علی نصیریان می‌گوید تجربه 60 ساله‌اش به او نشان داده مردم با نقش‌هایی بهتر ارتباط برقرار می‌کنند که بازیگر آن‌ها را با صداقت بازی کرده باشد.

مهدی یاورمنش: نقش‌های متفاوتی چون مش اسلام (فیلم گاو)، تقی پستچی (فیلم پستچی)، آقای هالو (در فیلمی به همین نام)، قاضی شارح (سریال سربداران)، ابوالفتح (سریال هزاردستان)، فرحان (فیلم ناخدا خورشید)، آعلی یار (فیلم شیر سنگی)، میرزا نوروز (در فیلمی به همین نام)، دایی غفور (فیلم بوی پیراهن یوسف)، حاج یونس (سریال میوه ممنوعه) و... با او جاودانه شده‌اند.


پیش از آنکه سال 1348 با فیلم «گاو» داریوش مهرجویی به سینما بیاید، نزدیک به 20 سال می‌شد که در تئا‌تر کشور به صورت حرفه‌ای روی صحنه می‌رفت.


از دوره دبیرستان با تشکیل یک گروه تئاتری، بازی روی صحنه را آغاز کرد. اوایل دهه 30 خورشیدی در هنرستان هنرپیشگی و کارگاه آموزش بازیگری شاهین سرکیسیان آموزش دید و سال 1336 با کوله باری از تجربه و دانش به اداره هنرهای دراماتیک پیوست.


در 60 سال گذشته در نمایش‌های بسیاری روی صحنه آمده که از آن میان می‌توان به «بلبل سرگشته»، «پدر»، «کاپیتان قراگز»، «چوب بدست‌های ورزیل»، «سگی در خرمن جا»، «لونه شغال» و... اشاره کرد. آذر امسال نیز در نمایش «هفت شب با مه‌مان ناخوانده در نیویورک» با کارگردانی فرهاد آییش نقش آفرینی کرد که مورد استقبال زیاد مردم قرار گرفت.


کارنامه سینمایی و تلویزیونی او از نظر تعداد و کیفیت آن قدر پر بار است که انتخاب و نام بردن چند کار از میان آثارش را به امری سخت و ناشدنی تبدیل می‌کند.


علی نصیریان به تنهایی بخش مهمی از تاریخ معاصر تئا‌تر، سینما و تلویزیون ایران را بر دوش می‌کشد. برای همین نشستن پای صحبت‌های او فرصتی گران‌بهاست که در یکی از آخرین اجراهای نمایش «هفت شب با مهمان ناخوانده در نیویورک» برای ما رخ داد.
یکی از آخرین شب‌های آذر، بعد از اجرای نمایش، روی صحنه سالن اصلی تئا‌تر شهر مقابلش نشستیم و بر اساس آنچه از پیش توافق کرده بودیم، با او در باره بازی و بازیگری صحبت کردیم. در این میان بحث‌های دیگر هم به میان آمد و خاطرات زیادی هم مرور شد که بهتر دیدیم بعد از تکمیل، در یک گفت و گوی مفصل و جداگانه منتشر شود.

 

گفتگو با علی نصیریان با حضور فرهاد آییش، کارگردان «هفت شب با مهمان ناخوانده» پس از یکی از اجراهای این نمایش روی صحنه سالن اصلی تئاتر شهر انجام شد


شما از جمله هنرمندانی هستید که مردم خیلی دوستتان دارند. به نظر خودتان راز این محبوبیت در چیست؟
فکر می‌کنم گفت و گو را این جوری شروع نکنید بهتر است. واقعیتش من از تعارف تکه پاره کردن خوشم نمی‌آید. برویم سر اصل مطلب بهتر است.


