مقاله ویدا گیب درباره مفاهیم واقعیت، تلویزیون واقعیت‌محور، تنوع تماشاگران و درهم تنیدگی رفتارهای مختلف در برنامه‌های تلویزیونی

کم و بیش همه انسان‌ها مرز میان واقعیت یعنی چیزی که در آن زندگی می‌کنند و چیزی که ابداع شده است را می‌دانند، اما چرا به محض این‌که پای تصویر به میان می‌آید یقین‌ افراد از حدس واقعیت فرو می‌ریزد؟ عده‌ای معتقدند که تصاویر دروغ می‌گویند، عده‌ای هم می‌گویند تصاویر مجعول و ساختگی‌اند و بعضی دیگر بیان می‌کنند که به محض این‌که روایت پا به میان می‌گذارد داستان هم از راه می‌رسد.

اصطلاح «تلویزیون واقعیت‌محور» ممکن است از آن دسته اصطلاحات متناقض باشد. با این وجود دیگر از کسی که تلویزیون «پرایم تایم» تماشا می‌کند، نخواهیم شنید که برنامه‌های تلویزیون در حالیکه بسیار سرگرم‌کننده‌اند، ذره‌ای هم به واقعیت نزدیکند.

علیرغم این موارد، باید از خود بپرسیم تلویزیون واقعیت‌محور به منظور افزایش محبوبیتش، چه امکاناتی به بیننده‌ها ارائه می‌کند؟ ظاهرا پاسخ به این پرسش واضح است؛ تلویزیون واقعیت‌محور پوشش نانوشته و بدون فیلمنامه از زندگی مردم عادی است که سر کار می‌روند و در این میان احتمالا شانس بردن یک میلیون دلار هم نصیبشان می‌شود. بگذریم از این‌که نانوشته و بدون فیلمنامه الزاما به معنای بدون تدوین نیست. بگذریم از این‌که «مردم عادی» معمولا به گروه خاصی از جامعه اشاره دارد که از نظر جغرافیایی و نژادی با بقیه متفاوتند؛ گروهی که اعضای آن زنان و مردان جذاب با شخصیت‌های قوی‌اند و در کنار هم تناقض‌های هیجان‌انگیز و پرکششی به تصویر می‌کشند. از این‌که برخی اوقات انگ خودنمایی، تحریک‌کنندگی یا کلیشه‌ای بودن به شخصیت‌های برنامه چسبانده می‌شود. همچنین بگذریم از این‌که در شرایط بحرانی و احساسی در این برنامه‌ها، همیشه برای درک آن لحظه سرنوشت‌ساز، موسیقی هم به کمک بیننده می‌آید و بگذریم از این‌که واقعیت در تلویزیون واقعیت‌محور، آنقدرها هم حقیقی نیست.

البته نباید فراموش کنیم که با حذف تلویزیون واقعیت‌محور جایگزینی برای آن وجود ندارد. چرا که وقتی بینندگان حاضرند خود را به تعلیق ناباورانه واقعیت بسپارند پس تعداد کمی از آنها با توجه به این‌که معتقدند این برنامه‌ها فقط خاصیت سرگرمی دارند، باز هم به این واقعیت اعترافی نمی‌کنند. این امر، شاید به این دلیل است که تلویزیون واقعیت‌محور، مانند هر گونه تلویزیون دیگری به تحریف عناصر حقیقی و تبدیل آنها به یک تصویر از پیش تعیین‌شده از واقعیت و سرگرم‌کننده می‌پردازد، ایده‌ای که صنعت تلویزیون به طور کلی به آن وفادار است.

تلاش‌هایی برای درک این نکته که چگونه واقعیت و داستان در طی سال‌ها بر پرده‌های نمایش ما به هم تنیده شده‌اند، انجام شده است. پذیرش یا عدم پذیرش تصاویر در تلویزیون واقعیت‌محور ازسوی بینندگان نشان می‌دهد که نقش باورها بسیار تعیین‌کننده‌تر از پیش‌آگاهی‌ها نسبت به تصویر و در نتیجه تفسیرآن است. برنامه‌های واقعی همچون بازمانده (Survivor) و برادر بزرگ‌تر (Big Brother) در حقیقت تعریف خاصی از واقعیت دارند؛ تعریفی که در آن رقابت، شیوه‌ای از زندگی است، خبیث بودن لازم و هیجان‌انگیز است و انسان‌های خوب، همیشه بازنده‌اند.

این نوع «واقعیت» با ترکیبی از عناصر بی‌نظیر تلویزیون واقعیت‌محور، فرمت نانوشته‌اش، شرکت‌کننده‌های عادی‌اش و بخش‌های شفاهی و توصیه‌هایش به «اثر واقعیت» ختم می‌شود که ایده «واقعی اما سرگرم‌کننده» را نیز می‌رساند. پیامدهای احتمالی این «اثر واقعیت» خصوصا بر بینندگان چه می‌تواند باشد؟ قبل از شروع این بحث، توجه به این نکته که دو نوع بیننده نظرباز و خودشیفته وجود دارد، ضروری است.

خودشیفتگی یا خودپسندی که معمولا منفعل و ایستا است به لذت «حاصل از شناسایی از طریق شی/تصویر بر روی صفحه، وابسته است. با توجه به تلویزیون واقعیت‌محور، گابلر اینگونه نتیجه می‌گیرد آنچه باعث جذابیت این برنامه‌ها می‌شود این است که تعریف برنامه‌سازی واقعیت‌محور، مردم عادی را رودر روی بازیگران حرفه‌ای و ستاره‌های سینما قرار می‌دهد. گابلر می‌گوید: «این برنامه‌ها همانندسازی قدرتمندی با سرگرمی دارند که قابل چشم‌پوشی نیست و از همین روست که ما به راحتی با آنها رابطه برقرار می‌کنیم؛ چون ما، آنهاییم. مردمی که فقط به خاطر پخش زندگی‌شان از ما جدا شده‌اند».

تدبیر دیگری در تلویزیون واقعیت‌محور وجود دارد و آن هم سخن گفتن بینندگان در تلویزیون است مانند شرکت در مسابقات تلویزیونی، اینامر که دلیلی است بر حضور بیننده‌ها در برنامه‌های واقعیت‌محور بسیار رایج است. این روش ممکن است باعث افزایش همانندسازی با بازیگران، ستاره‌ فیلم‌ها و چهره‌های شاخص تلویزیونی شود که در نتیجه، خودشیفتگی را نیز گسترش می‌دهد. این یکی از دلایلی است که بر خلاف آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد، روز به روز بر جذابیت و استقبال از تلویزیون واقعیت محور افزوده می‌شود.

مفهوم دیگری که به عنوان فاکتوری بسیار مهم برای کشش فزاینده مردم به برنامه‌های تلویزیون واقعیت‌محور در نظر گرفته می‌شود، در بطن ایده واقعیت موجود در برنامه‌های جدیدتر مانند بازمانده و جزیره وسوسه (Temptation Island) قرار گرفته است.

در برنامه‌هایی از این دست، که جنگ بر سر پول است، رقابت حرف اول را می‌زند و به دنبال رقابت، تناقضات و خیانت هم ظاهر می‌شوند. به عبارت دیگر ایده ساخته شده واقعیت در این تلویزیون‌های واقعیت‌محور به طور غالب و فزاینده، مصمم و بدجنس بودن است؛ جایی که خبیث و فریبکار پیروز است و بقیه شانس زیادی ندارند. اینها، همگی در برابر آموزه‌های اجتماعی، دینی و اطمینان معمول سرگرمی قرار دارد و طبق آن «در پایان، همیشه این مردمان خوبند که پیروز می‌شوند».

تلویزیون واقعیت‌محور ثابت می‌کند که «بقای بدجنس‌ترین‌ها» تنها راه بقا است. جالبت اینجاست که اگر بتوان میزان علاقه مردم به این گونه برنامه‌های تلویزیونی و رتبه آنها در میان سایر گونه‌ها را به عنوان یک شاخص قابل اطمینان در نظر گرفت، کسی به این ضدیت با آموزه‌های دینی در برنامه‌ها اعتراضی هم ندارد. بیننده‌ها نگران پیروزی بدجنس‌ترین فرد گروه شده و با پیروزی او خوشحال می‌شوند. با این وجود، تلویزیون واقعیت‌محور هنوز به اصول خود وفادار مانده است؛ واقعی بودن، نانوشته، غیرمنتظره و تمرین نشده.

کد خبر 533

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 3 =