بیشتر رانندگان داخل شهر پیرمرد لاغر اندام،عینکی و نحیف را با دوچرخه ی کهنه اش می شناختند.درست وسط خیابان و یا متمایل به راست و چپ، بی توجه به خطر خودروها دوچرخه سواری می کرد. راننده ی تاکسی بازنشسته بود.گاهی همان وسط خیابان چرتش می گرفت و درست شبیه مجسمه می ماند.رانندگان عبوری بد وبیراه می گفتند.بعضی ها که مودب تر بودند،گوشه ای توقف می کردند و نصیحت می کردند که پدر جان! وسط خیابان نمان،کار دست خودت و ما می دهی !.اواخر تابستان با اتوبوس تصادف کرد و پس از چند روز در بیمارستان درگذشت.گزارش تصادف تایید شد.همسر و فرزندانش پول بیمه را گرفتند.هیچکس نفهمید که او واقعا گیج ،منگ وخمار بود و یا با نقشه ی از پیش تعیین شده در ذهنش ،خود را فدای پول بیمه برای خانواده اش کرد؟
بیشتر رانندگان داخل شهر پیرمرد لاغر اندام،عینکی و نحیف را با دوچرخه ی کهنه اش می شناختند
کد خبر 264650
نظر شما