یکی دو روز پیش در سایتهای خبری وبگردی میکردم که به گفتههای مانی حققیی برخوردم؛ حرفهایی که صریح و صادقانه بود و منطقی، و البته بیجواب! چون حرف حساب بود.
عنوان گفتوگوی او پرسشی بود از حوزۀ هنری که «شما اصلاً چه کاره هستید که با این همه غرور و تکبر برای هنرمندان مملکت حکم صادر میکنید؟» و نکتۀ جالب اینکه حقیقی خودش جواب این پرسش را میدهد، آنجا که میگوید این حضرات آدمهای جدی و عادلی نیستند و در گفتوگو با آنها متوجه شده که با افرادی بیعزت طرف است. اینکه این آدمها دل خودشان با سیاستهایشان همسو نیست و صرفاً صاحب تعدادی سینما هستند و... واقعاً «اینها» چه کارۀ مملکتاند؟
هشت ماه پیش (یعنی تقریباً زمانی که این غائلههای اکران و سینما شروع شد) در یادداشتی نوشتم و استدلال کردم که ریشۀ این حرکت حوزه نسبت به چند فیلم واکنشی صرفاً سیاسی است؛ چرا که شاهد بودم چگونه حضرات برای اکران فیلم «گشت ارشاد» در ایام نوروز سر و دست میشکستند. همانجا گفتم که عکس العملهای بعدی این جماعت فقط فرار رو به جلو بود برای پنهان شدن در گرد و خاکی از شعار که خود به پا کردند! چون به وضوح میدیدم که حرفشان با کردارشان منطبق نیست.
جای طرح این سوال وجود دارد که اگر حوزۀ هنری واقعاً اعتقاد داشت یا دارد که نمایش فیلمهای تحریمیاش سلامت جامعه را به مخاطره میاندازد پس چرا سیاستی پیش میگیرد که دقیقاً همین آثار در کانون توجه عمومی قرار گرفته و بیشتر دیده شوند؟ عام و خاص اذعان دارند که فیلمی مثل «من مادر هستم»، اثر معمولی و متوسطی بود که اگر حاشیههای اخیر را با خود نداشت به هیچ وجه دیده نمیشد و در اذهان باقی نمیماند. اما سیاست حضرات سبب شد به خلاف آنچه ادعا میکنند و ظاهراً میخواهند کاری کردند که این فیلم، هم دیده شد و هم به گونهای در تاریخ سینمای معاصرمان ماندگار؛ فیلمی که اگر بدون قیل و قال و حواشیها به نمایش درمیآمد، شاید حتی فروش متوسطی هم نداشت. اما با دامن زدن به تحریم و جنجال به پا کردن برای این اکرانها، حالا هم فیلمها دیده شدند و هم آنها که کوتاه قدهای فرهنگی بیش نیستند. این حاصل بیتدبیری و یا شاید منفعت طلبی همین قسم افراد است.
فرض کنید آدم بیسواد فرهنگی که تا دیروز شأناش دلالی کاغذ در ظهیر الاسلام بوده، امروز بر منصبی فرهنگی تکیه کند؛ واقعاً باید چه کند تا دیده شود؟ پس زنده باد تحریم که به واسطۀ آن او هم در کنار فیلمها دیده میشود! موضوع سلامت فرهنگی جامعه یک چیز است و قیل و قال و شعار دادن به بهانۀ حفظ ارزشها چیزی دیگر. چند ماه پیش دوستی از من پرسید که مغز متفکر حوزه کیست؟ به او گفتم حوزۀ فعلی اصلاً مغز ندارد چه رسد به اینکه متفکر هم باشد! گمان میکنم او اکنون به حرفم رسیده باشد.
و حرف آخرم، تبریک صمیمانهای است به مانی حقیقی برای تصویر دقیق، موجز و واقعی از حوزهایهای اکنون که من آنها را خوب میشناسم!
5757
نظر شما