۰ نفر
۱۱ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۶:۳۵

درباره این سوال که آیا سفیدپوستان باهوش‌ترند یا سیاه‌پوستان، بحث‌ها ادامه دارد

مجید جویا: پیش از این نظر مخالفان انجام پژوهش‌ها به منظور بررسی تفاوت‌های ژنتیکی میان گروه‌های مختلف نژادی یا جنسیتی و تاثیر آن را بر بهره هوشی آنها خواندیم. در ادامه این مطلب با نظر استیون سسی و وندی ویلیامز از موافقان این پژوهش‌ها آشنا خواهیم شد. این دو از محققان دانشکده توسعه انسانی در دانشگاه کرنل واقع در ایتاکای نیویورک هستند.

هنگامی که تروفیم لیسنکو، مسئول تحقیقات زیست‌شناسی در دولت استالین، مخالفت خود را با ژنتیک مندل به یک جنبش قوی علمی-سیاسی تبدیل کرد؛ اتحاد جماهیر شوروی نسل کاملی از تحقیقات ژنتیک را به دلیل سیاسی شدن علم از دست داد. در اواخر دهه 1920، دانشمندانی که نظریات مندل را در مورد ژنتیک پذیرفته بودند، از سوی لیسنکو تحت فشار قرار گرفتند و تقبیح شدند؛ کاری که به اعتقاد بعضی، علاقه‌های دانشمندان را به جامعه سوسیالیستی از بین می‌برد. تلاش‌های او برای نابودی نظریات علمی «خطرناک»، هم زندگی شغلی مخالفان علمی او را نابود کرد و هم پیشرفت‌های علمی را به تاخیر انداخت.

دشوار است که تصور کنیم امروز دوباره این وضعیت در حال تکرار است، آن هم در دنیایی که نظریات متضاد، فرایند علمی را به پیش می‌رانند و تحقیق و مباحثه جای تعبد و پذیرش بدون سوال را گرفته‌اند. ولی هنوز روح تفکرات لیسنکو در مباحثات علمی در مورد جنسیت، نژاد و هوش زنده است. ادعاهایی پیرامون این‌که تفاوت بهره هوشی در بین جنسیت‌ها و نژادها تا حدی ناشی از عوامل ژنتیک است، می‌تواند خیلی‌ها را در همه گروه‌ها بترساند؛ کسانی که فکر می‌کنند چنین کارهایی می‌تواند به تنفر و تبعیض دامن بزند. فشارها از طرف نهادهای حرفه‌ای و روسای دانشگاه‌ها می‌تواند به تحریم این پژوهش‌ها منجر شود و حتی شاید به زندگی علمی برخی نیز خاتمه دهد.

ولی تنفر و تبعیض نژادی و جنسیتی از اجازه دادن به دانشمندان برای انتشار نتایج پژوهش‌هایشان ناشی نمی‌شود، و سانسور کردن آن هم این تنفر را از بین نمی‌برد. نظریه‌های قومیتی زیان‌بار درباره برتری نژادی و جنسیتی، تحقیقات علمی را در مورد سر منشا ژنتیک تفاوت‌های نژادی در میزان بهره هوشی با مشکل مواجه کرده است. حتی اگر حق آزادی بیان دلیل کافی برای حمایت از انجام چنین تحقیقاتی نباشد، برای حمایت از فرایند علمی مباحثه باید از آزادی انجام چنین پژوهش‌هایی پشتیبانی شود. هرگز پیشرفت مهم علمی در چنین حوزه‌هایی بدون داشتن انگیزه رد کردن نقدها و نکوهش‌ها صورت نمی‌پذیرد.

یک اجماع حول یکنواختی تاثیرگذاری مولفه‌های ژنتیک بر هوش گروه‌های نژادی و جنسیتی در حال شکل‌گیری است؛ اکثر پژوهشگران از جمله ما دو نفر با این نظریه که ژن‌ها از نظر بهره هوشی هیچ تاثیری بر تفاوت میان گروه‌ها ندارند، موافقت دارند. ولی با این وجود پاره‌ای از مسائل نیز حل نشده باقی می‌مانند، مانند یافتن مکانیزمی که بتواند از توانایی‌های ژنتیکی بهره‌برداری کند. از سوی دیگر طرفداران سانسور این مباحثات معتقدند که تعبیر ژنتیک از تفاوت در میزان بهره هوشی پاسخی برای چنین معماهایی نخواهد یافت.

یک تاریخ طولانی، هم از پژوهش و هم بدگویی راجع به تفاوت‌های گروهی در هوش در پس بحث و جدل‌های امروز قرار دارد. در اواخر قرن نوزدهم، فرانسیس گالتون، پدر علم ایوژنیک (اصلاح نژادی) برای کارهایش تحسین شد و بعدها نیز ملقب به شوالیه گردید. سزار لومبروسو، دانشمندی که ادعا کرد که جرم و جنایت وراثتی است نیز در تمام طول زندگی‌اش بزرگ داشته می‌شد. هر دو نفر بعد از مرگ، از سوی برخی نکوهش شدند و آن هنگامی بود که افکارشان با سیاست‌های هیتلر در هم آمیخته شد و به تبع آن جداسازی‌های اجباری قومیتی، اردوگاه‌های کار و گتوها و در ادامه نسل‌کشی‌های دوره جنگ دوم بین‌الملل به وقوع پیوست.

برنده جایزه نوبل، ویلیام شاکلی، هنگامی که در جریان پژوهش‌هایش به این نتیجه رسید که نژاد بر هوش تاثیر دارد، در دهه 1970 مخالفت‌های عمومی را تجربه نمود. در دهه جاری، نوشته‌ها، اظهارات و درس‌های آرتور جنسن، مایکل لوین و جان فیلیپ راشتن که آنها نیز در مورد تفاوت‌های نژادی در هوش کار می‌کردند، به طور گسترده با اعتراض، فریاد و تقاضاها برای اخراج از کار روبرو شده‌اند. به آنها باید نوشته‌های ریچارد هرنستاین و چارلز مورای را روی تفاوت توزیع بهره هوشی در بین نژادها نیز افزود که با سرنوشت مشابهی مواجه شده‌اند. و فرانک الیس، یک سخنران در دانشگاه لیدز در بریتانیا که بازنشستگی پیش از موعد نتیجه طوفان انتقادهای اخلاقی به اظهار عقیده او در یک روزنامه دانشجویی بود که در آن گفته بود که سطوح مختلف بهره هوشی به نژاد وابسته است. این لیست کماکان در حال طولانی‌تر شدن است. خیلی از پژوهشگران نیز از ترس این‌که بلای مشابهی بر سر آنها بیاید، حتی از فکر کردن به این موضوع پژوهشی منصرف شده‌اند.

فریادها علیه کسانی که از تفاوت‌های نژادی و جنسیتی در بهره هوشی حرف می‌زنند، کر کننده شده است، و بعضی وقت‌ها طرفداران لیسنکو را به ذهن متبادر می‌کند، هر چند روش‌های به کار گرفته شده متفاوتند.

محکومیت پیش از محاکمه؟
دو مورد مشهور را که در زمان حاضر اتفاق افتاده‌اند، در نظر بگیرید. در سال 1384 / 2005، لاورنس سامرز که قرار بود رئیس دانشگاه هاروارد شود، تفاوت‌های جنسیتی در توانایی‌های ذهنی را به عنوان یکی از دلایل کمبود زنان در سطوح بالاتر علم تلقی کرد و دیدگاه عمومی را در نظر گرفت که بر این باور است پایین‌تر بودن زنان از تبعیض در استخدام، گرایش به تبعیض جنسیتی و کلیشه‌های منفی در مورد توانایی‌های زنان مانع از بالا رفتن آنها می‌شود. اشاره غیرمستقیم سامرز به تفاوت‌های جنسیتی زیست‌شناسی در توانایی‌های ذهنی، بحث و جدل‌ها را در محیط‌های دانشگاهی آغاز کرد و سبب انتشار تعداد زیادی از سرمقاله‌ها شد. به رغم عذرخواهی برای لحن بی پروایش (که حامیان او می‌پنداشتند پژوهشگران را راضی خواهد کرد)، او مجبور شد مدتی بعد استعفا دهد.

