به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نشست نقد و بررسی کتاب «لم یزرع» با حضور نویسنده کتاب محمدرضا بایرامی، فرحناز علیزاده و علیرضا مختارپور دبیر کل نهاد کتابخانههای عمومی کشور، عصر یکشنبه در کتابخانه عمومی پیروزی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، بایرامی بخشی از کتاب خود را خواند و سپس پاسخگوی سوالات منتقدان و حاضران در جلسه شد.
بایرامی در ابتدا در پاسخ به سوالی مبنی بر چرایی وجود موتیفهای تکرار شونده در این کتاب و تکرار آن در خلال داستان گفت: «اساسا باید بگویم که توضیح دادن این موضوع از جانب بنده شاید صلاح نباشد، اما همین قدر توضیح میدهم که در این جا با داستانی سر و کار داریم که یک وجه از آن این است که بین تقدیر و تصادف، بین آن چه که باید انجام شود و انجام میشود و مقاومتی که شخصیت داستان در مقابل این مقدر دارد، یک تقابلی وجود دارد. در بسیاری از موارد، اتفاقی که برای شخصیت اصلی رخ میدهد، با آن چیزی که جملات معترضه میگوید همراه و همگام نیست و گاهی اوقات این جملات و اتفاقات به واسطه تکرارها نقض میشود، در بعضی موارد اصلاح میشود و در بعضی موارد خود دیدگاه را بیان میکند. برای مثال در همین بخش از کتاب که در ابتدای جلسه خواندم، اتفاق مشخص است، شخصیت سعدون نه برمیگردد و نه اعدام میشود بلکه به دست پدر کشته میشود. انگار پایانی دیگر برای این داستان است و کس دیگری میخواهد آن را رقم بزند و تفاوت را ایجاد کند.»
او ادامه داد: «در این جا باید بگویم که یک نوع اجتنابناپذیری در داستان وجود دارد و این جملات همان را بیان میکنند. گویی که بعضی تلاش ها را نقش بر آب کرده و میگوید که همین است که هست. در این فضای کشور عراق و با آن دیکتاتوری که بالای سر خود دارد، کسانی باید صدمه ببینند که هیچ نقش و سهمی نداشتند. در حقیقت میگوییم که وقتی یک آتشی بلند میشود، دود آن به چشم همه میرود حتی اگر این افراد در روشن کردن این آتش نقشی نداشته باشند.»
در ادامه فرحناز علیزاده صحبت کرد و درباره کتاب «لم یزرع» گفت: «من میخواهم مبحث صحبت خود را از دیدگاه یکی از بزرگان که درباره هژمونی صحبت میکند، آغاز کنم. آنتونیو گرمشی درباره هژمونی صحبت میکند و به نظرم این مبحث در کتاب آقای بایرامی بسیار زیاد آمده است. گرامشی درباره هژمونی میگوید که در این تعریف، انسانها تن به مسایل و کارهایی میدهند که خودشان از ته دل نمیخواهند که آن کار را انجام دهند اما جبر محیطی و موقعیتی تحت شرایطی که برایشان وجود دارد، باعث میشود که آنها مجبور شده و به آن مسئله تن بدهند. این موضوع نه تنها که برای سعدون رخ میدهد، بلکه برای پدر سعدون و یا موهان نیز رخ میدهد. در حقیقت به نوعی میتوان گفت که این مساله به نوعی برای هر کدام رخ میدهد. برای مثال بیایید و تک تک شخصیتها را بررسی کنید.»
او ادامه داد: «چرا سعدون وارد جنگ میشود؟ چه انگیزهای در او به وجود میآید که بخواهد داوطلبانه وارد این جنگ شود؟ چرا پدر سعدون باید در انتها بیل را بردارد و در سر بچهای بکوبد که سالها مشتاق دیدن او بوده است؟ چرا موهان باید به خلیل، پدر سعدون کمک کند در حالی که خود او سنی است و خلیل شیعه است؟ همه این مسایل و این پرسشها به مساله هژمونی برمیگردد. آدمها در یک شرایط و موقعیت، معمولا تن به کارهایی میدهند که شاید مایل به انجام آن نباشند اما جبر موقعیتی آنها را وادار میکند تا این کار را انجام دهند. برای مثالی دیگر دقت کنید که سعدون عاشق دختری میشود که از قبیله و مذهب خودش نیست. خیلی سعی میکند تا این عدم ارتباط شیعه و سنی را از بین ببرد و پدر و مادر را راضی کند که به خواستگاری این دختر بروند، اما میبینیم که این اتفاق رخ نمیدهد و دلیل آن هم این است که پدر، مادر و خواهر او معتقد هستند که بین ما و آنها تفاوتی وجود دارد. اگر ما خود را کوچک کرده و به خواستگاری او برویم، آنها قبول نخواهند کرد. چرا این اتفاق باید بیفتد؟ آیا این چیزی به جز هژمونی است؟ هژمونی که آدمها را موظف میکند که براساس چیزی که خلاف میل خودشان است عمل کنند. در انتهای داستان نیز میبینید که مادر سعدون میگوید که آیا راه دیگری نبود که به این سرنوشت نرسیم؟ آیا نمیتوانستیم که کار دیگری انجام دهیم؟ و البته این دیالوگ را در مکالمه بسیار دیگری از شخصیتها نیز میبینیم.»
این نویسنده و منتقد بیان کرد: «ما در این کتاب با موقعیتی روبهرو هستیم که آدمهایی که در این موقعیت قرار گرفتهاند، مجبور میشوند براساس آن جبر اجتماعی که برادر صدام برایشان به وجود آورده است، به جای کشت و زرع وارد کار دیگری بشوند، کاری که اصلا مایل نیستند انجام دهند. اما در نهایت همه آن ها این کار را انجام میدهند چرا که فکر میکنند ما یحتاج زندگیشان میباید از این راه حاصل شود. برای مثال میبینید که پدر سعدون در بخش کوچکی از زمین خود کار کشت و زرع را انجام میدهد اما برای همان هم مواخذه میشود چرا که نگاه قالب بر آنها نگاه هژمونی است و این نگاه آنها را وادار میکند که تن به اعمالی بدهند که خواسته خودشان نیست.»
فرحناز علیزاده ضمن اشاره به لزوم وجود علتمندی در متن گفت: «در این نقد خود میخواهم به این نکته اشاره کنم که هر متنی بر پایه دلالتمندی استوار است. وقتی یک چیزی بر مبنای دلالتمندی برای من ثابت نشده باشد و آن را نپذیرفته باشم، در نتیجه خواه یا ناخواه نمیتوانم به آن متن دل بدهم. در حقیقت متنی که با منطق من جور درنیاید را نمیتوانم بخوانم و ادامه بدهم. حال هر چه قدر این متن از درون مایه پر باشد و یا زیبا باشد، باز هم باور پذیر نیست. در این جا باید از آقای بایرامی به دلیل نثر روانشان، درون مایه بکر داستان، نگاه از سمت دیگری و .... تشکر کنم. آقای بایرامی در این کتاب توانستند که به جای این که از درک گیتی خود ما به داستان نگاه کنند، از سمت دیگر به آن نگاه کنند. این که خودشان را در جایگاه دیگری قرار دادند و از سمت مقابل به داستان نگاه کردند بسیار حائز اهمیت است.»
در ادامه این نشست، حاضران در جلسه صحبتها، تشکرات و انتقادات خود به کتاب را با نویسنده در میان گذاشتند و سپس بایرامی در پاسخ به این سوالات گفت: «به نظرم خانم علیزاده صحبت خود را به گونهای بیان کردند که نویسندهای در این جا دو بخش شیعه و سنی را جدا از هم در نظر گرفته است و نگاه نویسنده این است که این دو گروه هیچ تعامل و همراهی با هم ندارند. در حالی که این گونه نیست و کاملا خلاف جهت صحبتهای ایشان است. در این جا دو طرف اعتقاد دیگری دارند اما اجبار آنها را به سمت و سوی دیگری میبرد. اساسا باید گفت که این داستان، یک داستان سیاسی و یا تاریخی نیست. در واقع باید گفت که این داستان موقعیت آدمها را بیان میکند. باید گفت که این کتاب علیرغم این که اصلا سیاسی نیست، اما در مواردی این را بیان میکند که همکاری بین شیعه و سنی آن چیزی نیست که حکومتها میگویند و به آن پافشاری میکنند. در حالی که این همکاری بر مبنای اصل هم زیستی است. نگاه هر دو طرف همین است و هر دو هم میخواهند در همین راستا حرکت کنند اما در جریان این جنگ هر دو طرف آسیب میبینند.»
در ادامه فرحناز علیزاده صحبت کرد و درباره محاسن این کتاب گفت: «نکته مهمی که در این کتاب بسیار جالب است، شروع آن است. اولین صحنه از این کتاب با حلق آویز کردن یک آدم و تمرکز کردن از نگاه او که حلق آویز شده و همه چیز را وارونه نگاه میکند و از دید او جهان را میبینیم صورت گرفته است. این شروع، بسیار شروع مثبت و خوبی است به این دلیل که وقتی میخواهیم یک رمانی را شروع کنیم، این که از زاویه دید دیگری به جهان نگاه شود را تاکنون نداشتهایم. به نظرم این شروع تعلیق برانگیز بوده و در همین ابتدای داستان با چند تعلیق دیگر نیز رو به رو میشویم.»
58243
نظر شما