ببخشید گفتگو را این طوری شروع کردم، اما از همین پرسش می‌خواهم برسم به اصل مطلب. چند شب پیش بعد از تماشای نمایش «هفت شب با مهمان ناخوانده در نیویورک»، هنگام خروج از سالن تئا‌تر شهر، حرف‌های پیرمردی را شنیدم که داشت خاطره‌ای مربوط به بازی شما در نمایشی با نام «سگی در خرمن جا» را باهمسرش مرور می‌کرد. وقتی پرس و جو کردم، فهمیدم این کار با بازی شما سال 1345 در تالار سنگلج روی صحنه رفته بوده است. بعدش هم پشت صحنه سه جوان اهل موسیقی را دیدم که به دیدارتان آمده و شیفته بازی روان و دوست داشتنی شما شده بودند. از این دست موارد کم نیست و بی‌شک خودتان هم تجربه کرده‌اید. در واقع پرسش من این است چه چیزی باعث می‌شود یک بازیگر در طول 60 سال هنرنمایی، بتواند با سه نسل از مخاطبان ارتباط برقرار کند و کارش مورد پسند همه قرار بگیرد.
فکر می‌کنم هر کس دیگری هم 60 سال کار کند، کم کم در بین مردم جا باز می‌کند. در واقع مدت زمانی که مردم یک بازیگر را روی صحنه، پرده سینما یا صفحه تلویزیون می‌بینند، باعث می‌شود با او احساس دوستی کنند.


بگذارید سوالم را یک جور دیگر طرح کنم. اصلاً یک بازیگر چه باید بکند تا 60 سال در این عرصه دوام بیاورد، به موقعیت شما برسد و کارنامه‌ای چنین پر بار را به جای بگذارد؟
به نظرم یک عامل مهم که هر بازیگری باید به آن توجه کند، صداقت است. صداقتی که بازیگر در ارائه نقش و شخصیت چه در تئا‌تر چه در سینما و چه در تلویزیون به خرج می‌دهد، مهم‌ترین عامل موفقیت اوست.
ارتباط بازیگر با نقش اگر واقعی، صادقانه و صمیمی باشد، آن وقت بازی‌اش در دل مردم می‌نشیند.


تنها همین صداقت راز موفقیت و محبوبیت شماست؟
آن شخصیت‌ها و نقش‌هایی که با مردم ارتباط برقرار کرده‌اند، بی‌شک با صداقت بازی شده‌اند. البته نمی‌خواهم بگویم این در تمام کار‌هایم و به طور صد در صد بوده است، اما هر جا موفقیتی حاصل شده، یک حسی در آن جاری بوده که باعث اقبال مردم شده است.
بده بستان و ارتباط نامرئی که بین ما و تماشاگر وجود دارد، باعث می‌شود او در کار مشارکت پیدا کند. این مشارکت در فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی هم وجود دارد و البته در تئا‌تر بسیار پر رنگ‌تر است.
یک بازیگر اول باید با نقش ارتباط درست و صادقانه برقرار کند و بعد بتواند دریافت و حس خود را به تماشاگر انتقال دهد. نقش باید در ما رسوخ کند و بعد در جان تماشاگر رسوخ کند، تنها در این صورت است که کار به دل می‌نشیند.

 

در اتاق گریم تئاتر شهر


شیوه‌ها و سبک‌های بازیگری در این میان نقشی ندارد؟
نه. شما نگاه کنید سر لارنس اولیویه، اورسن ولز، همفری بوگارت، مارلون براندو، آل پاچینو، رابرت دونیرو و خیلی از بازیگران جوان امروز سینما و تئا‌تر جهان از سبک‌ها و شیوه‌های مختلف بازیگری سود جسته‌اند و همه موفق بوده‌اند. شاید برای منتقدان و کار‌شناسان، سبک‌ها و شیوه‌های بازیگری مهم باشد، اما برای مردم عادی صادقانه بازی کردن اهمیت بیشتری دارد، چون نقش را برایشان باور پذیر می‌کند.


با اینکه مردم شما را زیاد دوست دارند، اما در چند سال گذشته دیده‌ام که زیاد علاقه‌ای به حضور در جمع‌ها ندارید و اهل گفتگو هم نیستید. چرا؟
نه این طور نیست. اگر کمتر گفت و گو می‌کنم، چون اعتقاد دارم باید یک کار تازه و متفاوتی کرده باشم تا در باره‌اش حرف بزنم. دوست ندارم حرف‌هایم تکراری باشد. از مردم هم فراری نیستم، تنها نمی‌خواهم جمعیتی دورم حلقه بزند و باعث زحمت کسی شوم.
آن قدر رابطه‌ام با مردم خوب است که خیلی‌ها وقتی من را می‌بینند، می‌گویند احساسشان این است که ما باهم فامیل هستیم. آن قدر ما را در کارهای سینمایی و تئاتری دیده‌اند که با من احساس نزدیکی می‌کنند و من را عضوی از خانواده خودشان می‌بینند.


این ابراز لطف زیاد هیچ وقت باعث دردسر شما نشده است؟
نه به آن صورت. تنها چیزی که دوست ندارم، تعارف کردن است. برای مثال وقتی می‌خواهم از تاکسی پیاده شوم، راننده هی تعارف می‌کند و کرایه‌اش را نمی‌گیرد. یا وقتی می‌روم چیزی می‌خرم، باید با فروشنده بحث کنم تا پول بگیرد. برای همین بعضی وقت‌ها از کوره در می‌روم و می‌گویم بابا جان پولت را بگیر و اجازه بده من به کار و زندگی‌ام برسم.


دلیلش آن است که مردم شما را دوست دارند.
آخه این تعارف‌ها و رفتار‌ها آدم را اذیت می‌کند. باید قبول کنیم خیلی از آداب معاشرت ما مطلوب نیست و باید در آن‌ها تجدید نظر کنیم.


بیشتر مردم شما را به عنوان بازیگر می‌شناسند و از سابقه پربار نمایشنامه نویسی و کارگردانیتان مطلع نیستند. این شما را اذیت نمی‌کند؟
چرا اذیت کند، اتفاقاً خیلی هم خوشحال می‌شوم.

 

علی نصیریان هر وقت از بازیگری می گوید، حس و حال متفاوتی پیدا می کند


چرا؟
چون من تنها به عشق و ذوق بازیگری به تئا‌تر آمدم. از‌‌ همان کودکی که همراه پدرم به تماشای تعزیه، نقالی و نمایش‌های تخت حوضی می‌رفتم، بازی بود که مرا شیفته خود می‌ساخت.


پس چرا دست به قلم بردید و در طول یک دهه نمایشنامه‌هایی چون «بلبل سرگشته»، «لونه شغال»، «بنگاه تئاترال»، «رویا»، «سلطان و سیاه»، «آقای هالو» و... را نوشتید؟
بنا به نیاز و ضرورت بود که نوشتم. من هیچ‌گاه برای نمایشنامه نویسی به تئا‌تر نیامدم. سال‌های 1334و 1335 در حالی که در هنرستان هنر پیشگی و خانه شاهین سرکیسیان داشتم آموزش بازیگری می‌دیدم، جلال آل احمد و امیرحسین جهانبگلو به من توصیه کردند تا تئا‌تر ایرانی کار کنم. چون این کار هم بدون نمایشنامه ایرانی نمی‌شد، احساس نیاز کردم تا بنویسم.


مگر آن زمان نمایشنامه ایرانی وجود نداشت؟
چرا، اما هیچ کدام ما را قانع و راضی نمی‌کرد. هر نمایشنامه‌ای که در دسترس بود، از جمله کارهای ذبیح بهروز، سعید نفیسی و صادق هدایت و... را خواندیم که هیچ کدام به کار ما نمی‌آمد.


چرا؟
بر اساس تئا‌تر مدرن که شاهین سرکیسیان برایمان تفسیر می‌کرد، این متن‌ها به کارمان نمی‌آمد. ما به عنوان شاگردان سرکیسیان، نمایشنامه‌های چخوف، استریندبرگ، ایبسن، اونیل، گراهام گرین، آرتور می‌لر، تنسی ویلیامز و... را کار می‌کردیم که متن‌های ایرانی به آن‌ها شبیه نبود. ما می‌خواستیم نمایشنامه‌های ایرانی را به‌‌ همان سبک و سیاق روی صحنه ببریم که البته تا آن زمان نوشته نشده بود.
ما می‌خواستیم متنی را اجرا کنیم که با تئا‌تر الهامی، احساسی و واقع گرای مبتنی بر شیوه کنستانتین استانیسلاوسکی همخوان باشد. به هر حال در این جستجو رسیدیم به قصه‌های صادق هدایت که مرا وادار کرد کار کنم و دست به نمایشنامه نویسی بزنم.


یعنی راه اندازی گروه تئا‌تر «مردم» در اداره هنرهای دراماتیک و نمایش‌هایی را هم که در دهه‌های 30 تا 50 خورشیدی کارگردانی کردید، بر اساس نیاز و ضرورت بود؟
در مورد کارگردانی هم این نیاز بود که مرا به سمت خود کشاند. کلاس‌های تئاتری که دیدم بیشتر در باره فن بیان، تربیت بدن و بازیگری بود.