جیمز واتسون برجسته‌ترین پژوهشگری است که به دلیل نگاه نداشتن زبانش شغلش را از دست داد. سقوط واتسون به دلیل اظهارات او بود که بیان داشت «تمام سیاست‌های اجتماعی ما بر مبنای این واقعیت بنا نهاده شده که هوش آفریقایی مانند هوش ما است، در حالی که تمام آزمون‌ها چیز دیگری را نشان می‌دهند». به رغم این که او امیدوار بود که همه برابر باشند، در ادامه سخنانش افزود: «کسانی که با کارگران سیاه‌پوست کار می‌کنند، درمی‌یابند که حقیقت این گونه نیست».

بلافاصله واتسون از فهرست برندگان جایزه نوبل به یک فرد مطرود تبدیل شد و ریاستش بر آزمایشگاه بندر کلد اسپرینگ به حالت تعلیق درآمد. واتسون بعدها در یک اظهاریه بیان داشت که او اعتقاد ندارد که آفریقایی‌ها به لحاظ ژنتیک پست‌تر هستند، ولی این بیانیه تاثیر کمی بر خشم مخالفان گذاشت.

از لحاظ علمی اولین قسمت از ادعای واتسون قابل دفاع کردن بود: بهره هوشی سیاه‌پوستان از اروپایی‌های سفیدپوست کمتر است. ولی استفاده واتسون از «هوش» به معنای « توانایی ذهنی ادراک» تعبیر شد، و او این‌ را نادیده گرفت که چقدر ناآشنایی با نحوه آزمون، کیفیت پایین آموزش مدرسه‌ای یا سطح پایین سلامت روی بهره هوشی تاثیر می‌گذارد. آمارهایی وجود دارند که نشان می‌دهند میانگین ملی بهره هوشی برای کشورهای آفریقایی جنوب صحرا تا 30 امتیاز پایین‌تر از میانگین بهره هوشی در کشورهای اروپایی است که در آنها نژاد سفید غالب است؛ و برخی از نتایج این آمارها برای اثبات تفاوت نژادی در میزان بهره هوشی استفاده می‌کنند. اثبات غلط بودن این نتیجه گیری‌ها می‌تواند احتمال درک بهتر از مساله را فراهم آورد. متاسفانه، به رغم این‌که این نتیجه‌گیری‌ها را می‌توان رد کرد، همان‌گونه که ما و دیگران این‌گونه کرده‌ایم، اکثر کسانی که به واتسون حمله کرده‌اند هرگز نمی‌دانستند که چنین آمارهایی نیز وجود دارند.

حمله‌کنندگان به واتسون و سامرز به جای پرداختن به واقعیات علمی در مباحثه، با نسبت دادن مشکلات فرضی اخلاقی به این دو نفر بحث را ساکت کردند. ولی تخریب شخصیت این دو به یک بحث علمی یک‌طرفه انجامید که دیدگاه‌های مخالف را سرکوب می‌کند.

بعضی از دانشمندان دیدگاه‌های «قابل قبول‌تری» داشتند، مانند خود ما. به عقیده ما تفاوت‌های نژادی و جنسیتی در بهره هوشی ذاتی نیستند بلکه برعکس بازتاب‌دهنده چالش‌های محیطی و عوامل اکتسابی هستند. به رغم این که ما از این دیدگاه حمایت می‌کنیم خیلی از دانشمندان در این باره متقاعد نشده‌اند. در حالی که کار «به لحاظ سیاسی درست» ما برای ما ستایش، دعوت به سخنرانی و قراردادهای چاپ کتاب به همراه دارد، مخالفان تحقیر می‌شوند، وجهه عمومی خود را از دست می‌دهند و گاه و بی‌گاه به لغو مزایا و امتیازات خود تهدید می‌شوند (مانند حق تدریس یا قراردادهای چاپ کتاب).

شیوه‌ها و حدود سانسور به الگوهای طرفداران لیسنکو بسیار نزدیک شده‌اند. آنها به علم نیز صدمه می‌زنند. هنگامی که مخالفان از انتشار دیدگاه‌های خود در نشریات تخصصی سطح بالا منع می‌شوند و از شرکت در کنفرانس‌ها محروم می‌شوند، طرف برتر بدون چالش می‌ماند و سرانجام اصول اعتقادی او نیز فراموش می‌شود. و نظریه‌های مهم از فرصت تکامل محروم می‌شوند.

جیمز فلین، پیشروترین طرفدار ایده ریشه محیطی هوش، اشاره می‌کند هنگامی که او برای اولین بار در 30 سال پیش با ادعای جنسن مبنی بر ریشه‌های وراثتی هوش مخالفت می‌کرد، هیچ‌گاه شکاف‌هایی را که بعدها از این بحث سر برآوردند، پیش‌بینی نمی‌کرد. او نوشته است که بدون جنسن «هیچ‌گاه به روان شناسی علاقه‌مند نمی‌شد» و استدلال‌های برجسته او در مورد افزایش یکنواخت بهره هوشی در بین نسل‌ها و ملیت‌ها، که به نام اثر فلین شناخته می‌شود، احتمالا هیچ وقت انجام نمی‌شد.

این کارها درک ما را از هوش خیلی بیشتر کرده‌اند. فلین در سال 2007 نشان داد که بهره هوشی آفریقایی‌های امروز 10 تا 15 شماره از آمریکایی‌ها کمتر است، ولی با بهره هوشی سفیدپوست‌های آمریکایی در سال 1947 برابری می‌کند (گروه‌های نژادی که در اینجا تعریف شده‌اند، بر مبنای ساختارهای اجتماعی بنا نهاده شده‌اند و به داوطلبان شرکت در پژوهش‌ها که نژاد خود را اعلام کرده‌اند، استناد کرده‌اند). بچه‌ها در ایالات متحده امریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی در طول 60 سال گذشته بطور متوسط 15 نمره از لحاظ بهره هوشی از پدر بزرگ‌هایشان پیش‌تر رفته‌اند، در نتیجه می‌توان گفت که احتمال حذف شدن شکاف نژادی در صورت داشتن شرایط برابر خیلی زیاد است. این اتفاق افتاده است: 25% این فاصله در 30 سال گذشته از بین رفته است.

پژوهش‌ها نشان داده است که نمرات تست بهره هوشی فرزندان حاصل از ازدواج زنان آلمانی و سربازان سیاه پوست امریکایی در جنگ دوم جهانی از نمرات تست بهره هوشی فرزندان حاصل از رابطه زنان آلمانی و سربازان سفید پوست امریکایی قابل تمایز نیست. اکنون دیگر هیچ ادعایی مبنی بر ارتباط خطی بین بهره هوشی و ژن‌های اروپایی بر زبان آورده نمی‌شود. هم‌اکنون مشخص شده است که تاثیرات فرهنگی خیلی قوی‌تر از چیزی هستند که در گذشته تصور می‌شد.

در مورد جنسیت، اکنون دیگر هیچ کس ادعا نمی‌کند که زنان در انجام عملیات ریاضی پیچیده از مردان ناتوان‌تر هستند: 48% از ریاضی‌دانان برجسته در ایالات متحده امریکا زن هستند، و دانش‌آموزان و دانشجویان زن به نسبت همتایان مرد خود در دروس ریاضی نمرات بالاتری کسب می‌کنند. شکاف جنسیتی در دروس ریاضی در 0.01% بالایی دانش آموزان، 30 سال پیش از این 13 به 1 به نفع مردان بود، حال آن‌که امروزه این شکاف به رقم 2.8 به 1 به نفع مردان کاهش یافته است. زنان برخی ملت‌ها (که از آن جمله می‌توان به ژاپن و سنگاپور اشاره کرد) در آزمون‌های ریاضی از مردان آمریکایی با فاصله‌ای بسیار فاحش‌تر از شکاف جنسیتی دروس ریاضی بین مردان و زنان آمریکایی، بالاترین نمرات را کسب می‌کنند.

در نتیجه، بحث‌های شدید به پیشرفت زیاد ما در درک و فهم مسائل انجامید و پیشرفت‌های بزرگ‌تری نیز در راه خواهند بود؛ البته اگر ما اجازه آزادی بیان را در علم به مخالفانمان بدهیم.

بعضی‌ها ممکن است بگویند که بعضی از این گزارش‌ها به کلیشه‌های نادرست جنسیتی و نژادی دامن می‌زنند. شاید لازم باشد که این پژوهش‌ها پیش از انتشار محاسبه هزینه فایده سخت‌تری داشته باشند. ولی این راه خیلی لغزنده خواهد بود و احتمال لغزش در آن زیاد: ژان ژاک روسو اعتقاد داشت که آتئیست‌ها باید ساکت شوند، تا مبادا بتوانند توده‌ها را به نافرمانی و ترک اعتقادات خود قانع کنند، و آنها را به جهنم رهنمون شوند. اگر امروز این سخنان بر زبان آورده می‌شد به عنوان یک حمله مضحک علیه آزادی بیان تلقی می‌شد. چه کسی ما را واجد خرد و بینش کافی می‌داند تا برای مردم تصمیم بگیریم که کدام دیدگاه اجازه انتشار دارد و کدام تحقیق باید نهان بماند و نتایجش نابود شود؟

ممکن است چنین نیز استدلال شود که تنها پژوهشگرانی که در حوزه کاری خود خبره هستند، حق این را داشته باشند که در مورد این مباحث از آزادی بیان برخوردار باشند، و دولت‌مردان و غیر متخصصان به طور کلی از این حوزه‌ها دور نگاه داشته شوند. ولی، اعتبار یک گفته به انطباق آن با داده‌های علمی است و نه جایگاه و نقش گوینده آن.

یک بحث مهم دیگر نیز وجود دارد که می‌گوید لازم است گروه‌ها در برابر تعصب محافظت شوند، و سانسوری که علیه یک طرف این بحث اعمال می‌شود، برای جلوگیری از آسیبی که در نتیجه این بحث‌ها به قربانیان تبعیض‌های نژادی و جنسیتی وارد می‌شود، الزامی است. قطعا، تاریخ مثال‌هایی از آسیب‌های گسترده‌ای را که در اثر ادعاهای نادرست علمی به مردم وارد شده است، به خاطر می‌آورد. ولی چنین مشکلاتی فقط از بحث‌های علمی ناشی نمی‌شوند، بلکه بیشتر آنها از استفاده سیاست‌مداران از این نظریه‌ها منتج می‌شوند. این امر کاملا یک مساله مجزا از این بحث است و باید آن را تحت کنترل قرار داد.

در دنیای امروز، به نظر می‌رسد که ادراکات ذهنی و تصورات از قصد و منظور دانشمندان میزان قابل پذیرش بودن پژوهش‌های آنان را تعیین کند؛ در صورتی‌که احساس شود کاری به کمک گروه‌های کم‌توانتر می‌آید با استقبال روبرو می‌شود (مانند تمرکز روی زنان و گفتن این که به درمان‌های مختص زنان کمتر پرداخته شده است)؛ ولی اگر احساس شود که به تفاوت‌های جنسیتی و نژادی در سطح هوش پرداخته می‌شود بدون این‌که راه حلی برای بر طرف کردن آن ارائه کند، نکوهش می‌شود و در برابر آن موضع‌گیری می‌شود. هنوز نمی‌توان خیلی از کاربردهای آینده علم را پیش‌بینی کرد؛ به عنوان مثال نتایج تحقیقات فلین که از آنها برای نجات محکومین به اعدام سیاه‌پوست عقب‌افتاده ذهنی استفاده شده است.

هنگامی که دانشمندان توسط همکارانشان، مسئولین، سردبیران مجلات تخصصی و حامیان مالی که فکر می‌کنند که پرسیدن سوال‌های مشخصی بی مورد است، ساکت شوند، این فرایند به جای علم به تعصبات مذهبی شبیه می‌شود و قرون وسطی را به ذهن متبادر می‌کند. در چنین شرایطی ما با خطر از دست دادن یک نسل کامل از پژوهش‌هایی روبرو می‌شویم که زیان انجام نشدن آنها از حد تصور ما فراتر خواهد بود.

کد خبر 4603

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین