یک)یک مدیر تلویزیون رئیس مرکز هنرهای نمایشی شده است.
دو) از نگاه من هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است.ملاک مدیریت در کشور ما، تخصص نیست.ملاک نهایی در انتخابها در مجموعه ای از سیاستها، ملاحضات،تخصص، سابقه همکاری، رفاقتها و توصیه ها شکل میگیرد و نه تخصص. پس این انتخاب بسیار طبیعی است.
سه) مدیران قبلی را مرور کنید. تئاتری هایشان را. الزامن موفق بوده اند؟ نمیشود در مورد آنها بگوییم،باید مدیریت بلد باشند و اینجا بگوییم باید تئاتر بلد باشند.نباید برای هر یک، ملاک دیگری طلب کنیم.
چهار) در عمل،مهمتر از مدیر ارشد، اطرافیان نزدیک او هستند. آنها تعیین کننده اند.به نظر من، انها که دائم دور و بر رئیس هستند، تعیین کنندهترند. گاهی روح رئیس هم خبردار نیست که آن پایینها چه خبر است.
پنج)من با تئاتری بودن مدیران ارشد تئاتر، موافق نیستم. فضای کنونی به اندازه کافی درگیر رفیق بازیها و رانت خواری ها هست. تا مدیر تئاتری باشد؛هر روز حرف و حدیث حال دادن به دوستان هست.یک نمونه بگویم:یادم هست در دوره پارسایی کسی جایزه ای برده بود و دوستی رفته بود تحقیق کرده بود که این شخص ، شش سال پیش با پارسایی در نمایشی همکار یوده و نتیجه گرفته بود :«این جایزه دنباله اون همکاریه!»
پرسابقه ترین مدیر مرکز در تئاتری بودن، حسین مسافر بود. کسی که کمتر از همه در این سِمت تاب آورد!
به قول دوستی: تئاتریها کلن هیچ کس را برای ریاست مرکز نمیخواهند!
شش) خلاصه کنم: آن چه تعیین کننده است، نگاه مدیران بالاتر رئیس مرکز،به تئاتر است. به میزان اعتماد به هنرمند، به تاثیر مخرب سانسور، به توجه به ساخت سالن و به دوری کردن از مجموعه تئاترشهر و به بردن تئاتر به شهرستانها.
نظر شما