بنیانهای نظام رسانه ای ایران بر اندیشه ها، آموزه ها و منش دکتر کاظم معتمد نژاد استوار است.

 تسلط کم نظیر ایشان بر سه حوزۀ حقوق (از حقوق اساسی تا حقوق ارتباطات و رسانه)، روزنامه نگاری و علوم ارتباطات؛ اشراف به دستاوردهای علمی ملل دیگر؛ جد و جهد چند دهه ای برای سازگار نمودن تجربه های جهانی با مولفه ها، استعدادها و نیازهای بومی؛ و نهایتا سماحت و بزرگواری، صبوری و متانت، مدارا و سازگاری دلیل آشکاری بر این مدعاست.
اعتدال در نگرش به رویداد، انصاف در روایت و قضاوت، اخلاق و ادب در رویارویی، صبوری در برابر ناملایمات، تلاش برای اصلاح و نزدیک کردن دیدگاهها، مدارا و سازگاریِ همراه با مقاومت و تلاش سازنده، عدم ترجیح منافع فردی و حتی صنفی بر منافع ملی؛ و نهایتا ترجیح دادن مسئولیت های اجتماعیِ روزنامه نگار بر رضایتِ سرمایه گذاران رسانه ها «ذات روزنامه نگاری» است. همانگونه که اگر «خبر» دارای «خیر اجتماعی» نباشد فقط یک روایت است، خبرنگاری «هنر انسان بودن» است. لذا محبت را سپاس می گفت اما دلبسته تقدیر نبود. که اگر بود، رهاوردهای آن را به روزنامه نگاری و یا امور خیریه پیشکش نمی کرد.
به جای سرکشی، آشتی می آموخت. و به جای دور شدن، در پی همراهی بود. نه مفتون متون غربی بود و نه متعصبانه به ستیز با تجربه های مثبت بشری می پرداخت. نه روحیه تقلیدی از نسخه های بیگانه داشت و نه عقب ماندگی یا در خلاء ماندنِ ایران در عرصه ارتباطات را تاب می آورد. از فاصله مطبوعات ایران با استانداردهای روز رنج می برد و برای پر کردن این فاصله از خود می گذشت. چه بسا بدلیل همین جوششِ درونی، در طول دهه های گذشته متواضعانه و بارها با شاگردانِ دو نسل بعد از خود نیز دور یک میز می نشست تا بلکه گرهی از مشکلات حقوقی، آموزشی و صنفیِ روزنامه نگاری بردارد.
من توفیق دانشجویی استاد را نداشتم. گمانم اولین بار ایشان را (که خدایش رحمت کند) و شاگرد برجسته او دکتر شکرخواه را (که خدا سلامتش بدارد) در سال 74 و در مرکز گسترش و آموزش رسانه ها ملاقات کردم. در آستانه برگزاری جشنواره مطبوعات. واقعیت این است که روزنامه نگار شدن من مدیون دکتر کاظم معتمد نژاد و روزنامه نگار ماندنم از جمله مدیون استاد عزیزم دکتر یونس شکر خواه است. استاد اول با برخورد دلنشین و لحن پدرانه دل مرا به روزنامه دوخت. واژه واژۀ سخنان کوتاهش لذت آموختن این «حرفۀ مقدس» را در من شناور کرد. و از استاد دوم جز زلالی، بزرگ منشی، صداقت، ادب و در یک کلمه انسانیت ندیدم. آموختم که خبرنگاری یعنی هم سطح و برای مردم بودن. این شرافتِ بزرگ، روزنامه نگار نگَهَم داشت.
بعدها و به مناسبت های مختلف، استاد دور یک میز و کریمانه در کنار شاگردان می نشست. آرمان داشت اما پیشرفت را حتی اگر چند قدم باشد، به سکون و عقب رفت ترجیح می داد. درد اصلی را می شناخت ولی از درمانِ دردهای کوچک تر فرو نمی گذاشت. رسانه و حاکمیت را روبروی هم نمی دانست و دنبالِ آشتیِ همراه با مفاهمه بود.
