کنید تا به عمق فساد زن ها پی ببرید، تا بیچارگی خارج از حد و غرور مردها را اندازه بگیرید. هرچند من این کتاب دنیا را خوب مطالعه کرده بودم ولکن باز هم صفحاتی در آن بود که آن را درست نخوانده بودم. حالا من همه چیز را می دانم. هرچه بیشتر با خونسردی محاسبه بکنید بیشتر موفق خواهید شد. رحم نکنید، بزنید، از شما خواهند ترسید. مردان و زنان را مثل اسب های چاپار تصور کنید و از یک منزل تا منزل دیگر به قدری آنها را تند برانید که بمیرند، به این ترتیب به اوج امیال خواهید رسید. بدانید اگر مورد علاقه زنی نباشید کسی برای شما ارزش قائل نخواهد شد. باید چنین زنی جوان باشد و ثروتمند و زیبا. اما اگر در درون قلب خود احساساتی دارید که حقیقی است، آن را برای خود مانند گنجی نگاه بدارید، نگذارید کسی حتی در ربودن چنین گنجی تردید بکند اگرنه از بین رفته اید... اگر احیانا کسی را دوست داشتید، این سر را نزد خود نگه دارید!

*

... دوئل یعنی چه؟ یعنی بازی شیر یا خط و بس! من می توانم پنج گلوله پشت سر هم در یک ورق آس پیک در همان جای اول تیراندازی کنم و آن هم از سی و پنج قدمی! وقتی که شخص دارای چنین هنر کوچکی باشد اطمینان کامل دارد که حریف خود را خواهد کشت. ولی من از بیست قدمی به سوی شخصی تیر انداختم و تیرم به خطا رفت. خوشمزه اینجاست که حریف من در عمرش دست به طپانچه نزده بود.

*
... درست به من توجه کنید. دل یک دختر بیچاره و بدبخت عینا شبیه به اسفنج خشکی است که منتظر یک قطره احساسات است که آن را پر از مهر و محبت بکند. دل دختری را‌، که تنها و ناامید و فقیر است، به دست بیاورید بدون آنکه توجه داشته باشد که بعدا صاحب ثروت خواهد شد. این عمل مثل آن است که در ورق بازی بهترین ورق را در دست داشته باشید، مثل آن است که در لاتاری شماره های برنده را قبلا بدانید، مثل آن است که در بورس بدانید خرید و فروش کدام سهم باصرفه تر است. شما پایه های محکم یک ازدواج راحت را به این ترتیب بنا می کنید...

*
... اشخاص آزادی را می پرستند، اما آیا یک جماعت آزاد در تمام زمین وجود دارد؟ جوانی من هنوز مانند آسمان صاف که ابر آن را فرا می گیرد لکه دار نیست: از قرار معلوم اگر شخص بخواهد معروف و متمول بشود آیا باید به دروغ و تملق و تعظیم و پشت هم اندازی و رذالت و انکار حقیقت و پنهان کردن باطن تن در بدهد و نوکری اشخاصی را بکند که به نوبه خود دروغ گفته اند و تعظیم کرده اند و رذل بوده اند؟ قبل از آن که با آنها شریک شوید، باید به آنها خدمت کنید. نه. من با شرافت و درستی کار خواهم کرد. من شب و روز کار خواهم کرد. ثروت خود را فقط باید از راه کار خود به دست بیاورم. البته رسیدن به این مقصود خیلی طول خواهد کشید ولی در عوض هر وقت سرم را روی بالش بگذارم فکر بدی مرا آزار نخواهد داد. چه بهتر از این که شخص زندگی خود را مثل گل پاک و منزه ببیند؟ من و زندگی حالا شبیه به مرد جوانی با نامزدش هستیم...

*

... می خواهید چیز عجیبی بشنوید؟ پس بدانید از وقتی که صاحب بچه شده ام خدا را شناخته ام. وجود خداوند در همه جا هست چون که خلقت دنیا عمل اوست. آقا، من با دخترهایم همین حال را دارم. فقط، دخترهایم را بیش از آن که خدا دنیا را دوست می دارد دوست دارم، زیرا که دنیا بهتر از خدا نیست در صورتی که دخترهایم از من زیباترند. به قدری آنها در روح من جای دارند که من یقین داشتم شما همین امشب آنها را خواهید دید. خدایا! اگر مردی پیدا می شد که دلفین کوچکم را، به همان اندازه که وقتی زنی کسی را دوست دارد خوشحال است، خشنود می ساخت، من کفش هایش را پاک می کردم، خدمتکار او می شدم...»

 

 

 

 

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب و همچنین سفارش هر محصول فرهنگی مورد علاقه دیگر(در صورت موجود بودن در بازار نشر) کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.

6060

کد خبر 237320

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • باران IR ۱۰:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۵/۳۱
    12 1
    ممنون از بازشناساندن آثار بسیار فخیم و قابل تأمل دنیای ادبیات. آثاری مثل باباگوریو ، زنبق دره ، دخترعمو بت ، کمدی انسانی و ... به نظر من هر رمان خوان حرفه ای فایلی جداگانه در ذهنش برای شاهکارهای بالزاک باز کرده.
    • شیدا IR ۱۳:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۵/۳۱
      2 0
      خوشحالم که هم نظر های خودمو اینجا دیدم اوژنی گرانده و سرهنگ شابر هم خیلی زیبا هستن.طوری بالزاک هنرمندانه توصیف میکنه همه جزئیات رو که آدم درست تجسم میکنه در بطن ماجراست.
  • شیدا IR ۱۱:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۳۱
    2 0
    من این کتاب رو سالها پیش خوندم واقعا شاهکاره در نوع خودش البته هیچ کدوم از کتابای بالزاک از دیگری کم نداره توصیه میکنم حتما بخونید
  • محمود US ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۵/۳۱
    3 0
    ضمن موافقت با باران ، باید عرض کنم کتاب زنبق دره هم از شاهکارهای بالزاک است که آن را باید در هر دوره سنی دوباره خواند.ممنون از یادآوری

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین