مذاكرات غيرمستقيم ايران و آمریکا

کیوان کثیریان

شاید مدتی طول بکشد تا باور کنیم دولت دهم به پایان رسیده و حالا دولت جدیدی قرار است سرکار بیاید. شاید هم تا تغییرات اساسی را به عینه نبینیم، باورمان نشود که تغییری اتفاق افتاده یا قرار است بیفتد. هشت سال، زمان کمی نیست. گاه آنقدر در این هشت سال سخت گذشته که به دشواری هایش عادت کرده ایم و گاه آنقدر نسبت به رفع شدن مشکلات به ناامیدی رسیده ایم که حالا برای امیدواری دوباره به تدبیری فراتر از اندازه نیاز داریم.

در این میانه، حکایت حوزه فرهنگ و اهالی آن، حکایت اندوهباری است. عرصه ای که همواره و در هر دولتی اولویت نداشته و همواره پشت سر اقتصاد و سیاست و حتی ورزش قرار گرفته است در این سال ها بیش از همیشه با بی اعتنایی و حتی آزار و آسیب مواجه شده است . در این سال ها هنرمندان و اهل فرهنگ کمتر از همیشه توجه دیدند و بیش از همیشه بی مهری کشیدند. و کیست که نداند جامعه ای که حوزه فرهنگ را فراموش کند به سرعت رو به اضمحلال خواهد گذاشت؟

کیست که نداند زخم هایی که به واسطه بی توجهی به حوزه حساس فرهنگ بر تن جامعه می نشیند چقدر عمیق است و چقدر دیر التیام می یابد؟ کیست که نداند زخم های عمیقی که بابت ظلم بر اهالی رنجور فرهنگ بر تن آنان نشسته است چه زود ناسور می شود و التیامش چقدر زمان می برد؟

با به کار گماردن غیر فرهنگی ترین - و شما بخوانید ضد فرهنگی ترین - مدیران بر مناصب فرهنگی و اتخاذ سیاست های عجیب و مخرب به خصوص در چهارسال اخیر، برای هر ناظر بی طرفی در خوشبینانه ترین حالت این پرسش ها پیش می آید که آیا واقعا هدف کارگزاران دولت دهم حمایت از فرهنگ و هنر بوده یا تضعیف آن؟ آیا واقعا سردمداران این دولت، اساسا به اهمیت عرصه فرهنگ واقف بوده اند؟ آیا واقعا درک درستی از کلمه فرهنگ داشته اند؟

باور کنیم یا نه، کابوس دولت دهم برای اهل فرهنگ به سرآمده. می شود امیدوار بود این پیکر نحیف و رنجور بار دیگر با طبیبی دلسوز مواجه شود. هنرمندانی که سال هاست نه تنها قدر ندیده اند، بلکه تحقیرها و توهینهای پرشمار تحمل کردند حالا امیدوارند که سکاندار تازه کشتی طوفان زده فرهنگ، اندکی - فقط اندکی- فرهنگ بفهمد، کمی مدیریت بداند، بدیهیات برخورد با هنرمندان را بلد باشد، بفهمد که جامعه ای که اهل فرهنگ در آن تحقیر شوند محکوم به فناست، درک کند که مدیریت در بخش فرهنگ فقط سفر به اقصی نقاط ایران و افتتاح کتابخانه نیست، سفر به کشورهای درجه سه و چهار و بستن تفاهمنامه های بی خاصیت نیست، گوشه ها و ابعاد دیگری هم دارد، بفهمد که بدون همراهی هنرمندان و بدون همیاری صنوف فرهنگی، اداره کردن حوزه فرهنگ غیر ممکن است، بفهمد که مطبوعات کشور چه زیان هنگفتی بابت تعطیلی انجمن صنفی روزنامه نگاران تحمل می کنند، بفهمد که سینما بابت تعطیلی خانه سینما چه لطماتی می بیند، درکش را داشته باشد که تاتر و موسیقی بابت تضعیف خانه تاتر و خانه موسیقی چقدر ضعیف می شوند. درک کند که وظیفه او رونق بخشیدن به فعالیت های فرهنگی است نه جلوگیری و متوقف کردن آن، بفهمد که راه مواجهه با اهل فرهنگ، داغ و درفش و توقیف و تعطیلی نیست، مداراست.

حوزه فرهنگ ساحت گفت و گو و منطق است، امید اهل فرهنگ آن است که پس از سال ها بشود با مدیرانی که بر کرسی مدیریت فرهنگ تکیه می زنند با زبانی که کلماتش در حوزه فرهنگ تعریف می شود حرف زد، امیدوارند این بار با مدیرانی مواجه شوند که هنرمندان و مطبوعاتی ها را جاسوس و معاند و غیر خودی ندانند، مدیرانی که بیش از آنکه خود مدافع و مجری تعطیل کردن نشریات و تاترها و فیلم ها باشند، احساس کنند وکیل مدافع آنها هستند و پای تولید آثار با ارزش فرهنگی بایستند، مدیرانی که از بیکار شدن بی دلیل یک روزنامه نگار، شب خواب به چشمشان نیاید و از توقیف بی دلیل یک فیلم تنشان بلرزد، از رونق سالن های تاتر و سینما چشمانشان برق بزند و از تنوع و رواج مطبوعات ذوق کنند. مدیرانی که وقت داشته باشند موسیقی گوش کنند، افتخار نکنند که به عمرشان سینما نرفته اند، عارشان نیاید در سالن تاتر بنشینند، لااقل از کنار یک گالری رد شده باشند، پایشان به تحریریه یک روزنامه یا خبرگزاری باز شده باشد، بلد باشند دو مصراع شعر را درست بخوانند، اسم چهارتا داستان نویس را بتوانند درست به زبان بیاورند، اسم چهارتا رمان به گوششان خورده باشد، مرشد ترابی و سعدی افشار و استاد محمد را بشناسند...
می بینید؟! توقع اهل فرهنگ اصلا بالا نیست. واقعا همین ما را بس!

این یادداشت در روزنامه بهار روز دوشنبه 14 مرداد 92 به چاپ رسیده است.

کد خبر 306818

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =