نویسنده با طرح «هیدروکربُنیسم» به‌مثابه‌ رهیافتی جایگزین برای «رانتیِریسم»، بر آن است که«سنّت، نفت و شبه بازار»، کلّیتی یکپارچه و منبع اصلی گذارِ جوامع نفتی خاورمیانه از «شیوه‌ی تولید هیدرولیکِ» پیشاسرمایه‌داری به یک«شیوه‌ی تولید هیدروکربنی» در قرن بیستم بوده است.

گاهی وقت ها کتاب های زیادی می خوانیم،مقالات گوناگونی می بینیم و کمتربه آن ها توجه می کنیم و یا آن هارا به دیگران توصیه نمی کنیم.لکن پیش می آید که کتابی یا مقاله ای می خوانی و اشتیاقی در تو پدید می آید که دیگران هم آن را بخوانند و بدانند به امید آنکه از درون دانسته ها، همفکری و تضارب آرایی برای حل مشکلات کشورشکل گیرد و یا به آینده ،ژرف نگری بیشتری داشته باشیم.در فصلنامه دولت پژوهی دانشگاه علامه طباطبایی شماره 2تابستان 1394 با آدرس اینترنتی زیر، پژوهشی از دکتر سجاد ستاری استادیار دانشکده حقوق دانشگاه تهران منتشر شده که من آن را 2 بار خوانده ام و همین توصیه را به دانشجویان و علاقه مندان حوزه علوم انسانی-به ویژه سیاستگذاران بودجه کشور- دارم.شرح کوتاهی بر آن می نویسم:
نام کار" صُور بنیادی حیات نفتی "به سوی گذار از رانتیریسم و ادبیات دولت رانتیر" است . البته با ذکر اینکه درباره ی پدیده نفت و اثرات مخرب آن بر جوامع مطلب زیاد نوشته شده،اما در این اثرنویسنده وحدت بی پایان و دائمی «سنت، نفت و شبه بازار» را تشریح کرده و آن را نوعی «وضع طبیعیِ خاورمیانه ای» تلقی می کند که زمینه ساز تأسیس «تکنوکراسی رفاهی» شده است و استفاده از این شکل تکنوکراسی، برای خرید مداوم کالاهای سیاسی از بازارهای اجتماعی و به تبع آن، دستکاری مستمر درآمد، مصرف و زندگی سیاسی است.نویسنده معتقد است اصولاً فلسفۀ وجودی تکنوکراسی رفاهی ادارۀ منافع عمومی از طریق تنظیم مداوم «درآمد و مصرف» و تولید رضایت اضافی است. در جوامع هیدروکربنی خاورمیانه، مهمترین کارکرد تکنوکراسی رفاهی «خرید مداوم کالاهای سیاسی از بازارهای اجتماعی» است. جوامع هیدروکربنی خاورمیانه را می توان به مثابۀ «بازارهایی» فرض کرد که در آن، «یک فروشندۀ مشخص» یعنی طبقات متوسط و پایین، «یک کالای سیاسی خاص» یعنی رضایت خود را به «یک مشتری دائمی» یعنی نخبگان قدرت در اِزاء حدّ رضایت بخشی از «درآمد و مصرف» می فروشند. در این مبادله و داد و ستد مداوم، نخبگان قدرت با بهره گیری از سنت، نفت و شبه بازار و تأسیس یک تکنوکراسی رفاهی، از این ابزار برای تسهیل و تنظیم روابط پارادایم قدرت مستقر با نیروهای اجتماعی استفاده نموده و می کوشند تا با ایجاد یک سیستم درآمد و مصرفِ تا حدّ امکان کارآمد و رضایت بخش، منفعت فرد را به منافع پارادایم قدرت مستقر پیوند زده و بدین ترتیب، با کسب مداوم حمایت طبقات متوسط و پایین، علّیت های ساختی یا ساختار «انباشت، هژمونی، هویت و مشروعیت» پارادایم های قدرت مستقر در این جوامع را مستمراً حفظ و بازتولید نمایند.
براین مبنا در فرایند دور بی پایان تولید و مصرف موصوف، تجربه ی ذهنی و انسان خاورمیانه ای تابعی از جریانات هیدروکربنی می شود.او در توصیف تاثیر هیدروکربن بر انسان خاورمیانه ای و الیت های آن می نویسد "در جوامع هیدروکربنی خاورمیانه بالأخص در جوامعِ دارای «جمعیت پایین، انباشت بالا و تنوّع اجتماعی کم»، ظهور تکنوکراسی رفاهی پررنگ، باعث بی سوژگی یا انفعال سوژۀ انسانی بر اثر ضعف و انتفاع می شود. چون در این جوامع، فردیّت مبنائیت ندارد لذا با افول فردیّت، منافع فردیِ اکثریت و نظام نیازهای آنها، با اتکاء به «سنت، نفت و شبه بازار» و از طریق «تکنوکراسی رفاهی» تامین می شود. بنابراین فرد به تکنوکراسی رفاهی به عنوان قدرتي خارج از جامعه وابستگي ساختاری پیدا می کند. این مسأله دو وجه نشانه معناشناختی اساسی دارد. اولاً در جوامع هیدروکربنی خاورمیانه، «درآمد، مصرف و زندگی سیاسی» در همۀ لحظه های خود نشانه های «سنت زدگی، نفتینگی و شبه بازارگرایی» را با خود دارد و در چنین وضعیت زیستگاهی، نخبگان قدرت با تأسیس تکنوکراسی رفاهی، فرد را تحت قیمومیت پارادایم قدرت مستقر در آورده و سوژۀ انسانیِ غیرخودبنیاد و منفعل را بر می سازند. ثانیاً در این جوامع، طبقات متوسط و پایین در صورت خشنودی از سطح درآمد و مصرف خود، به مرور «باورداشتها، ایدئولوژی و سنت های موردنظر نخبگان قدرت حاکم» را دریافت و در زندگی سیاسی خویش مصرف می کنند. تکنوکراسی رفاهی بوسیلۀ اجبار مادّى حاصل از «سنت، نفت و شبه بازار»، رفتار خاصی را از فرد مطالبه می کند؛ نیروى اخلاقى خاصّ خود را در فرد و جامعه برمی انگیزد و اجبار فیزیکى نیرومندی ایجاد می کند که فرد و جامعه ضرورتاً باید آن را بپذیرد. سلطه اى که تکنوکراسی رفاهی بدین ترتیب بر فرد و جامعۀ هیدروکربنی اعمال مى کند بیشتر به توان و برترى مادّی تکنوکراسی رفاهی پررنگ مربوط می شود و نه لزوماً اقتدار اخلاقى آن. لذا در جوامع هیدروکربنیِ دارای «جمعیت پایین، انباشت بالا و تنوّع اجتماعی کم» مانند قطر، تکنوکراسی رفاهی پررنگ به سبب قدرتى که بر اعضاى جامعه دارد، تمام آنچه را که براى برانگیختن حسّ محافظه کاری سیاسی در فرد و جامعه لازم است، در اختیار دارد. تکنوکراسی رفاهی، به فرد فشار اقتصاد سیاسی وارد کرده و او را وارد شرایط «ضعف و انتفاع همزمان» و وادار به «هماهنگي با نظم پارادایمی» می کند. این ضعف و انتفاع همزمان، به وابستگی، بیگانگی، تعليق روح انقلابی و جايگزيني آن با ذهنیتی محافظه کار مي انجامد و بر همین اساس، تاریخ اقتصاد سیاسی این نوع جوامع هیدروکربنی خاورمیانه را می توان از جهتی «تاریخ بی سوژگی» نامید .نویسنده سپس به حیات ذهنی و تجربۀ زیستی انسان در جوامع هیدروکربنی خاورمیانه می پردازد و در بخش پس از آن تناقضات درونی جوامع هیدروکربنی را برمی شماردکه به نظر من عمده ترین موانع توسعه ملی را به خوبی لحاظ کرده است.این تناقض درونی به اجمال شامل موارد زیر است:
-این جوامع، مستعد افول رشد اقتصادی باثبات و توسعه سیاسی ریشه دار هستند. تئوری نفرین منابع و نظریۀ بیماری هلندی به وضوح و بر اساس شواهد تجربی نشان می دهند که چگونه وفور منابع طبیعی از جمله نفت در خاورمیانه، باعث اقتصاد دولتی، تکوین جامعۀ رانتی، ضعف بورژوازی، دموکراتیزاسیون صوری، فردیت تحریف شده، اخلاق ضدتوسعه و در کلّ، افول تجلّیات توسعه (رشد اقتصادی باثبات همراه با توسعه سیاسی ریشه دار) می شوند. اینگونه جوامع هیدروکربنی، ماهیت غیرعقلانی دارند چراکه انسان هیدروکربنی گمان می کند مجبور نیست برای انجام وظایف بوروکراتیک خود، تفکر نقّاد و خلّاق داشته باشد. لذا امکان شکل گیری جامعۀ معقول و خلّاق سلب می شود.
-در جوامع هیدروکربنی خاورمیانه، تکنوکراسی رفاهی در عمل، لباس سوسیالیسم بر تن کرده و بدین ترتیب، جذاب می شود. اما بالأخص در جوامع دارای جمعیت پایین و انباشت بالا مانند قطر و عربستان، با بوروکراتیزه کردن فرد، باعث گسترش روح محافظه کاری و منشأ نوعی شبه دموکراسی توده وار در این جوامع می گردد.
-در جوامع هیدروکربنیِ دارای جمعیت پایین و انباشت بالا، تکنوکراسی رفاهی سرچشمۀ مادیِ افول عدالت و آزادی در جامعه است چراکه با یک فرهنگ سلسله مراتبی همزیستی داشته و فاقد محتوای رهایی بخشی است. در این جوامع، مجموعه ای از گروه بندیهای اقتصاد سیاسی خویشاوندی با کمترین میزان مبادله یا ورود و خروج به این گروه بندیها شکل می گیرد؛ روح رانتی نهادینه شده و با آزمندی بوروکراتها، اخلاق و وجدان عمومی افول می یابد. در خاتمه نویسنده رهایی از وضع طبیعی در جوامع هیدروکربنی را منوط به پیگیری دو امر دانسته است.اول اینکه فرار از این جهان نیازمند یک «منِ نفت هراس» است. نفت هراسی ابزار رهایی است. چون شرّ حاصل از نفت با حیات ذهنی و تجربۀ زیستی مرتبط است لذا باید به سوی نفرت از نفت حرکت کرد. باید با استقبال از انقلاب نفت هراسی در جوامع هیدروکربنی خاورمیانه، جایگاهی برای آن در حیات ذهنی برپا کرد. سرآغاز مواجهه با چنين چالشي، یک «قرارداد اجتماعی خاورمیانه ای و تأسیس یک لویاتان مالیاتی» است به گونه‌اي كه جلوه‌اي از خودشناسي، بر اثر نفرت از نفت پديدار ‌شود و مانع بروز شرّ نفت ‌گردد. چنانچه نفت از اتحاد مقدس «سنت، نفت و شبه بازار» خارج شود پیوندهای جدیدی میان نخبگان قدرت و نیروهای عمدۀ اجتماعی شکل می گیرد و زمینۀ تکوین اجتماعی نوین در خاورمیانه فراهم می گردد. تنها در چنین صورتی، دورنمای آیندۀ جوامع هیدروکربنی خاورمیانه می تواند متفاوت از گذشته باشد. اما نه تنها نخبگان قدرت بلکه طبقات متوسط و پایین نیز با قرارداد اجتماعی خاورمیانه ای و تأسیس لویاتان مالیاتی مخالفت خواهند کرد چراکه هزینۀ جایگزینی اقتصاد نفتی با اقتصاد مالیاتی عمدتاً بر دوش طبقات متوسط و پایین بوده و از دید این طبقات، قرارداد اجتماعی خاورمیانه ای و لویاتان مالیاتی از سطح درآمد و مصرف آنها خواهد کاست. بدین سان، جوامع هیدروکربنی خاورمیانه درگیر گذاری دشوار و کُند از وضع طبیعی خاص خویش به یک وضع اجتماعی خاص خود است.
چارچوب پژوهشی مقاله ای که وصف آن را نوشتم به حدی محکم و بنیادی بنا نهاده شده که نتوانستم نقد و یا ایرادی جدی به آن بگیرم،اما این امر مانع نیست که علاقه مندان از آن نقادی نکنند،شاید جنبه هایی از زوایای دیگر را بتوانند ببینند.
آدرس این کار: http://tssq.atu.ac.ir/article_1804_370.html

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 496806

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 0 =