قهرمانان تاریخ ساز یکبار زاده می شوند و همان یکبار در نقشی یگانه و منحصر به فرد نقطه ی عطف تاریخشان می شوند.سیمون بولیوار هم از این مردان تاریخ ساز است.پراگماتیستی بلندپرواز که اندیشه و عملش تاثیری عمیق بر آمریکای جنوبی گذاشت و زمان حکم کرد افسری به نام سرهنگ هوگو چاوز آن چنان مدام به او بیندیشدتا تقدیر روزگار از 1998 او را وارد عرصه ی حکمرانی کند.حالا سرهنگ چاوز با گیتارش و رقص زیر باران تا 2019 در کاخ ریاست جمهوری ونزوئلا به شرط امان دادن سرطان خواهد ماند، تا پروژه ی حرکت به سمت سوسیالیسم را مقتدرانه پیش ببرد.البته با ذکر اینکه هیچ گاه سیمون بولیوار هم نخواهدشد.آنچه واضح است اینکه مدل برنامه های چاوزیسم تاثیرات عمیقی بر سیاست و حکومت ونزوئلا گذاشته است.او با بهره گیری از رویه ی پوپولسیم ویژه ی خودش توانست با سخن گفتن های مکرر و طولانی با مردمش روابط عاطفی عمیقی برقرار نماید و زمانی که در عرصه ی دیپلماسی یک حمله به سفرا یا رئیس جمهور ایالات متحده می کند، مردم را که از سلطه ی کاخ سفید –و البته نه از فرهنگ آمریکایی- بیزارند، غرق شادی می کند.او با برداشتی مختلط وآزاد از سوسیالیسم به علاوه ی بولیواریسم ،عرصه ی نوین و متفاوتی در جامعه ی ونزوئلا پی ریزی کرد.در توضیح این نوع سوسیالیسم بایدگفت بخشی از تئوری و موارد مربوط به کمون ها در قالب تئوری مارکسیستی قرار دارد و برخی موارد مانند مقابله با جهانی شدن در طبقه بندی نئو مارکسیست ها قرار می گیرد. تفسیر چاوز در نظر و عمل در همایش اجتماعی جهانی در 2005 اعلام شد.او این نوع سوسیالیسم را دارای 3 ویژگی نامید.متفاوت بودن از سوسیالیسم قرن20،عدم تشابه به نوع شوروی- اروپای شرقی و کوبا و کثرت گرایی و دولت با حداقل مرکزگرایی.در مسیر حرکتی از راه انقلاب بولیواری ،هدف تکامل انسان از طریق کسب فضایل مطروحه ی در انقلاب فرانسه، مانند عشق،عدالت،همبستگی،آزادی ،تساوی و برادری است که برخی از آن مغفول مانده بود .سپس ایدئولوگ های ونزوئلا با برشماری ویژگی های کاپیتالیسم به معایب آن پرداختند.از این منظرکاپیتالیسم با مالکیت خصوصی تولیدات ،بازارهای رقابتی در مبادله و توزیع با نظام سودگرایانه و رفتار دولت برای حفاظت از حرکت صحیح روند سرمایه داری و رعایت دستاوردهای آن تعریف می شود .وحرکت دولت چاوز در نقطه ی مقابل این ویژگی هاست.حرکت چاوز از1988 تا کنون که پایان سال 2012 است تا پایان دوره اش در 2019 همراه تغییر بنیادهای ساختاری و زیربنایی با هدف تغییر مالکیت منابع و تفسیر جدید از تولید،ایجاد تعاونی های گسترده با مالکیت و مدیریت تعاونی –که ملی کردن صنایع مادر بخشی از ان است- و حرکت به سمت معادلات خارج از سیستم بازار و استفاده از دولت به عنوان مکانیسم غیر تجاری برای توزیع خدمات و ترویج نوعی حکومت داری با هدف غیراز تامین منافع بخش خصوصی بوده و خواهد بود.این چارچوب ها به زعم دولت چاوز دو دشمن خارجی و داخلی دارد که اپوزیسیون داخلی هم پیوند با ایالات متحده به عنوان امپریالیسم اولی و دومی عناصر پدرسالار ضد دمکراتیک داخلی هستند.روند پیگیری این تحولات منجر به تغییر قانون اساسی و استمراردوره ریاست جمهوری وی شد.اما این تغییرات منجر به دوقطبی شدن جامعه داخلی نیز شد، به نحوی که در انتخابات پارلمانی اپوزیسیون توانست کرسی های لازم را برای تحمیل حداقل اراده ی سیاسی خود کسب کند. این تحولات نشان می دهد جنبه های اجرایی سوسیالیسم قرن 21 در عرصه ی داخلی ونزوئلا نتوانسته است کارآمدی خود را در جهت ایجاد ساختارهای سوسیالیستی ایجادکند و ساختارهای دمکراتیکی همچنان پارادایم غالب بر کشور است و از این منظر سوسیالیسم قرن 21 حرکتی آونگی از نوع سوسیالیسم با سیمای انسانی الکساندر دوبچک و یا سوسیالیسم دمکراتیک در حرکت است.زیرا برخلاف نفی دولت در ساختارهای مارکسیستی حرکت چاوز به سمت ملی کردن و دولت متمرکز بوده است ، اما در عین حال نمی توان حرکت به سمت اتحادیه های بولیوار در جهت رسیدگی به وضع فقرا یا درمان رایگان و یا افزایش سطح سواد را نادیده گرفت. اما توسعه به نفع فقرا با درآمد نفتی و ارایه خدمات بهداشتی و تشکیل کمون ها به سبک تعاونی های بولیوار تنها بخشی از جامعه را پوشش داده است واز از این روست جیمز کاک کرافت تحلیلگر منطقه از آن به عنوان سوسیالیسم بومی یاد می کند،والرشتاین کماکان معتقد به مکتب وابستگی و نظام جهانی وتابع مرکز –پیرامون در این حوزه است و سمیر امین آن را بخشی از پیشرفت های انقلابی میداند ، ضمن اظهار امیدواری که اشتباهات موج اول سوسیالیسم تکرار نشود.به هرحال نظریه ی سوسیالیسم قرن 21 امروزه بیشتر در نطق ها و خطابه های احساسی چاوز کاربرد دارد،ضمن اینکه مشابهت چندانی با نظریات مارکس ندارد و حتی روند توسعه در اکوادور ،آرژانتین و یا برزیل و شیلی دیدگاهی متمایز و چهره ای متفاوت تر دارد وقرابت بیشتری با نظریه ی سوسیالیسم با چهره ی انسانی دارد .محققان توسعه بر قیاس ناپذیری و عدم تعمیم پذیری گزاره های آمریکای لاتین در مقایسه با سوسیالیسم نوع آسیایی آن نیز اذعان دارند. برخی از اندیشمندان سوسیالیسم مذکور را نوعی سوسیالیسم ملی (لاتینو ـ هیسپانیک) خوانده اند زیرا که چاوز در این فرضیه، در موارد متعدد از بولیوار نام برده است. به باور این اندیشمندان، چون در این فرضیه اشاره به دیکتاتوری پرولتاریا نشده می توان آن را "دمکراسی سوسیالیسم" هم عنوان گذارد.و نیز انتخاب نام ناسیونالیسم بولیواری با هدف های همکاری جویانه در سیاست خارجی و ایجاد جبهه مقابله با کاپیتالیسم در اهداف اعلامی سیاست خارجی را در وضعیت کنونی جامعه ونزوئلا ودر شرایط تاریخی –اجتماعی این کشور دارای قابلیت تبیین بیشتری است. به هر حال محیط ارایه این تئوری از موارد اجتناب ناپذیر و ناگزیر تاریخ برای استمرار حکومت ها در مقابل هژمونی سرمایه داری بوده است ؛اما آن را نمی توان مدلی شفاف و کارآمد برای توسعه نهایی از راه سوسیالیسم تلقی نمود.امروزه در شناخت محیط داخلی و فرایندهای توسعه ی آمریکای لاتین شاهد نظریات جدیدی در توسعه سیاسی نیستیم ؛بلکه فعالیت های پرشتاب و گسترده ی توسعه اقتصادی است که شرایط جدیدی حتی به شکل همکاری یا رقابت های منطقه ای و جهانی ایجاد کرده است و به نوعی مباحث ایدئولوژیک و تند سیاسی در حال رنگ باختن است و این اولویت یابی توسعه اقتصادی است که حتی رقبای چاوز را وادار کرد تا آن ها نیز با تجدید نظر در راست گرایی مفاهیمی از این نوع مدل کشورداری را در ادبیات انتخاباتی خود استفاده نمایند.رادونسکی به صراحت از پیروی مدل لولا داسیلوای برزیلی برای اخذ برنامه های متوازن اجتماعی با خصوصی سازی سرمایه داری سخن گفت.این گرایش او نشان می دهد که اقبال مردم دیگر به برنامه های خاص نهادهای چندجانبه یا مدل صرفا لیبرالیستی نیست ،خط مشی که در آینده نیز تکرار خواهدشد.
