بالاخره هر تزی یک آنتی تزی دارد! هر چقدر که اوضاع و احوال اقتصادی خراب و خرابتر می شود؛ راه های جدیدی هم در جهت بی اثر کردن آن کشف و ابداع می گردد. لابد به همین دلیل است که بزرگان می گویند، تحریم ها فرصتند و محدودیت نیستند! ما که در سینما به عینه روش های هوشمندانه ای برای غلبه بر این « دوشواری »! هایی که البته فقط در فکر ما موجودند و نه در جهان خارج، دیده ایم. برای مثال همین فیلم « کلاس هنرپیشگی » علی رضا داوودنژاد و یا « تاج محل » - اولین ساخته دانش اقباشاوی – که در روز هشتم جشنواره شاهدشان بودیم؛ هر دو با استفاده از اقوام، خویشان، دوستان و همسایگان در نقش عوامل و بازیگران سعی در کاهش هزینه های فیلمشان کرده اند. به نظر فکر درستی هم می آید. شما می توانید فیلمی بسازید با بازیگران نام آشنا و چهره و دستمزد های آنچنانی و بعد هم توقع داشته باشید اثرتان در گیشه توفیق یابد و هزینه هایتان را جبران کند؛ غافل از اینکه ممکن است بزرگوارانی پیدا شوند که با شهودهایشان اکران فیلم پرخرج شما را در مجموعه تحت فرمانرواییشان مصلجت ندانند! بقیه اش دیگر اظهر من الشمس است. حالا باید خر را آورد و باقالی را با بدبختی بار کرد! این می شود که کارگردان و تهیه کننده معترف می شوند که نه شیر شتر خواستیم و نه دیدار عرب! فیلم ارزان می سازیم و به اقتصاد ریاضتی را هم یاری می کنیم. ان شا الله یک فیلم « فاخر» هم روزی نصیب ما می شود دیگر که « اندکی صبر، سحر نزدیک است. »
ازین مقدمه که بگذریم خوشبختانه فیلم های مذکور هر دو آثار قابل قبولی بودند. « کلاس هنرپیشگی » یک فیلم در فیلم کامل است. زندگی بازیگران در طول روایت با تمرین ها و سکانس های طراحی شده توسط کارگردان تداخل می یابد. روابط خانوادگی هم از داستان تاثیر می پذیرند و هم بر آن موثرند. برای کسانی که فیلم های پیشین داوودنژاد با همین گروه بازیگری را دیده اند، هر کدام از بازیگران پیشینه ای را هم در خاطرها زنده می کند. اشکال اصلی فیلم طولانی بودنش است. به رغم آنکه تلاش کیومرث پوراحمد در تدوین آن میزان سکانس های شلوغ محسوس است، اما فیلم هنوز هم جای کوتاه کردن دارد و با کاستن ده تا بیست دقیقه از آن ریتم بهتری هم خواهد داشت. پایان فیلم هم که با تک گویی شعاری پردیس احمدی تغییر ماهوی می کند، طنازانه و جذاب از کار در آمده است. « کلاس هنرپیشگی » برای کارگردانی که « نیاز »، « بچه های بد »، « مرهم » و بویژه « مصایب شیرین » را ساخته، گامی به پیش نیست. اما ناامیدمان هم نمی کند.
دیدن نام رضا میرکریمی بر روی هر پروژه ای تقریباً مطمئنمان می کند که با اثری روبرو خواهیم بود که حداقل استانداردهای لازم فیلمسازی را خواهد داشت. « تاج محل » هم ازین قاعده مستثنی نیست. فیلم داستان جالبی دارد، مردی که هیچ گاه از آبادان بیرون نرفته اما همیشه آرزوی دیدن تاج محل را داشته است؛ پس از بازنشستگی از سوی فرزندانش بلیت سفربه هند و مقداری ارز هدیه می گیرد. در یک زورگیری که منجر به مجروح شدن او و خانواده اش می شود؛ سارقان دلارها را می دزدند. سید که به اشتباه کارگری ناراضی را متهم کرده، به شکلی اتفاقی دزد را می یابد. اما پس از آنکه پلیس وارد عمل می شود، مجرم با پرت کردن خود از بلندی دچار مرگ مغزی می شود. سارقی که حالا معلوم شده از دوستان سید و معتمد او بوده است. تاج محل اثری در تقبیح پیشداوریست. فیلم به ما یادآوری می کند حتی در آن لحظاتی که کاملاً از صحت عمل خود اطمینان داری، شاید با کارهایت سلسله اتفاقاتی را موجب شوی که تمام عمر حسرت را همنشین زندگیت کنی. ناکامی سید در زنده نگاه داشتن حتی چند روزه مقتول، این حسرت را موکدتر هم می کند. هر چند کارگردان با قرار دادن برادرهای خردسال متوفی در مسیر زندگی سید راهی را برای جبران فراهم می کند و تلخی روایتش را کاهش می دهد. اقباشاوی بی آنکه در دام شعاردادن و بزرگنمایی مشکلات زندگی مردم آبادان بیفتد، معضلات را هم طرح می کند مثل آن غبارهای طاقت سوزی که همراه همیشگی جنوبی ها شده و یا آن سکانسی که سید و باجناقش بر پشت دوچرخه شان آب برای خوردن حمل می کنند تا به یادمان بیاورند که تا امروز، از سرزمینی که نفتش زندگی ابران را تامین کرده، آب هم دریغ شده است. بازی عبدالجبار اقباشاوی و شهلا پرویز مرادی ( پدر و خاله کارگردان ) در نقش های اصلی خوب و پذیرفتنیست. تدوین محمد یارمحمدلو هم ریتم مناسبی را به فیلم داده است.
5719
نظر شما