خب اجازه بدهید همین جا به بحث بازیگری که خودتان هم بیشتر بر آن تاکید می‌کنید، بر گردیم. اشاره کردید به کلاس‌هایی که سال‌های اولیه دهه 30 خورشیدی در آن‌ها حاضر می‌شدید. تا آنجا که می‌دانم، شما شیوه‌ها و سبک‌های متفاوتی را آن سال‌ها آموزش دیدید. در این باره توضیح دهید.
بله، ابتدا رفتم به هنرستان هنرپیشگی که با تمام احترام به استادانش، باید بگویم که تعلیمات آن عقب مانده و اولیه بود. آنجا شاگردان و بازماندگان سید علی خان نصر از جمله علی اصغر گرمسیری، دکتر مهدی نامدار و غلامعلى معز الدیوان فکرى تدریس می‌کردند که شیوه‌های آموزشی‌شان به روز نبود.
بعدش مرحوم فهیمه راستکار که یادش گرامی باد، مرا با شاهین سرکیسیان آشنا کرد و او ما را به شیوه استانیسلاوسکی آموزش داد.

 

علی نصیریان و فرهاد آییش در صحنه ای از نمایش «هفت شب با مهمان ناخوانده در نیویورک»


اما قبل از آنکه به هنرستان هنرپیشگی یا خانه شاهین سرکیسیان بروید، سال‌ها بود که روی صحنه بازی می‌کردید.
درست است، اما بیشتر ناشی از عشق و علاقه بود و البته در ادامه کار هنری خیلی به من کمک کرد. نیمه دوم دهه 20 خورشیدی، در دبیرستان یک گروه تئاتری راه انداخته بودیم و نمایش روی صحنه می‌بردیم.


در‌‌ همان دبیرستان؟
هم در دبیرستان و هم در مجامع و سالن‌های عمومی. از جمله برای انجمن هواداران صلح که دفترش در خیابان فردوسی بود و ریاستش را ملک الشعرای بهار برعهده داشت، بار‌ها نمایش اجرا کردیم. سال‌های آخر دهه 20، بار‌ها در باغ منظریه، ونک، درکه و... گروه تئاتری ما در جمع هواداران و اعضای این انجمن چند نمایش روی صحنه برد. در بعضی از آن اجرا‌ها، بیش از دو هزار نفر به تماشای کار می‌نشستند. مقابل این همه تماشاگر بازی کردن، خودش یک درس بود که در هیچ کلاس و دانشگاهی یاد گرفتنی نیست.
کارهای دبیرستانی، مرا با صحنه اخت و مانوس ساخت و به من کمک کرد تا بازی مقابل تماشاگر را یاد بگیرم.


شما پیش از آنکه به طور حرفه‌ای بازیگری را شروع کنید، چند سال تجربه حضور روی صحنه را داشتید و دوره‌های آموزشی زیادی را هم دیده بودید. کدام یک از این دو در ادامه بیشتر به شما کمک کرد؛ تجربه کار یا آموزش دیدن؟
هر دوی این‌ها لازم است، اما باید ببینیم مراد از آموزش چیست؟  همین اول باید تاکید کنم تعلیم تئا‌تر پشت میز و نیمکت کلاس شدنی نیست. در واقع آموز ش‌های آکادمیک هیچ‌گاه کسی را هنرمند و بازیگر و نویسنده نمی‌کند. دانشگاه فرهنگ می‌سازد، پشتوانه فکری می‌دهد، شما را با نظریه‌های هنری آشنا می‌کند و... اما بازیگر و کارگردان نمی‌سازد.


تئا‌تر را تنها با کار کردن و تمرین می‌توان یاد گرفت. برای شکل گرفتن یک تئا‌تر باید لخت شد، تو کارگاه تمرین کرد و کار را پیش برد تا به شکل نهایی رسید. در واقع آموزش تئا‌تر جدا از دیگر رشته‌های علوم، ادبیات یا حتی شاخه‌های هنر است. کار در تئا‌تر نیازمند خیلی چیزهاست که آموزش دادنی نیست و باید تجربه‌اش کرد. تئا‌تر عشق می‌خواهد که باید در تو بجوشد و فوران کند؛ این را کسی می‌تواند به یک جوان یاد دهد؟


شما در هر سه عرصه تئا‌تر، سینما و تلویزیون بازیگر موفقی بوده‌اید و کارهای زیادی به یادگار گذاشته‌اید. نمی‌خواهم به دام پرسش‌های کلیشه‌ای بیفتم، اما از طرف دیگر دوست دارم بدانم برای شما بازی در فیلم و تئا‌تر چه تفاوت‌هایی دارد؟
چالش بازیگر در تئا‌تر خیلی بیشتر از سینماست. صحنه مثل یک قربانگاه می‌ماند. ما مثل یک قربانی هستیم که روی صحنه می‌آییم و معلوم نیست چه اتفاقی برایمان رخ می‌دهد.
تئا‌تر یک چالش درونی و سخت است که باید در آن آرام بمانی و روح، جسم، جان و بدن خود را آزاد کنی و به کار بسپاری. هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد و آدم از کارش غفلت کند، برای همین بخشی مهمی از هنر بازیگری در تئا‌تر، تمرکز، تفکر و تمرین، باهم بودن و... است.
بازی در تئا‌تر مثل لخت شدن در انظار عمومی است که جرات زیادی می‌خواهد. خیلی ظرفیت می‌خواهد که آدم روحاً بیاید جلوی جمع لخت شود. این جسارت و البته تمرین می‌خواهد. یا بهتر است بگویم بازی در تئا‌تر دیوانگی هم می‌خواهد.


نقطه مقابل تئا‌تر، در سینما عوامل زیادی است که روی کار بازیگر تاثیر می‌گذارد. در سینما چند ثانیه یا چند دقیقه مقابل دوربین هستیم که اگر کار هم خراب شود، اصلاح می‌شود.


با این توضیحات، به نظر می‌رسد شما از آن دست هنرمندانی هستید که بازیگری تنها با تئا‌تر برایتان معنا پیدا می‌کند. آیا با این عقیده که بازیگر، تنها روی صحنه است که محک می‌خورد، موافق هستید؟
بله. به نظر من بازیگر فقط روی صحنه نشان می‌دهد که توانمند است یا نه؟ بازیگری در تئا‌تر خیلی تمرین‌ها و توانایی‌ها می‌خواهد که در سینما این گونه نیست.


با این تعریف و برداشت، موضع شما در ارتباط با حضور پر رنگ بازیگران سینمایی روی صحنه تئا‌تر که چندی است رواج پیدا کرده، چیست؟
اگر توانمند باشند و خوب بازی کند، چه ایرادی دارد؟ مطمئن باشید روی صحنه تئا‌تر هیچ کس نمی‌تواند ضعف‌های بازیگری‌اش را بپوشاند.


منظورتان این است که در تئا‌تر این هنر بازیگری است که اهمیت دارد و نه چهره‌های بازیگری؟
بله همین است. تماشاگر برای خود تئا‌تر به سالن می‌آید نه چهره‌های بازیگری. ممکن است یک عده هفته اول برای دیدن آن بازیگر بیایند، اما بعدش فروکش می‌کند. آن چیزی که سالن تئا‌تر را پر می‌کند، خود نمایش است.


بعد از 60 سال بازی در تئا‌تر و 43 سال نقش آفرینی در سینما و تلویزیون، آیا زمانی را برای بازنشستگی در نظر گرفته‌اید؟
نه. تا زمانی که بتوانم، بازیگری را کنار نمی‌گذارم. فکر نمی‌کنم بازیگران دیگر هم چنین کاری انجام دهند و یک روز مثل کارمندان خودشان را بازنشسته کنند. ما چون سال‌ها با مردم بوده‌ایم، هم نفس شده‌ایم، دوست نداریم از یاد برویم و فراموش بشویم.
با این حال باید دید گردش روزگار چه سرنوشتی را شکل می‌دهد. شاید جبر زمانه یا خستگی جسم دیگر اجازه کار به ما ندهد که خب یک بحث دیگر است. در این میان چون بازی روی صحنه وقت و توان بیشتری می‌خواهد، شاید کمتر در تئا‌تر ظاهر شوم که طبیعی است. با این حال سعی می‌کنم در تئا‌تر هم دست کم هر سال یک بار روی صحنه بازی کنم، چرا که به آن نیاز دارم و به من نشاط می‌بخشد.


عکس‌ها: از میلاد بهشتی
57245

کد خبر 265859

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 3 =