رویه ی پوپولیستی هوگو چاوز با احترام به توده ی مردم گرچه مورد پسند راست گرایان و محافظه کاران و طبقه ی اولیگارشی زخم خورده ونزوئلا قرارنگرفت و آنان مدام با کارشکنی و اخلال دولت چاوز را برنتافته اندو او را به ذبح دمکراسی در پای دیکتاتوری متهم می کنند،اما چاوز، چاوزیسم را نهادینه کرد.اکنون چاوز با رای حدود54 درصدی در مقابل رای 45 درصدی انریکه کاپریلس رادونسکی و سایر رقبا به پیروزی رسیده است. انتخاباتی شفاف که حتی جیمی کارتر آن را ستود.چاوز در اقدامی دمکراتیک قبل از مشخص شدن آرا مردم را به پذیرش هر رای نتیجه شده دعوت کرد و رادونسکی نیز ضمن تبریک به چاوز خواهان رد رادیکالیسم در کشور شد.اما این اقدامات تنها روی تشریفاتی و احترام آمیز سکه است.تفاوت های بنیادینی که دو طرف ماجرا در قبال اداره ی کشور دارند و قطب یندی کشور به دو گروه یقینا مشکلاتی را برای چاوز و طرف مقابل پیش خواهد آورد.چالش ها برای طرف مقابل تحدید مطبوعات یا رسانه ها و یا تلاش چاوز برای تمرکز بیشتر قدرت خواهد بود که طبعا میل به خودکامگی در او را برای 6 سال آتی افزون خواهدکرد.اما اولین چالش چاوز ایجاد امنیت برای شهروندان است که امروزه به مطالبه ای جدی به لحاظ نرخ بالای آدمکشی تبدیل شده است.ناامنی مهترین دستاویز راستگرایان علیه چاوز برای ناتوان جلوه دادن عملکرد اوخواهد بود.دومین حوزه اقتصاد است .کاهش قیمت نفت و بحران های ساختاری جهانی توزیع پول نفت را برای کشورهای نفت خیز دشوار کرده است که ونزوئلا نیز مستثنا نیست.عملکرد سیاست و جامعه ی ونزوئلا باید در چهارچوب دولت های رانتیر بررسی شود که بودجه نفت صرف امور جاری می گردد. چالش عمده ی چاوز انتظاری است که مردم برای ادامه ی توزیع درآمد آن دارند.هرگونه تجدیدنظر در این باره صدای فقرا را بلند خواهدکرد.مهمترین دستاویز راستگرایان مخالفت با فروش نفت ترجیحی به کشورهای منطقه است که احتمالا چاوز را وادار به تجدیدنظر دراین نوع قراردادها خواهدکرد.در روابط خارجی نیز چاوز ادامه ی مسیر قبلی را شاید با کمی تجدیدنظر در برخی سیاست ها پیجویی کند.چاوز با آزمون های مکرر به کاخ سفید آموخته است که در منافع ملی اگر احترام به حق حاکمیت کشورش را ببیند دیدگاهی منعطف خواهدداشت،البته به شرطی که کاخ سفید این پیام را واقعا فهمیده باشد.6 سال آینده محکی برای چاوز خواهدبود که آیندگان ارزیابی کنند آیا اوخط مشی دمکراتیک را وجه غالب کشور کرده بود یا اقتدارگرایی پاتریمونیال؟
6 سال آینده محکی برای چاوز خواهدبود که آیندگان ارزیابی کنند آیا اوخط مشی دمکراتیک را وجه غالب کشور کرده بود یا اقتدارگرایی پاتریمونیال؟
کد خبر 252762
نظر شما