به طور مثال؛ فراموش نمی کنم که در روندِ تدوین آئین نامه هویت حرفه روزنامه نگاری، منشور نظامنامه حرفه روزنامه نگاری و برخی میثاق های اخلاقی و حرفه ای، صبورانه و فعالانه در بحث ها مشارکت می کرد تا همان کار کوچک نیز پختگی بیشتری بیابد. علیرغم شرایط جسمانی فعال ترین عضو جلسات بود. اینکه متولیان امور چقدر حرمت استاد و نظراتش را نگهداشتند، بماند...
اکنون ما ماندیم و میراث و دغدغه های استاد. در این چند روز به گونه ای کم سابقه همه آنان که دستی در پهنه روزنامه نگاری دارند بر یگانگی ایشان در شناخت دردهای روزنامه نگاری و درمان آن اذعان کرده اند. از اهالی صنف تا متولیان و تصمیم گیران دولتی. از نازک طبعانِ اهل ادب تا رادیکالهای هر دو جناح سیاسی. و از شاگردان نوپای روزنامه نگاری تا همه استادان عزیزی که برای ما بوی مرشدشان را می دهند و سلامتی شان دعای ماست.
پیشنهادی دارم. به نظر می رسد بهترین تقدیر از استاد، به نتیجه رساندنِ بزرگترین نیاز جامعه رسانه ای کشور از دیدگاه او است. حل مشکلات کشور در حوزه رسانه، نه کلید که شاه کلید می خواهد. و آن «نظامِ حقوقی واحد و جامع رسانه ای» است. شاه کلیدی که اگر به درستی تدوین شود، کلید حل همۀ مشکلات مربوط با صنف، آموزش، محاکم و ... را نیز در ذات خود خواهد داشت. یادداشت های پر شماری که ایشان با عشق و دغدغه در خصوص نظامِ مطلوب رسانه ای در ایران نوشته اند، می تواند زیر بنایی محکم برای بنایی پایدار باشد.
قبل از اینکار؛ نوشتن و تدوین هر قانون و آئین نامه و بخشنامه ای، افزودن و پیچیده تر کردن مشکلات است. متونی موازی که هر یک دیگری را نفی می کنند و سلیقه طیفی را در تفسیر به رای از قانون برای محدودتر کردن روزنامه نگاری بازتر می کند. مثلا تدوین نظام صنفی برای اهل رسانه لازم است و دغدغه استاد هم بود، اما این تنها یک شاخه است. ریشه این درخت «نظام جامع و واحد رسانه ای» است و تا ریشه مستحکم و شاداب نباشد، شاخه و برگش به طراوت نخواهد رسید. اگر چه متونی به همین نام تهیه شده است؛ اما راه، باید از یادداشت های استاد آغاز شود. می توان با همراهی بزرگان و نخبگان آن کارِ نا تمام را به سرانجام رساند و همچنان به بیراهه نرفت.
لفظ استاد زیبنده کسانی است که درس آموختن از آنان در گرو زبان گشودنشان نیست. همچون مرحوم معتمد نژاد که در خاموشی هم می شد از او درس گرفت. پس اهل درس گرفتن اگر باشیم، کلاس او همچنان دایر است. او فراتر از این بود که «آقای روزنامه نگار» وصف شود، بلکه بواسطۀ شخصیت فردی و حرفه ای اش باید «آقای روزنامه نگاری» دانسته شود. همۀ احترام ما نثارش و رحمت واسعه الهی روزی اش در دیار باقی باد. ان شاء الله
-----------------------
توضیح: این یادداشت به پاسداشتِ انتشار ویژه نامه استاد معتمد نژاد، به ماهنامه وزین مدیریت ارتباطات تقدیم شده است.

 

 

 

کد خبر 327730

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =