کسی یادش نمی رود که سینمای ایران در دهه 60 و 70 دورانی طلایی را از حیث دریافت جوایز مهم بین المللی تجربه کرد و با کسب نخل طلای جشنواره کن توسط کیارستمی به اوج این موفقیت ها دست یافت.
اما سینمایی که تقریبا تمام قله های جشنواره های ریز و درشت را فتح کرده بود، شاید بمدت یک دهه از اواخر دهه هفتاد تا انتهای هشتاد کاروبارش در عرصه بین المللی دیگر رونق گذشته را نداشت و باید به تک حضورها و تک موفقیت ها دل خوش می کرد.
جدا از این یک بحث تکراری دراین باره همواره مطرح بود و عده ای با چماق "سینمای جشنواره ای بی مخاطب" و "سیاه نمایی"، بخشی از سینمای ایران را که مورد توجه جشنواره های خارجی قرار می گرفت، می کوبیدند. نمی توان منکر شد که جشنواره های خارجی هم عموما به آن بخش از سینمای ایران توجه نشان می دادند که مخاطب عام نداشت و در بسیاری از موارد هم، فیلم ها اساسا با هدف موفقیت در یک جشنواره خاص ساخته می شد. به گواه تاریخ، سینمای داستانگوی ایران هرگز مورد توجه جشنواره های معتبر جهانی قرار نگرفت. از همین رو چه در داخل ایران و چه در خارج از مرزها هرگز فیلم های جشنواره پسند ایرانی اکران گسترده ای نداشتند و در سطح وسیع دیده نمی شدند.
البته ماجرا از سه چهار سال گذشته به این طرف متفاوت شد.
کسب جایزه معتبر برلین توسط "درباره الی..." ورق را برگرداند. ظهور اصغر فرهادی که استانداردهای بالای فیلمسازی اش چه در ساحت قصه گویی و چه در حوزه تکنیک، به سرعت سینمای ایران را تحت الشعاع خود قرار داد، توانست سینمای ایران را به یکباره به دوران اوج خود بازگرداند و در بالاترین سطوح بین المللی مطرح کند.
از سوی دیگر سینمای ایران که حتی در دوران اوج حضور بین المللی اش اکران گسترده جهانی را تجربه نکرده بود، به ناگاه با "جدایی نادر از سیمین" کشف کرد که پخش کننده بین المللی چه پدیده شگفت انگیزی است و دریافت که وقتی فیلم در تمام دنیا دیده می شود یعنی چه!
من به جد معتقدم اگر "درباره الی..." پخش جهانی مناسبی داشت بطور قطع ما در همان سال توسط این فیلم به جمع نامزدهای نهایی اسکار راه می یافتیم، اما سینمای ما جادوی پخش گسترده جهانی را با "جدایی..." تجربه کرد.
حالا دیگر تمام فیلمسازان و منتقدان و علاقه مندان سینما در سرتاسر جهان فرهادی را می شناسند و فیلم هایش را دیده اند. از بابت همین دیده شدن است که فرهادی تمام جوایز مهم سال را از آن خود می کند و بعد هم جایزه اسکار می گیرد. این دیده شدن موهبتی بود که "درباره الی..." از آن محروم بود و طبعا بسیاری از اعضای آکادمی اسکار نیز فیلم راندیدند.
از سوی دیگر مخاطب انبوه داخلی نیز سینمای فرهادی را پسندید. اکران موفق "درباره الی..." در نامناسب ترین فصل اکران ایران نشان داد فرهادی توانسته میان جشنواره های خارجی و مخاطب داخلی پیوند عمیقی بزند. با این اتفاق، عملا آن تلقی همیشگی که فیلم جشنواره پسند برای مردم ساخته نمی شود، دچار خدشه شد و با فروش بالای "جدایی نادر از سیمین" و "گذشته" در ایران، باید به کلی آن را به فراموشی سپرد.
سینمای ایران به ویژه در سال های اخیر نشان داده که دوباره می تواند سربرآورد و در سطوح بالا به موفقیت دست یابد. این پتانسیل چه از حیث مضمون و چه تکنیک در فیلم های ایرانی وجود دارد که در سطح گسترده در معرض دید تماشاگران جهانی قرار گیرند.
سینمای ایران باید بتواند حضورش را جهانی کند و نه فقط در جشنواره ها که در سینماهای دنیا حاضر باشد و خود را به مخاطبان عام سینما در دنیا عرضه کند. سینمای داستانگوی ما قابلیت های زیادی دارد. لازم است تهیه کنندگان و پخش کنندگان ما هم این نگاه بین المللی را درخود ایجاد کنند و سازوکارهای پخش جهانی را برای فیلم هایی که این پتانسیل را دارند بیابند. شاید هم حلقه مفقوده صنعتی شدن و خودکفایی سینمای ایران همین باشد.
اصغر فرهادی حالا یک فیلمساز جهانی با استانداردهای بالای بین المللی است. زمانی سینمای ایران با کیارستمی شناخته می شد و حالا فرهادی است که نماینده سینمای نوین ایران است. اما سینمای امروز ایران استعدادهای جوان دیگری دارد که به زودی در سینمای دنیا مطرح خواهند شد. فیلمسازانی خلاق مثل شهرام مکری که با وجود بی مهری هایی که به فیلم اولش شد، توانست با فیلم متفاوتش در ونیز موفقیت کسب کند. خلاقیتش این امکان را به او می دهد که پدیده دهه 90 سینمای ایران در عرصه جهانی باشد اما او برای ساخت فیلم متفاوتش و یافتن تعیه کننده ای که حاضر به سرمایه گذاری روی فیلم او باشد سختی بسیار کشید.
از طرف دیگر نسل تازه ای از فیلمسازان در راهند که با تجربه های کوتاه تکان دهنده خود نوید دورانی درخشان را در سینمای ما می دهند. سینماگرانی که برخی از آنها ورک شاپ های فرهادی و کیارستمی را گذرانده اند و حالا دارند از سر آگاهی و دانش، تجربه های شگفت انگیزی می کنند. دو نمونه از این نسل آناهیتا قزوینی زاده و نوید دانش هستند که هردو با فیلم هایشان در بخش سینه فونداسیون جشنواره اخیر کن حاضر بودند و فیلم غافلگیر کننده "سوزن" ساخته آناهیتا قزوینی زاده جایزه اصلی این بخش را هم برد. فیلمسازان جوان نسل تازه سینمای ایران کم نیستند. فقط نیاز به میدان های تازه برای بروز خلاقیت هایشان دارند و نیاز به اعتماد از سوی تهیه کنندگانی که نگاه های تروتازه آنها را درک کنند. شک نکنید اگر تهیه کنندگان ایرانی دست نجنبانند خارجی ها این کار را خواهند کرد. کما اینکه قزوینی زاده 24 ساله که در ورکشاپ های کیارستمی سینما را آموخت، همین حالا در تگزاس درس سینما می خواند و فیلم بلندش را تدارک می بیند و نوید دانش هم با موفقیت فیلم کوتاهش در کن، موقعیت های مناسبی نصیبش شده است. اما سوال مهم این است که چند نفر از تهیه کنندگان سینمای ما نوید دانش و قزوینی زاده و مرتضی فرشباف و علی احمدزاده و محمود غفاری و کیارش اسدی زاده و نظایر آنها را می شناسند و فیلم هایشان را دیده اند؟ چند نفرشان حاضر به سرمایه گذاری روی آنها هستند؟ چرا باید فیلم کوتاه قبلی قزوینی زاده در جشنواره فیلم کوتاه تهران پذیرفته نشود و او فیلم بعدی اش را با تهیه کننده امریکایی بسازد و جایزه کن را بگیرد؟
سینمای ایران دیگر دارد راه های جهانی شدن را پیدا می کند و کسی هم جلودارش نیست. نگاه های بین المللی دوباره به سینمای ایران جلب شده است. استعدادهای جوان و خلاق هم کم نیستند. شاید بهتر باشد مسوولان و تهیه
کنندگان داخلی هم دست بجنبانند و با حمایت از استعدادهای نسل تازه، موانع فعالیت آنها را در داخل کشور ازمیان بردارند.
این یادداشت در روزنامه بهار 8 مهر 92 به چاپ رسیده است
کیوان کثیریان
کد خبر 316252
نظر شما