روزگاری که عرب بارش را روی دوش عجم می گذاشت!

بخش دیگری از نشانه ها را که گذری است بر نکاتی که به یکبار خواندن می ارزد، تقدیم می کنم.

 75

روزگاری که عرب بارش را روی دوش عجم می گذاشت!

یکی از سیاه ترین برگ های تاریخ، نگرش های نژادی است که نتیجه آن تحقیر یک قوم نسبت به دیگران است. این امر اختصاصی اقوام خاصی نیست، بلکه آنان که روزگاری به نان و نوایی رسیده‌اند نسبت به دیگران که بر اثر فقر و فاقه یا شکست در جنگ و یا عقب ماندگی، از کاروان عقب افتاده و پناه به دیگران آورده اند، رفتاری زشت و ناهنجار دارند. در تاریخ اسلام، این بحث را با عنون «موالی» دنبال می کنند، مردمانی که در روزگار سلطه عرب، مجبور بودند به عنوان شهروند درجه دوم در میان آنان زندگی کنند و به رغم آموزه های اسلامی در برابری سیاه  و سفید، عرب و عجم و جز اینها، تحقیر شده بمانند. آنان در اندک فرصتی که برای تنفس در دوره مختار یافتند، برای رهایی تلاش کردند. بعدها با شرکت در انقلاب عباسی، بساط امویان نژادپرست را برچیدند و وقتی باز با فشارهای عباسیان روبرو شدند، با تکیه بر اسلام و داشت های خود، کوشیدند تا از حیثیت خود دفاع کنند. این منازعه به خاطر آن رویدادها برجای ماند و تا به امروز مشکلاتی را پدید آورده است. خدا کند، همه مسلمانان در یک مسیر متحد قرار گیرند، و زیر سایه اسلام و قرآن، قومیت‌گرایی را از میان ببرند. صد البته هر کسی مختار است آنچه را از میراثش منافات با دین خدا ندارد حفظ کند و نباید کسی او را سرزنش کند.

همه اینها بهانه بود تا بگویم که این روزها، خبر زیر را در طبقات الکبری ابن سعد 168 ـ 230) خواندم و ناراحت شدم، ناراحت از این که چرا چنین جفایی در حق سلمان فارسی این بزرگ مرد، این تلاشگر حق جو، این خردمند عارف روا داشته‌اند. مردی که حتی وقتی امیر مدائن بود، چنان ساده زیست که کسی میان او و فقیرترین مردم تفاوتی نمی گذاشت.

قال: أخبرنا وهب بن جریر بن حازم قال: حدثنا أبی قال: سمعت شیخا من بنی عبس عن أبیه قال:

أتیت السوق فاشتریت علفا بدرهم فرأیت سلمان و لا أعرفه فسخرته فحملت علیه العلف.

فمر بقوم فقالوا: نحمل عنک یا أبا عبد الله.

فقلت: من هذا؟

قالوا: هذا سلمان صاحب رسول الله. ص.

فقلت: لم أعرفک. ضعه عافاک الله. فأبى حتى أتی به منزلی فقال: قد نویت فیه نیة فلا أضعه حتى أبلغ بیتک (طبقات: 4/66)

وهب بن جریر گوید: پدرم به من گفت: از پیری از بنی عبس شنیدم که از پدرش چنین نقل کرد:

به بازار رفتم و مقداری علوفه به یک درهم خریدم. سلمان را در راه دیدم، او را نمی شناختم. علوفه را بر او بار کردم.

در راه به گروهی برخورد کردم. گفتند: ای ابوعبدالله [کنیه سلمان] اجازه بده ما به جای تو ببریم.

پرسیدم: این کیست؟

گفتند: این سلمان صحابی رسول الله (ص) است.

گفتم: من شما را نشناختم. خدا به شما خیر دهد، علوفه را زمین بگذارد.

سلمان نپذیرفت تا آن را به منزل من آورد، و گفت: من در این باره نیتی کرده بودم، آن را زمین نمی گذارم تا به منزل تو برسانم.

 76

اشعاری در مذمت مشروطه از یک نسخه خطی

نسخه‌ای چند برگی در کتابخانه مجلس (ش 18022) هست که در آن اوراقی به صورت پراکنده حاوی چهار اجازه و در ادامه تحت عنوان دست نوشته های رضوان است تقریبا همه آنها قصایدی از وی در موضوعات مذهبی و از جمله یکی هم در باره مشروطه است. اشعار مذمت مشروطه در سه صفحه آمده است که عمده آنها را در اینجا نقل خواهم کرد. اشعاری در تولای امیر المؤمنین(ع) قصیده در ستایش امام حسین و یک غدیر و .... چند مورد دیگر در ادامه آمده است. اینجا جای قضاوت در باره محتوای این اشعار نیست و تنها به عنوان یک سند نقل می شود.

اما اشعار وی در مذمت مشروطه:

آن بَدِ خُوب نما، آنکه هزارش مِحَن است                               

فتنه انگیز و سَرِ شرّ و اساس فِتَن است

آتش افروز  به هر کاخ و سرِ هر کوخی است

مگری غارت هر خانه زِ هر مرد و زن است

کاسة زهرْ بِریز است به کام همه کس

شیوه‌اش نیش بجام شِکَر آمیختن است

مرزبانْ جامه بپوش است سلیمانْ صورت

اَهرِمنْ سیرتِ بد فطرتِ چنگیز وَن است

آتش افروز بلایی است گدازنده کوه.

کار ما ساختن و شیوة او سوختن است

گل نمائی است ولی گونه و غنجارش خار

غازه بر روی بِمال است و سراپاش شَن است

تیشه نه، پای نه، دستش نه و جانش نه عجب

خانه از تیشه دَرارَنده و از ریشه کَن است

این بلا چیست که در بَرْزَن هر شاه و گداست؟

چیست این کیست که کاهنده هر جان و تن است.

رحم بر کس نکنْ این خون خورِ چنگیز منش

از ستم بافته بر حلق مَهانش رََسن است

عرضی جامة نازیب به مردم پوش است.

جوهری جامة زیبنده زِ مردم بِکَن است.

نی بدن، نی تن و نی جان و نه دندان و نه لب

این چه چیزیست که آدم خور و آتش دهن است؟

چیست این چیز که هیچش نه و هستش همه چیز؟

عهد محکم کن و بر هم زن و پیمان شکن است

دار شوری است که غوغای جهانی از او است

مجلس شورش و آشوب و سرای دژن است

 پادشاهش بدم توپ سلاسل بندد

آفت جان من و خانة آهنْ بدن است

این خود از مطلقه آن سوست، کجا مشروطه است؟

این همان فتنة موعودة آخر زَمَن است

نیست مشروطه خود این مجلس غوغا و بلا است

خانه شَرّ و اساس کج و مایة شَجَن است

خانه مُفسدِ غوغا طلب آباد کَن است

شرع از ریشه کَنُ و خانه برانداز من است

ظل اجماع ثقیفه (سقیفه) است از این روست که او

با دو صد مفسده و جور و ستم مُقترن است

مرکز دائرة شرع رسول مدنی

شیخ فضل الله بِستودِه که حُبَّش عجَن است

آنکه اسلام قبائی است برازندة او

آنکه از بافتة قدس ورا پیرهن است

گفت بِالله که این برقِ بلا آن برقی است

که بِآتش زن هر خانه و هر باغ و بَن است

این سخن گفت و سپس تن زد و کنجی بنشست

شیوة مرد خردمندْ همان تن زدن است.

شاه هم گفت : نعوذاً اگر این مشروطه است

پس شهنشاه سلیمانِ نبی اهرمن است

معدلت خواه نه مشروطه که این گاو سیاه

شرع ویران کن و مهمان کش و هاروت فَن است.

