فیلم «برلین منفی 7» که در روز سوم جشنواره فجر روی پرده رفت، تماشاگرانش را با احساسی دوگانه تا بیرون از سالن برج میلاد بدرقه کرد.
نخستین تجربه کارگردانی رامتین لوافی از سویی با موضوع انسانیاش، حس همدردی تماشاگران با آدمهای فیلم را برمی انگیخت و از طرف دیگر با ریتم یکنواخت، کشدار و زبان روایی کسالت بار خود، در دقایقی طولانی، همراهی مخاطبانش را از دست میداد.
آنان که شامگاه شنبه از بالکن سالن برج میلاد «برلین منفی 7» را میدیدند، در میانه نمایش فیلم، نگاهشان به بسیاری از تماشاگران طبقه پایین جلب شد که موبایلهای روشن خود را در دست گرفته و با آن سرگرم شده بودند.
ضعف درام نویسی؛ بیماری مزمن سینمای ایران
فیلمنامه «برلین منفی 7» نوشته محمدرضا گوهری از مشکل و ضعف کهنه درامنویسی در سینمای ایران رنج میبرد. اینکه بسیاری از فیلمهای ایرانی نمیتوانند داستانشان را جوری پیش ببرند که نگاه، گوش و فکر تماشاگر را در طول نمایش با خود داشته باشند، اینک به یک بیماری مزمن تبدیل شده که گویا درمانی فراگیر برایش نمیتوان یافت.
از میان عناصر سازنده یک درام، «برلین منفی 7» تنها در بن اندیشه (theme)، موضوع و با ارفاق در شخصیتپردازی نمره قبولی میگیرد. گمگشتگی، تم اصلی فیلم رامتین لوافی است که آدمهایش مبتلا به آن هستند و به اشتباه در مهاجرت درمانش را میجویند. درد اصلی پدر خانواده عراقی و دخترش و البته جوان ایرانی و همسرش، بیگانگی با افراد خانواده و با خود است که چون زخمی کهنه وجودشان را میآزارد. با رسیدن به آلمان، نه تنها این درد تسکین نمییابد، بلکه پیش از گذشته شدت مییابد. رهایی از این رنج، تنها با بازگشت به درون خویشتن و صادق بودن با یکدیگر حاصل میشود که زبان دل را باز میکند؛ پیمودن این مسیر خودشناسی، موضوع اصلی فیلم «برلین منفی 7» است که در پایان با به سخن در آمدن کودک عراقی (کاظم) که برف زمستانی را میبیند، به اوج میرسد.
با پیشرفت داستان «برلین منفی 7»، سه عضو خانواده مهاجر عراقی، به درستی و به دور از کلیشههای رایج، دچار تغییر میشوند و به نوعی خودشناسی میرسند. در این میان، داستان موازی جوان ایرانی (با بازی مصطفی زمانی) و همسرش، به صورتی گنگ بازگو میشود و آن دو نقشی چندان در ماجرا پیدا نمیکنند. در واقع اگر نویسنده و کارگردان این دو شخصیت را کم رنگتر به تصویر میکشیدند و به آدمهایی حاشیهایتر تبدیل میکردند، نه تنها هیچ تاثیری منفی در روند فیلم نمیگذاشت، بلکه زواید و اضافات را آن را پالوده میساخت.
«برلین منفی 7» به دلیل ضعف در پیرنگ، فضا و حالت، دیالوگها و ساختار روایی، به اثری کشدار و خسته کننده تبدیل میشود، که نقاط مثبت فیلم را در سایه قرار میدهد و کم اثر میسازد.
از سوی دیگر، بخشی از این کسالت نهفته در «برلین منفی 7» که حوصله تماشاگرش را سر میبرد، به تدوین یک نواخت فیلم بر میگردد. وقتی مونتاژ که مهمترین کارکردش، روایت جذاب داستان است، به بیراههای بیانتها میافتد که در دوردستش افقی نمایان نیست، نمیتوان از تماشاگران انتظار داشت در تمام طول نمایش فیلم، چشم به پرده سینما بدوزند.
وقتی تصویر به زبان میآید
رامتین لوافی به کمک فیلمبرداری خوب فرشاد محمدی، در فیلم «برلین منفی 7» تا حد زیادی با زبان تصویر حرفش را میزند. برای نمونه وقتی قاچاقچیهای انسان، خانواده عراقی را در یک محله مرفه نشین برلین از ماشین پیاده میکنند، با تصاویری بهشت گونه از زندگی روبرو میشویم که همه مهاجران رویای آن را در سر میپرورانند. اما خامی این سودا خیلی زود آشکار میشود و ما با دیدن صحنههای پاسگاه پلیس و کمپ پناهندگان، شاهد یک تضاد تصویری میشویم.
محمدی همچنین با استفاده بجا از لنز تله، مهاجران و پناهندگان را از جامعه و محیط آلمانی پیرامونشان جدا و بر بیگانگی آنان تاکید میکند. او با تصایر خود نشان میدهد کمترین ارتباط و سنخیتی بین این خانواده عراقی و کشوری که به آن پناه آوردهاند، وجود ندارد.
فضای سرد و بیروح حاکم بر «برلین منفی 7» نیز با تم و موضوع فیلم هماهنگی دارد که با نورپردازی و رنگ آمیزی مناسب صحنهها به دست آمده است.
تحلیل و نقد مفصل «برلین منفی 7» موقعیتی مناسبتر چون زمان اکران عمومی آن را میطلبد که بتوان با دقیق شدن بر دیگر جزییات و عناصر این فیلم، نشان داد چرا یک ایده و موضوع جالب، نتوانسته در یک قالب جذاب ریخته شود.
58245
نظر شما