بارها خواسته ام حکایت خانم شمایل را بنویسم.اما نشده، توصیفش سخت است. چون حکایتش البته یک کمی سیاسی و از نوع مبارزاتی است،البته نه از نوعی که شما ،به یکباره تصور کردید و او را عنصری سیاسی، فکری یا روشنفکر یافتید،نه،خانم شمایل حتی فراتراز این هاست.او با حدود 50 سال سن،کمی چاق است،که هر وقت راه می رود سریع و شتابزده است، انگار که می دود. با چادری معمولی و کهنه ، به خاطر تند راه رفتنش بیشتر از دیگران عرق می کند و به همین خاطر صورتش سرخ می شود،قبل از این، نویسنده ها می گفتند مثل لبو،اما سرخ شدن صورت شباهتی با لبو ندارد.خانم معمولا همه ی مسیرهای بین تهران،سمنان،مشهد را طی کرده و با تمام ادارات و قوانین آن و حتی روسای ادارات آشناست.او وقتی به اداره ای می رود، کارشناس یا رئیس اداره جرات نمی کنند که او را بپیچانند و بگویند مثلا برو فردا بیا،چون او آن قدر اطلاعات اداریش قوی است که به خود کارشناس مربوطه می گویدکه نامه را به کجا بنویس،چطوری بنویس و چی بنویس،رفتاری شبیه بازیگرها در فیلم های جنایی و پلیسی، و بعضی وقت ها که مثلا اداره ای با او مخالفت می کند ،خشمگین می شود،گاهی تهدید می کند و گاهی سعی می کند دل طرف را به دست بیاوردو بعضی وقت ها هم نمی تواند نامه را بگیرد.اما دربیشتر مواقع در نهایت نامه اش را می گیرد،گرچه نتیجه ای هم برایش نداشته باشد،شاید با خودش فکر می کند بالاخره از هیچی که بهتراست .حالا خانم شمایل چرا این همه مبارزه می کند؟ همه ی اینها برای شوهر افغانیش است که 25 سال است دارد با او زندگی می کند ،غیرقانونی و بدون مدرک ازدواج و با 4فرزند،و مرتب سعی می کند تا با مبارزه اش در زندگی، او را به رسمیت بشناسند.خانم واقعا به شوهرش علاقه دارد،شاید بهترین روزها وخوشی های زندگیش را با شوهرش گذرانده،خوب، اگر شوهرش بد بود،او را اذیت می کرد و مثلا کتکش می زد-مثل بعضی مردها که با کمربند یا نیش زبان می زنند- که بنده ی خدا تا این حد عرق ریزان و با صورت سرخ کرده از این اداره تا آن اداره پیگیر کارش نمی شد.اگر مردها هم مثل او در ادارات تا این حد در کار جدیت داشتند که دیگر نیازی به تکریم ارباب رجوع نبودو شاید به اداره ای رجوع نمی کردند،البته خانم هنوز در مبارزه اش موفق نشده و مرتب می آید و می رود، یک روی سکه این است که اوهیچ وقت خسته و ناامید نمی شود.شاید همین خوشی ها و مهربانی های مرد افغان،شریک زندگیش بوده که همه ی مصائب را بر وی آسان کرده و شاید موفق هم بشود،چون معروف است که می گویند هر آرزویی داشته باشی وآن را همراه با تلاش وبدون ناامیدی دنبال کنی ،موفق می شوی،شاید سرکار خانم این را نخوانده ،اما در قلبش به آن باور دارد.خیلی ها از سماجت خانم شمایل لجشان می گیرد وتا او را در جایی می بینند، سعی دارند از نگاهش فرار کنند و بعضی ها هم او و تلاش برای بقای زندگیش را می ستایند،اما همه ی این ها مهم نیست.مهم این جاست که او اعتماد به نفس زیادی دارد و فعالیت برای پیروزی را ترک نمی کندو حتی بچه هایش هم شاهدمبارزه ی او هستند.نمی دانم بقیه ی مردم درباره ی او چه فکر می کنند،دوست دارند موفق شود یا نه؟ اما شاید خانم شمایل در آخرکار و در یک روز پائیزی ، بهاری و حتی تابستانی موفق شود و برگه ی موفقیتش را با افتخار به شوهر افغانیش بدهد و مصائبش تبدیل به خوشی بیشتر شود....
بارها خواسته ام حکایت خانم شمایل را بنویسم.اما نشده، توصیفش سخت است. چون حکایتش البته یک کمی سیاسی و از نوع مبارزاتی است...
کد خبر 262184
نظر شما