همه دیدند که مشروطه در ایران مَثَلَش

مَثَلِ سنگ و سبو، قصة زاغ و زَغَن است

شب مشروطه، شب هِجر سیاهی ست دراز

روز او روز غم و اَنْدُه و کرب و حزن است

پادشا ها! مَلِکا! عدل کن و ناز که عدل

خود روانِ تن و سرمایة باغ عَدَن است

عدل اسم ازلست و سر ایجاد و وجود

عدل بستان اِله است و سَمَن در سَمَن است

عدل نوریست درخشنده و شمعی است شگرف

کآفتابش همه پروانه و چرخش لگن است.

عدل را محتسب شهر کُن و ظلم بگیر

ظلم ویران کن هر خانه زِ هر مرد و زن است

توپ کش! خانة مفسد به دم توپ ببند

که خود این خانه دژن گاه درن در درن است

در سر زلف تو صد مملکت دل شوری

زیر هر پیچ و خم زلف تو صد انجمن است

هر عقیق از یَمَن و زلف درخشان زِ بَدَخش

جز زِ لعل تو بَدَخش و زِ عقیقت یمن است

تا صبا بوی سر زلف تو را برد به ِچین

نافه در شهر خطا مُرد و عزا در خُتَن است

رَشکم آید که شود محرم زلفت شانه

دل زِ دندانة جان شانه کن و شانه زن است

دفتر جود تو را ما ورق اندر ورقش

هر چه خواندیم نعم بود، نَه لا و نَه لَن است

نیست در شهر کسی دشمن شه جز مُفسد

حُکم مفسد، تَشِ سوزان به تن انداختن است

مهر برقی است که از چشم ملک جست و خود این

اثر سیلی شَه بر رخ چرخ آختن است

شب شاهنشه جمجاه خدایا همه روز

زین سپس روز شهنشاه همه روزدن است.

شه پرستان همه مَرْدند و یکی رضوان است!

آنکه او خانه غوغا طلب از ریشه کن است

 رسول جعفریان

77

راد مردی چونان محمد روشن

راد مردی چون محمد روشن می‌بایست می‌بود تا جامع التواریخ، این اثر کهن و با ارزش در ادب فارسی، به زیور تحقیق و طبع آراسته شود و ما را با گنجی ارزشمند از بزرگ‌مردی چونان رشید الدین فضل الله که الحق وزیری با کفایت و فهیم و خردمند بود، آشنا سازد.

همه می دانیم پیش از این از جامع التواریخ چه داشتیم و با آن چاپ، چه دشوار می‌توانستیم از آن یا بهتر بگویم، از بخشی از آن، بهره بگیریم!

اما اکنون این تاریخ عمومی که یک مجموعه قابل توجه و عظیم است، در اختیار ماست؛ و این نیست مگر به یُمن فعالیت این پژوهشگر کوشا که عمری است از کار باز نایستاده و همیشه ما را متنعم به کارهای ارزشمند خود در حوزه تاریخ و ادب پارسی کرده است.

امروز نسخه ای از سه جلد اخیر جامع التواریخ را که از دست دوست عزیز جناب ایرانی دریافت کردم.

مجلد اول تاریخ از آدم صفی تا خاتم انبیاء. مجلد دوم سیره نبوی تا آخر عباسیان. و مجلد سوم نسخه بدلها و نمایه ها. ای کاش اندکی، فقط اندکی، جوانان ما از پیر با غیرت و همت، می‌آموختند.

قرار است روز چهارشنبه، 4/10/92 ساعت سه بعد از ظهر در مجتمع فرهنگی باغ زیبا (خیابان زیبا) مراسمی برای تقدیر از ایشان برپا شود.

رسول جعفریان

 

کد خبر 328845

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 15
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رضا A1 ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    سلمان واقعا از افتخارات ايران باستان است. اميدوارم هرچه زودتر آقاي ميرباقري كار سريال سلمان رو شروع كنند
  • بی نام A1 ۱۷:۲۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    121 8
    در لغت عرب به معنی باهوش و زیرک است و عجم معنائی کاملا متفاوت به معنی گنگ و گیج است .لطفا در به کار بردن الفاظ دقت کنیم.
  • بی نام A1 ۱۸:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    24 20
    سلمان خائن به ایران و ایرانی بود. خبرانلاین درجش کن. خواهش
    • سینا BE ۱۲:۱۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۳
      4 2
      صرفنظر از محتوای این نظر، سپاس از وسعت نظر آقای جعفریان/خبرآنلاین
  • بی نام A1 ۱۹:۰۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    157 6
    فقط اعراب ایرانیان را تحقیر نکردند بلکه هم اکنون هم کسانی ظاهرا از خودمان زیر نام اسلام پیشینه فرهنگی و باستانی چند هزار ساله خودمان را نادیده گرفته و میگویند ما ایرانیان تمدن هزار و چهارصد ساله داریم!!!
  • بی نام IR ۱۹:۰۶ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    61 8
    بار عرب بر دوش عجم چه بود؟ زبان عربی لباس عربی آداب و رسوم عربی
  • الیمی A1 ۱۹:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    44 6
    ایرانیها زیر بار زبان عرب نرفتند .... حتی کلمه مسلمان یک واژه فارسی است ....
    • بی نام IR ۲۰:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
      2 0
      الیمی ببین اکثر نامهای مردم ایران فارسی است یا عربی؟
    • مهتا خرم دین A1 ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۵
      1 0
      همین کلمه ی فارسی در اصل پارسی بوده و بعدها چون در زبان عرب حرف (پ) وجود ندارد به فارسی تغییر داده شد و یا مثلا وااحد شمارش شتر نفر است و یا کلمه ی غذا و ......
  • لا فضل لعربي على أعجمي إلا بالتقوى KW ۲۰:۰۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    3 10
    حالا شما یک آخوند هستید , چرا این بحث تبعیضی میکنید ؟ مگه به زبان اسلام که عمامه اش گذاشتید صحبت میکنید یا بر اساس بومی و قومی صحبت میکنید ؟ من حالا عمامه ات نگاه نمیکنم ولی حرفات نگاه میکنم , همه این تاریخ اسلام فراموش کردید و همه ظلم تو روز عاشورا فراموش کردید و اومدید درباره یک احمق کامنت بزارید چون سلمان صاحب پیامبر نشناخته ؟ بجای صحبت کردند درباره عدالت و برابری درون اسلام صحبت کنید حالا نفعمون از این حرفها چیست جناب آقای ارجمند
  • محمد IR ۲۰:۱۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    2 13
    اگر واقعا مخالف نژاد پرستی هستید، پس باید به فرموده پیامبر که گفتند: نگویید سلمان فارسی بلکه بگویید سلمان محمدی-عمل می کردید...امان از تعصب البته اگر خبر آنلاین منتشر کند
  • خبر انلاین کامنتمو چاپ کن A1 ۲۰:۵۹ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۱
    0 1
    الیمی میدونستی همیشه پایه ثابته خبر انلاینی توکامنت ها
  • anna A1 ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۲
    1 0
    سلام، در مراسم نکوداشت استاد محمد روشن حضرتعالی خودتان هم شرکت میکنید؟
  • جاوید A1 ۰۵:۱۴ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۲
    3 4
    دوردبرشما.عرب کمربه نابودی فرهنگ وزبان هرانچه رنگ ایرانی ملی داره بسته که این داستان هنوزادامه داره.اگرغیرازاینه بگید......
  • عرب ایرانی GB ۰۱:۴۳ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۹
    1 1
    بعضی حرفها نگفتنش چقدر زیبا تر است اینکه یک قصه تاریخی بین دو نفر را به کل عرب و عجم ربط دهیم چه سودی دارد گویی کسانی راه معروفیت و گناه را حاضرا با هر عنوانی طی کنند خدا خواسته که عرب و عجم در کنار هم سکنی گزیینند و اصرار کنیم به تفرقه .اروپاییان صدها برابر جنگ قادسیه و حروب عرب و عجم کشته دادند و حالا با تمام اختلافاتی تاریخی و زبانی و حتی مذهبی در کنار هم زندگی می کنند .نمی دانم گذشتگان ما از جنگ و تفرقه چه سودی کردند که بخواهیم این تجربه ثمین را تکرار کنیم